• شماره 1305 -
  • 1396 دوشنبه 10 مهر

راهبرد شاهزادگان سعودی و امکان مصالحه با ایران

عربستان سعودی به‌دلیل موقعیت ژئوپلیتکی و ژئواکونومیکی در منطقه و نیز وجود اماکن مقدسه مسلمانان در دنیای اسلام و خاورمیانه از بازیگران کلیدی منطقه به‌شمار می‌آید. این اوضاع ویژه همواره مقام‌های سعودی را بر‌آن داشته است که در عرصه سیاست خارجی به‌دنبال ایفای نقش ممتاز و رهبری جهان اسلام باشند. از زمان تاسیس این‌کشور نوع حاکمیت و ساختار هندسی قدرت در داخل خاندان آل‌سعود به‌شکل موروثی و خارج‌از چهارچوب قانونی و رویه دموکراتیک تغییر یافته است. البته این‌ منافع افراد و گروه‌های منتسب‌به پادشاه بوده که همواره شرایط جدید را برای صعود یا نزول اشخاص در هرم قدرت فراهم ساخته است. باید اضافه کرد که اصل اساسی در واکاوی دقیق قانون اساسی کشور عربستان، ایجاد توازن قوا و تقسیم قدرت میان خاندان وابسته‌به سدیری‌ها و غیرسدیری‌ها بوده و هست؛ به‌طوری‌که در زمان ملک عبدالله این رویه سنتی حفظ شد؛ چراکه وی وابسته‌به خاندان غیرسدیری و نایف بن‌عبدالعزیز و نیز سلمان بن‌عبدالعزیز ازسدیری‌های با‌نفوذ بودند. ملک عبدالله علاوه‌بر حفظ ساختار سنتی قدرت در عربستان در سیاست‌های منطقه‌ای بر اصل حفظ محافظه‌کاری و عدم تغییر وضعیت موجود وفادار مانده بود. بنابراین چالش اساسی و تهدیدزا برای منافع ملی عربستان در دوره حکومت پادشاهی ملک عبدالله کمتر احساس می‌شد؛ اما با مرگ وی و به‌قدرت‌رسیدن ملک سلمان از سدیری‌ها، قدرت کاملا در‌اختیار فرزندان و خاندان وی قرار گرفته و توازن قوا نیز به‌نوعی برهم خورده است. در‌این‌میان تلاشی‌که برای قبضه قدرت و حذف عناصر امنیتی و اطلاعاتی افراد قدرتمند وابسته‌به غیر‌سدیری‌ها صورت گرفته بر دشواری‌های داخلی ریاض افزوده است. در‌این‌راستا ملک سلمان با‌اتکاءبه قوانین منسوب‌به پادشاه قبلی عربستان ملک عبدالله در تعیین ولیعهد و جانشین خویش بدون مشورت با شورای بیعت و از‌طریق لابی‌گری‌های پشت پرده، محمدبن سلمان را به‌عنوان وزیر دفاع و ولیعهد خویش تعیین کرد و عملا تعیین خط مشی و اصول اصلی سیاست خارجی عربستان را به فردی بی‌تجربه سپرده است. محمد بن سلمان هم در ‌این‌ مدت کوتاه تلاش کرده که از‌طریق ارتباطات امنیتی با مراکز تصمیم‌ساز در کاخ سفید و تل‌آویو با تکرار ایران‌هراسی ضمن خرید تسلیحات جنگی پیشرفته و تکمیل حلقه معیوب ائتلاف خود‌ساخته، تغییر موازنه قوا در خاورمیانه را به‌نفع این‌کشور فراهم سازد. همچنین، محمد سلمان ضمن مشورت با حلقه رادیکال حکومتی مخالف هرگونه گشایش سیاسی در‌حوزه داخلی و نیز مسائل حقوق بشری به‌ویژه درمورد زنان است. در‌هر‌صورت نتیجه تغییرات و سیاست‌های دامنه‌دار و پر‌تنش موجود در دستگاه تصمیم‌گیری بروز دودستگی و شکاف در ارکان قدرت و مخالفت‌‌های جدی از‌سوی خاندان پر‌نفوذ غیرسدیری‌ست. ساختار سنتی قدرت در عربستان بر حفظ وضعیت موجود و عدم تغییرات اساسی در نهادهای وابسته‌به پادشاهی تمرکز یافته بود؛ به‌طوری‌که کنار‌زدن مقرن بن عبدالعزیز؛ برادر ناتنی پادشاه و گماشتن محمد بن سلمان به‌سمت ولیعهدی و بالاتر‌از‌آن، خلع سعود الفیصل از دستگاه دیپلماسی پس‌از 40سال تجربه و گماردن عادل الجبیر به‌ این پست حساس دولتی، حاکی‌از عبور‌از سنت محافظه‌کاری و تاکید‌بر تغییرات زیر‌بنایی در عرصه داخلی و خارجی‌ست. بنابراین، تاریخ حکومت در خاندان آل سعود همواره شاهد این‌نوع نزاع و رقابت توام‌با‌خشونت سیاسی و نظامی بوده و بدبینی به دیگران و تلاش برای حذف رقیب از‌ صحنه سیاسی به هر وسیله ممکن، امر نهادینه دراین‌کشور است. آنچه مسلم است، نزاع بر سر قدرت و تقسیم ثروت در خاندان آل سعود، امری تاریخی‌ست؛ ولی حالا چه‌شده که در فرصتی کوتاه پس‌از قدرت‌یابی‌ ملک سلمان، شاهزادگان سعودی علم مخالفت برافراشتند؟ باید گفت که تغییرات اساسی صورت‌گرفته در ارکان اصلی قدرت پادشاهی در راستای ایجاد رادیکالیسم و عبور از سنت محافظه‌کاری بوده است. از‌نظر وابستگان‌به دایره قدرت، افرادی چون عادل الجبیر، چهره ضدایرانی و تعلیم‌یافته در دستگاه امنیتی و اطلاعاتی سیا آمریکا، رسالت اصلی ریاض پس‌از روی کارآمدن دولت جدید در عربستان را ائتلاف‌سازی منطقه‌ای برای تحدید حوزه نفوذ روبه‌گسترش ایران شیعی در منطقه می‌بینند. در‌این‌مسیر علاوه‌بر رقابت ایدئولوژیکی در‌قالب رهبری جهان سنی و جذب گروه‌های تندرو القاعده و جریانات رادیکال سنی اخوان‌المسلمین، از ظرفیت‌های بالقوه و بالفعل دیگر‌کشورهای سنی نیز برای به‌چالش‌کشیدن منافع ایران استفاده می‌کنند؛ بنابراین، عربستان با تکرار واژه ایران‌هراسی، حضور و نفوذ منطقه‌ای کشورمان را برهم‌زننده توازن قوای منطقه‌ای و تهدید‌رسان بر امنیت خویش پنداشته و در‌این‌را‌ستا با حمله به یمن تلاش دارد که با همسویی غرب و نیز برخی‌از کشورهای حوزه خلیج فارس، از به‌قدرت‌رسیدن حوثی‌ها به‌عنوان متحدان طبیعی ایران شیعی در منطقه، جلوگیری کند. از‌دیگر‌سو، عربستان از آغاز شعله‌ور‌شدن جنگ داخلی سوریه تا مدت‌ها هرگز به مصالحه سیاسی بر سر سوریه با حضور بشار اسد در قدرت تن نداده و به‌رغم ناکامی چندین‌سال در ایجاد تغییرات در ساختار قدرت این‌کشور همچنان به تجهیز و ارسال کمک‌های مالی و تسلیحاتی نیروهای تروریستی،کفیری ادامه می‌دهد. در ذهن تصمیم‌گیرندگان عرصه سیاست خارجی عربستان، ایران پس‌از توافق تاریخی وین و امضای برجام با گروه 1+5 به قدرت اثر‌گذار بر روند تحولات منطقه بدل گشته و هر‌گونه بی‌تفاوتی و تداوم مدارا با ایران می‌تواند خطرات جدی را متوجه منافع آن کند. شرایط موجود منطقه و مناطق بحرانی چون سوریه، عراق، یمن و حتی لبنان نشان‌دهنده تنگناهای سیاسی و امنیتی عربستان سعودی‌ست. ریاض از سال‌های گذشته، الهام‌بخش حرکت‌های تروریستی در منطقه بوده و بروز و ظهور داعش و جریانات وابسته‌به القاعده نظیر جبهه النصره و جیش‌الشام بدون کمک‌های ا‌منیتی و ا‌طلاعاتی سعودی‌ها امکان‌پذیر نبوده است. حتی هنوز‌هم داعش به‌عنوان ابزار سیاست خارجی ریاض جذابیت‌های زیادی در داخل عربستان و نیز فضای مجازی برای جوانان سعودی ایجاد کرده و سیل پیوستن جوانان تندرو مذهبی به این گروه تکفیری همچمنان ادامه دارد. در‌حالی‌که گروه تروریستی داعش از کمک‌های مادی و معنوی وهابیون تندرو بی‌بهره نشده بود؛ ولی به‌نظر می‌رسد که از کنترل دستگاه امنیتی و اطلاعاتی سعودی‌ها خارج شده و خود‌را به‌عنوان عامل تهدیدزا و برهم‌زننده منافع آن در داخل نشان داده است. حمله به مساجد شیعیان در شرق این‌کشور و درگیری‌های مرزی با نیروهای نظامی نشان می‌دهد که منافع سعودی‌ها مصون از حملات انتحاری اعضای داعش باقی نخواهد ماند. در‌چنین‌موقعیتی، بن‌بست در سیاست‌های منطقه‌ای عربستان و ناکامی اخیر به‌ویژه در یمن و سوریه و نیز حضور دو رقیب استراتژیک در مناطق پر‌خطر نظیر ایران و روسیه از‌یک‌سو و خالی‌شدن خزانه هنگفت پول نفت به‌دلیل کاهش مداوم قیمت این کالای استراتژیک، شرایط سختی را برای پیشبرد سیاست‌های داخلی و خارجی حاکمان جدید ریاض رقم زده است. همچنین به‌رغم اتحاد تاریخی با آمریکا بحث‌های بروز اطلاعات جدید، از دست‌داشتن سعودی در حملات تروریستی به‌ویژه 11 سپتامبر و مخالفت برخی‌از دادگاه‌های مدنی و حقوق بشری غرب از سیاست‌های جنگ‌طلبانه سعودی‌ها به‌ویژه در کشتار زنان و کودکان یمنی شرایط دشوارتر هم شده است. گرچه به‌قدرت‌رسیدن ترامپ در کاخ سفید و اتخاذ سیاست‌های رادیکال و تهاجمی و تلاش برای برهم‌زدن برجام، فرصت مناسبی برای بن‌سلمان به‌وجود آورده تا سکاندار اصلی سیاست خارجی عربستان با نزدیکی‌به مقامات آمریکایی بار دیگر با سوار‌شدن بر موج ایران‌هراسی کاذب در منطقه فضای جدیدی را برای گسترش رادیکالیسم و تنش‌آفرینی در حوزه‌های استراتژیک تدارک ببنید. نکته دیگر اینکه، بروز بحران در‌میان اعضای شورای همکاری خلیج فارس و تمایل قطر در اتخاذ مواضع غیر‌منعطف درقبال تهدیدها و تحریم‌های اعمالی عربستان و امارات و حتی تلاش دوحه برای نزدیکی بیشتر به ترکیه و ایران هم‌زمان با حفظ روابط سنتی و استراتژیک با غرب مشکلات سیاست منطقه‌ای ریاض را دو‌چندان ساخته است. در‌هر‌حال، خروج احتمالی قطر از شورای همکاری خلیج فارس می‌تواند زنگ خطری برای رهبری عربستان در‌میان کشورهای عربی سنی قلمداد شود. بنابراین، محمد بن سلمان و عناصر اصلی قدرت در پادشا‌هی یا مجبور به تجدید نظر اساسی در چگونگی تقسیم قدرت در داخل و بازگشت به سیاست‌های اعتدالی و حفظ وضع موجود در منطقه‌اند یا باید با اولویت‌دادن به پیشبرد تغییرات اساسی در عرصه داخلی و حذف جناح ناراضی و شاهزادگان پر‌نفوذ در قدرت، شرایط جدیدی را برای کاستن از تنش‌های منطقه‌ای و آغاز گفت‌وگو با رقیب منطقه‌ای خود (ایران‌) فراهم سازند.
داود احمدزاده/ آنا

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه