علیرضا سمیعآذر:
مدرنیســـم یک معیار زیباییشناختی جهانیست
علیرضا سمیعآذر؛ متولد ۱۳۴۰ و نویسنده و پژوهشگر تاریخ هنر ایران است. وی درمیان سالهای ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴، مدیر موزه هنرهای معاصر تهران بود. دوره ریاست وی براینموزه همراه بود با بازترشدن فضای سیاسی و هنری ایران و نشاندادن دوباره گنجینه آثار آنموزه. سمیعآذر، نشان افسری نظام هنر و ادبیات دولت فرانسه را دریافت کرده است. او همچنین، نشان طلای انجمن ملی هنر آمریکا را بهپاس تلاشش در تشویق و گسترش هنر، دریافت کرده است.
دکتر علیرضا سمیعآذر؛ رئیس اسبق موزه هنرهای معاصر تهران، نویسنده و پژوهشگر تاریخ هنر درپاسخبهاینپرسشکه با وجود توسعه چشمگیر هنرهای تجسمی، اینروزها جدیترین آسیب و تهدید دراینعرصه را چه میداند؟ گفت: «هنرهای تجسمی در ایران طی چندسال اخیر بهطور فزایندهای بر محور مارکت پیش میرود و اشکال مارکت هم این است که عادت به تکرار دارد و چندان به تنوع و تحول، مقید نیست. مارکت هیچوقت از عرضهکردن محصولیکه قبلا مورد پسند مخاطب قرار گرفته، خسته نمیشود و همین باعث میشود که هنر در ورطه تکرار بیفتد». بهگزارش هنرآنلاین، سمیع آذر افزود: «مارکت براساس مولفه شناختهشده جهانی، دنبال ایدههای تثبیتشده و فکرهای پذیرفتهشده است و بهسراغ فکرهای نو، خام و تازه نمیرود. بههمینخاطر بستر ارائه ایدههای نو و متفاوت هنری را بهوجود نمیآورد و در اکثر مواقع به چهرههای ناشناخته بیاعتنایی میکند». ایننویسنده و پژوهشگر تأکید کرد: «برهمینمبنا گالریهاییکه جنبه تجاری برایشان اهمیت دارد و همچنین حراجها و مجموعهداران، بهدنبال خرید آثاری هستند که هنرمند خالق آن، تثبیتشده باشد». او خاطرنشان کرد: «اینکه اینروزها از ایدههای نو و هنرمندان جدید استقبال شایان توجهی نمیشود یک آسیب و تهدید جدیست و چون بخشهای دیگر هم بهترویج ایدههای نو نمیپردازند، هنر تجسمی از تولید فکر و معرفی چهرههای نو سر باز میزند که مطمئنا این، یک کاستی بزرگ است». رئیس سابق موزه هنرهای معاصر تهران، به اهمیت توجه به ایدههای نو در عرصه تجسمی تأکید کرد و اظهار داشت: «فکرهای نو باعث پویایی مارکت تجسمی میشود. مارکت نمیتواند برای مدتی طولانی به هنر یکعده مشخص بسنده کند و باید بهدنبال فکرهای تازه باشد. درصورتیکه هنرمند و ایده جدید بهحد کافی به مارکت تزریق شود؛ ایناتفاق باعث درخشش و دوامیافتن مارکت در درازمدت میشود». سمیعآذر راهکار خروج ازاینپارادوکس را حضور پررنگ گالریهاییکه رسالت فرهنگی دارند، خواند و گفت: «درکنار گالریهای تجاری، یکسری گالریها هم هستند که برای خودشان یک رسالت فرهنگی قائل شدهاند. اینتیپ از گالریها به شهرداریها و نهادهای دولتی و عمومی تعلق دارند یا تحت هدایت آنها مدیریت میشوند. تعداد اینگالریها در ایران کمتر است و آنهاییکه چنینرسالتی دارند هم چندان فعال نیستند و برنامههای خوبی ندارند. اگر چنینگالریهایی در سطح کشور فعالتر باشند، بخشیاز خلاء مارکت عرصه تجسمی، پر میشود». نویسنده کتاب «انقلاب مفهومی»، موضوع مهم دیگریکه از آن غفلت شده، معرفی بینالمللی هنر تجسمی ایران در سطح جهانی دانست و اظهار داشت: «بهخاطر آنکه کشور ما با سراسر دنیا محدودیت ارتباطی دارد، نمایشگاههای اندکی به ایران میآیند و نمایشگاههای اندکی هم از ایران به خارجاز کشور میروند که پائینبودن سطح اینمراودات باعث میشود هنرمندان ایرانی تاحد زیادی با موج هنر دنیا بیگانه باشند. گالریدارها و مجموعهدارها بهاینضایعه بیتوجه هستند؛ ولی درنهایت باید نهادهای دولتی و نیمهدولتی وابسته به شهرداری یا انجمنهای هنری این خلاء را پر کنند که اینها هم وظیفه خودشان نمیدانند و بهآن نمیپردازند». اینپژوهشگر هنرهای تجسمی به کمبود فضا برای هنرمندان مدیاهای جدید اشاره کرد و دراینباره توضیح داد: «در همهجای دنیا ازجمله ایران، فروش چیدمان، ویدئوآرت و سایر مدیاهای جدید از فروش مجسمه و نقاشی کمتر است و درنتیجه نیومدیاها علیرغم استعدادها و علاقهمندان زیادیکه دارند، کمتر به گالریها راه پیدا میکنند و کمتر فرصت رشدکردن پیدا میکنند. اینهم یک ضایعه و یک خلاء است که باید پر شود». مدیر حراج تهران درباره رویکردهای حراج تهران برای حمایت از نیومدیا، گفت: «ما، در حراج تهران احساس کردیم که باید به مدیاهای جدید توجه بیشتری کنیم تا ایناتفاق باعث الگودهی به مجموعهداران شود. بههمینخاطر در دوره قبل حراج، 15 عکس ارائه کردیم که بعضا تعریف معاصر از عکس داشتند؛ یعنی نوعی دیجیتالآرت بودند. عکس، یک نیومدیاست و مدیای کلاسیک هنر، نقاشی محسوب میشود. در حراج بعدی تهران سعی میکنیم بیشتر به ارائه مدیاهای جدید بپردازیم؛ اما باید توجه کرد که این، وظیفه حراجیها یا گالریهای تجاری نیست و نهادهای فرهنگی و هنریکه کارشان توسعه هنر است، باید بهاینمهم توجه کنند». سمیعآذر درادامه افزود: «آثار حراجیهای لندن و نیویورک هم اکثرا نیومدیا نیستند و شاید نسبت آثار نیومدیا با سایر آثار هنری در حراجیهای لندن و نیویورک، 10درصد به 90درصد باشد. ایننسبت درمورد قیمت آثار حتی کمتر هم هست و شاید فقط دودرصد از کل قیمت آثار هنری حراجیهای لندن و نیویورک، آثار نیومدیا باشد؛ چون درآنحراجیها ارزش بهترین اثر نیومدیا هم به رقم متوسط قیمت نقاشیها نمیرسد؛ بنابراین، بهتر است نهادهای فرهنگی و هنری به توسعه نیومدیا بپردازند». علیرضا سمیعآذر که بهتازگی کتاب جدیدی را به بازار نشر عرضه کرده، در توصیف آن گفت: «کتاب جدیدم با عنوان زایش مدرنیسم ایرانی، شامل مجموعه مقالاتیستکه در مناسبتهای مختلف نوشتهام. اکثر اینمقالات پیشتر بهصورت پراکنده در رسانههای مختلف منتشر شدهاند؛ ولی فکر کردم جمعآوری همه آنها در یک مجموعه، خالی از لطف نیست. اینمقالهها درمورد تعدادیاز شاخصترین هنرمندان مدرنیست نوشته شده است که در خلال آنها سعی کردم نحوه مواجهه هنرمندان ایرانی با موج مدرنیستی در هنر غربی را تحلیل کنم». سمیعآذر افزود: «هریکازهنرمندان ما از یک منظر متفاوت با مدرنیست برخورد کردهاند و به پاسخ شخصی خودشان رسیدهاند. درنتیجه، ما یک مدرنیست واحد نداریم؛ بلکه مدرنیستهای مختلفی داریم و هریکازهنرمندانمان به درجات مختلفی به اصول قطعی و جهانی مدرنیسم پایبند بودهاند. بعضیها درظاهر به عناصر محلی توجه کردهاند و بعضیها در باطن اینعناصر را لمس کردهاند». وی ادامه داد: «در کتاب زایش مدرنیسم ایرانی نگرشهای مختلف نسبتبه مدرنیسم و تلفیق آن با عنصر ایرانی را طی مقالات متعدد تحلیل کردهام که عنوان اینکتاب نشان میدهد که مدرنیسم چطور با عناصر ایرانی درهمآمیخته شده است». سمیعآذر درباره پارادوکسیکه عنوان کتابش بهوجود میآورد، توضیح داد: «عنوان کتاب زایش مدرنیسم ایرانی، یک پارادوکس ایجاد میکند؛ چون مدرنیسم یک معیار زیباییشناختی جهانیست و چیزی بهنام مدرنیسم فرانسوی، آمریکایی، چینی، هندی و ایرانی وجود ندارد. درواقع، مدرنیسم بههیچوجه منطقهای نمیشود؛ ولی من آنرا بهطور کنایه آوردهام که میگوید در ایران کمتر هنرمندی کارش را با یک مدرنیسم خالص و ناب ادامه داده است؛ بلکه همه سعی کردند در هنرشان ورژنهایی تلفیقی از زبان مدرنیسم با عناصر بومی بهوجود بیاورند». دکتر سمیعآذر درپاسخبهپرسشیدیگر به نقش رسانهها در عرصه هنرهای تجسمی اشاره کرد و گفت: «رسانههای تجسمی رشد کردهاند در تاریخ ایران هیچوقت تابهایناندازه رسانههای مکتوب و مجازی تجسمی نداشتهایم. تعداد رسانههای حرفهای عرصه تجسمی در کشور بیسابقه است؛ ولی اینرسانهها کمتر به نقد میپردازند و رویکردشان بیشتر خبریست و فکر میکنند فقط باید اخبار حوزه تجسمی را معرفی کنند و گزارش دهند». وی افزود: «نیویورک تایمز، یک روزنامه مطرح جهانیست که بهترین نقدها را درمورد نمایشگاهها و رویدادهای هنری مینویسد؛ درحالیکه رسانههای تخصصی هنر در ایران کمتر بهسراغ تحلیلهای جسورانه و عمیق از شرایط هنر میروند. درنتیجه، هیچ معیار مشخصی برای ارزیابی هنری وجود ندارد؛ مگر معیارهای شخصی و غیرقابل بحث و غیرقابل مناقشه». علیرضا سمیعآذر درباره اهمیت نقد و تحلیل فضای عرصه تجسمی، بیان کرد: «طیف متنوعی از مجموعهداران حدود دو یا سهسال است که وارد جامعه هنری شدهاند و شروع به خرید آثار هنری کردهاند. اینها از کجا باید بفهمند که یک اثر مهم باکیفیت، چه تفاوتی با یک اثر کماهمیت دارد؟ گالریها و حراجها سعی میکنند بیطرف باشند و رأیشان را تحمیل نکنند؛ پس چهکسی باید فکر مجموعهدار را تقویت کند؟ این، رسالت رسانه است که نباید بهآن بیتفاوت باشد». اینپژوهشگر هنرهای تجسمی درپایان گفت: «متأسفانه در رسانههای هنری بحث نقد عمیق، تحلیلی و سازنده مغفول مانده و اتفاق مهمی دراینزمینه نمیافتد که اگر بیفتد هم بسیار اندک است و بیتأثیر. امیدوارم رسانههای عرصه تجسمی توجه بیشتری بهاینموضوع داشته باشند و به مجموعهدارها، گالریدارها و جوانان علاقهمند به هنر که دنبال شناخت مسیر بهتری برای رویکردهای هنریشان هستند، قدرت تحلیل بیشتری بدهند».