• شماره 1929 -
  • 1398 يکشنبه 27 بهمن

انقلاب چاپ با ما چه کرد؟

روزگاری که کتاب‌ها نقش فیس‌بوک را داشتند

وقتی گوتنبرگ با ترکیب چند ابزار توانست اولین دستگاه چاپ را بسازد، هیچ‌وقت فکر نمی‌کرد اختراع او تااین‌حد دنیا را به جای جدیدی تبدیل کند. کتاب که همیشه تاریخ کالایی بسیار اشرافی و کمیاب بود، در دسترس همگان قرار گرفت و خیلی‌زود، در کنار انجیلِ معروف او، سروکله کتاب‌های جادو و طلسم، داستان‌های مبتذل و هجونامه‌ها هم پیدا شد. چاپ، در دوران رنسانس، شباهت زیادی به اینترنت در روزگار ما داشت؛ اما همه‌چیز به این شباهت ختم نمی‌شود ...

چندی‌پیش، در کتابخانه مورگانِ بخش منهتن توقفی داشتم تا نگاهی به یک انجیل گوتنبرگ بیندازم که درون مکعبی شیشه‌ای در اتاق شرقی کتابخانه به‌نمایش گذاشته شده بود. انجیل‌های گوتنبرگ از نایاب‌ترین کتاب‌های چاپی‌اند؛ در سراسر دنیا، حدود ۵۰نسخه از آن‌ها وجود دارد. البته انجیل‌های گوتنبرگ هنگام انتشار، در شهر ماینتس در دهه ۱۴۵۰، رایج‌ترین کتاب‌های چاپی بودند. درواقع، از جمله معدود کتاب‌های چاپی بودند. براساسِ برخی برآوردها؛ اگر نسخه‌ای از انجیل گوتنبرگ امروز برای فروش گذاشته شود، به‌قیمت ۳۵میلیون‌دلار فروخته می‌شود؛ اما از کجا معلوم؟ ممکن است شیخ‌ها و ثروتمندان جنگ مزایده راه بیندازند. در کتابخانه گوتنبرگ سه‌نسخه از این انجیل وجود دارد. نسخه به‌نمایش‌گذاشته‌شده را جی.پی.مورگان در سال ۱۹۱۱ از حراجیِ ساتبی خرید که نماینده خانواده یک بانکدار اهل ویلتشرِ انگلستان بود که او هم از یک کتاب‌فروش بریتانیایی به‌نامِ برنارد کواریچ خریده بود که او نیز از خانواده یک مشروب‌ساز اهل میدلسکس خریده بود که او هم از یکی از اعضای خانواده اشرافیِ سایکس خریده بود؛ کسی‌که سال ۱۸۲۴ کتابخانه پرآوازه برادرش را یکجا به‌قیمتی ارزان فروخت تا برای خودش سگ شکاری بخرد. می‌توان شجره‌نامه نسخه سایکس را تا یک راهب، عتیقه‌شناس و جاسوس اسکاتلندی دنبال کرد که در اواخر قرن هجدهم در آلمان می‌زیست و احتمالاً این، همان نسخه‌ای‌ست که قرن‌ها در صومعه آگوستین در رِبدورف نگهداری می‌شد. همه این‌ها را به‌لطفِ پژوهش جدید و مفصلی با عنوان ادیتیو پرینسپس می‌دانم؛ همان کتابی که مرا به بازدید از کتابخانه مورگان واداشت. اریک وایت؛ نویسنده کتاب و متصدی کتب کمیاب در دانشگاه پرینستون، زندگی‌نامه دقیق هریک از انجیل‌های کامل گوتنبرگ را که به دستمان رسیده، گردآوری کرده است. بسیاری‌ازآن‌ها سرگذشتی پرماجرا داشته‌اند. نسخه هاروارد، در سال ۱۹۶۹ برای مدت کوتاهی به‌سرقت رفت؛ جوانی درمانده محفظه شیشه‌ای کتاب را شکست، آن‌را برداشت، از پنجره بالا رفت و وقتی روی زمین افتاد، بی‌هوش شد! دزد جوان به‌دلیلِ بیماری روانی‌اش مجرم شناخته نشد و بعد از این ماجرا، بازیگر فیلم‌های هرزه شد. وایت داستان خودِ یوهانس گوتنبرگ را بازگو می‌کند: اینکه این زرگر و سازنده نشان‌های مذهبی چگونه توانست برای تولید صفحات چاپی ایده حروف فلزی قابل‌جابه‌جایی را (که نوآوری واقعی‌اش بود؛ هرچند پیش از او نیز کسانی چنین حروفی را ساخته بودند) با دستگاه پرس چوبی ترکیب کند. روش رونویسی دستی کتاب‌ها بلافاصله از بین نرفت؛ اما این فناوری نو به‌سرعت گسترش یافت. ونیز با انبوهی از چاپخانه‌های نزدیک‌به‌هم، نقش «سیلیکون ولی» امروزی را بازی می‌کرد. صنعت چاپ می‌رفت که خیلی‌زود نظم اجتماعی را به‌نحوی دگرگون کند که هیچ‌کس پیش‌بینی نکرده بود و امروزه، افراد انگشت‌شماری درباره آن تعمق می‌کنند.
تشبیه صنعت چاپ ونیز به صنعت فناوریِ «سیلیکون ولی» را اریک وایت مطرح نکرد. این مقایسه، از الیزابت آیزنشتاین؛ مورخ چاپ است که در سال ۲۰۰۵ در بخش آخر کتابش، انقلاب صنعت چاپ در اروپای مدرن نخستین، دست به این مقایسه زد. این کتاب، نسخه مختصرشده اثر سترگ آیزنشتاین با عنوان ماشین چاپ عاملی برای تغییر است. این پژوهشِ دوجلدی نخستین‌بار در سال ۱۹۷۹ منتشر شد؛ یعنی پیش‌ازآنکه کامپیوترهای شخصی و اینترنت دراین‌زمینه شروع‌به‌کار کنند؛ ولی او خیلی‌خوب به تحولات آینده آگاه بود. آیزنشتاین که سال ۲۰۱۶ در ۹۲سالگی از دنیا رفت، زنی باهوش، زیبا، بامزه و مصمم بود. او خیلی‌دیر و در سن ۵۰سالگی به بازی تنیس روی آورد؛ در رده سالمندان بازی می‌کرد و برنده بیش از ۳۰ مسابقه قهرمانی ملی شد و در آخرین بردش، بالای۹۰سال سن داشت. ورود به دنیای آکادمیک برای یک زن در دهه ۱۹۵۰ به‌این‌آسانی نبود؛ اما تحقیق او درباره تأثیر صنعت چاپ که در دهه ششم عمرش منتشر شد، برایش برد دیگری در رده سالمندان رقم زد. تاریخ‌دانانِ بسیاری درباره گوتنبرگ دست‌به‌قلم شده بودند و به نقش ماشین چاپ در پیشبرد نهضت اصلاح دین اشاره کرده بودند؛ اما هیچ‌کس کوشش مجدانه‌ای برای تحقیق درباره پیامدهای بلندمدت و گسترده این اختراع به‌کار نبسته بود. وقتی اولین‌بار الیزابت را ملاقات کردم، 80ساله بود. چندبار سر میز شام، مفصل از صنعت چاپ برایم گفت؛ از خوبی‌های بارز این اختراع در انتشار و تثبیت دانش، همین‌طور از آشفتگی عظیمی که به‌بار آورده بود. او از واژه آشفتگی به‌معنایِ واقعی کلمه استفاده می‌کرد؛ نه به‌سبکی خودستایانه و با لحن بزرگان فناوری.
ماشین چاپ، بیش‌ترِ مردم را شگفت‌زده کرد؛ چون این فناوری چیزی مثل ماشین پرنده نبود که همه مردم قرن‌ها رؤیایش را در سر داشته باشند. پیامدهای آن نیز چشمگیر بود. صنعت چاپ منجر شد به ظهور نوعی فرهنگ «استارت‌آپی» (بازهم به‌تعبیر آیزنشتاین): چاپخانه‌های زیادی شکست خوردند؛ اما بسیاری نیز موفق شدند. در عرض چنددهه، در هر جامعه قابل‌ملاحظه‌ای دستِ‌کم یک ماشین چاپ پیدا می‌شد؛ از شهرهایی مانند رم و لندن گرفته تا شهرهایی مثل آوگسبورگ و ارفورت و مودنا. هزینه ورود به این کسب‌وکار، پائین بود. شمار کتاب‌هایی که طی پنج‌دهه پس از این اختراعِ گوتنبرگ چاپ شد، بیش‌تر از کتاب‌هایی بود که طی هزارسالِ‌گذشته به‌دستِ کاتبان نگاشته شده بود. ماشین چاپ، نقش دروازه‌بانی دانش را از بین بُرد. در فرهنگ کتابتی، روشن بود که تاحدی می‌توان اندیشه‌ها و چگونگی انتشار اندیشه‌ها را کنترل کرد؛ اما در فرهنگِ چاپ، کنترل دشوارتر بود. حاکمان و همین‌طور سران کلیسا، به‌هرطریقی سعی می‌کردند چنین کنترلی را در قلمرو حاکمیتی خود حفظ کنند. واژه Imprimatur (مجوز چاپ) در زبان لاتین به‌معنیِ «بگذارید چاپ شود» و حاکی از تائید رسمی‌ست؛ اما مردم درمقایسه‌با گذشته فرصت‌های بیش‌تری برای بیان عمومی دیدگاه‌های خود پیدا کردند. اگر در هایدلبرگ، جلویتان را می‌گرفتند، می‌توانستید ژنو یا اوتریخت را امتحان کنید. صِرف تعداد کتاب‌هایی که چاپخانه‌داران تولید می‌کردند، کار سرکوب را پردردسر کرد. ورود یک کتاب به فهرست کتاب‌های ممنوع حتی ممکن بود آن کتاب را به اثری پرفروش تبدیل کند. فقط واژه‌ها از آثار چاپی حذف نمی‌شد؛ تصاویری که در قالب باسمه‌های چوبی به‌صورتِ انبوه چاپ می‌شد هم اندیشه مردم را حتی بین بی‌سوادها شکل می‌دادند.
چاپ، «هنر الهی» نامیده شد و استادان این فناوری که پیش‌بند می‌پوشیدند، نه ردای سرپوش‌دار، به خود می‌بالیدند. وقتی مردم بتوانند هرچه دلشان می‌خواهد منتشر کنند، این‌کار را می‌کنند. ماشین چاپ کتاب‌ها را یکدست‌تر و پرشمارتر کرد؛ اما ازطرفی مفهوم حقیقت جهانی را در دسترس همگان قرار داد. مسلماً به‌چالش‌کشیدنِ آئین کاتولیک ازسویِ مارتین لوتر، با دستگاه چاپ قدرت گرفت. چالش‌های پیشین، مثل عوامل بیماری‌زا در جنگل، سوختشان به‌پایان رسیده بود؛ ولی ماشین چاپ اوضاع را به‌کلی تغییر داد. لوتر اعلامیه ۹۵ماده‌ای مشهورش را در سال ۱۵۱۷ در انظار عمومی نصب کرد؛ در عرض سه‌سال، ۳۰۰هزارنسخه از آثار چاپی او به‌فروش رفته بود. در اوضاع‌واحوال رنسانس، این نوشته‌ها حکمِ کلیپ‌های امروزی درباره گربه‌ها را داشت. برخلاف راهبانِ کاتب که انگیزه‌شان خدمت به حقیقت واحد بود؛ چاپگران، کارآفرینانی سودجو بودند. آن‌ها هرچیزی را که فروش می‌رفت، چاپ می‌کردند. طولی نکشید که در کتاب‌های چاپی می‌شد همه‌چیز پیدا کرد: تئوری‌های توطئه، طلسم و جادو، دستور آشپزی، هجویه و مطالب عاشقانه. می‌توانستید مطالبی در تائید هرنوع دیدگاهی پیدا کنید. می‌توانستید به‌آسانی چیزی از خودتان بسازید، حروف‌چینی کنید و به چاپ برسانید؛ آنگاه مردم می‌گفتند: «من این‌را در کتابی خواندم!»
آیزنشتاین بیش‌تر این نکته‌ها را در نوشته‌هایش توضیح داده است؛ ولی مهم‌ترازهمه، او می‌خواهد بگوید که دنیا دیگر هرگز آن دنیای قبلی نشد. او برایم توضیح داد که ما دیگر متوجه میزان تأثیر ماشین چاپ نیستیم؛ چون هیچ راه آسانی برای بازیابی حال‌وهوای محیطیِ «گذشته» نداریم؛ همان‌طورکه نمی‌توانیم یا به‌سختی می‌توانیم تصور کنیم زندگی چه شکلی بود زمانی‌که فقط زبانه‌های پراکنده آتش می‌توانست در تاریکی شب رخنه کند. در نگاه اول، به‌نظر می‌آید فرایند چاپ صرفاً روشی کارآمدتر برای انجام کاری‌ست که مردم به‌هرحال انجام می‌دادند: قراردادن حروف و تصاویر در دسترس دیگران؛ اما صنعت چاپ برای خودش انقلابی بود یا بهتر بگویم: چندین و چند انقلاب که بیش‌ترشان پیش‌بینی‌پذیر نبودند. تصور کنید چه حسی داشت که شخصاً مالک کتاب‌هایی باشید و آن‌ها را در سکوت بخوانید؛ به‌جایِ‌آنکه دیگران بلند بخوانند و شما بشنوید: هیچ‌کس نمی‌دانست در خلوتِ خانه خود چه‌کار می‌کنید.
نویسندگان و ناشران تاحدی خواهان مالکیت بودند؛ بنابراین، مفاهیم نوینی مثل حق نشر و مالکیت فکری به‌وجود آمد. با افزایش کتاب‌ها و سواد مردم صنعت عینک‌سازی پدید آمد که آن‌هم به‌نوبه‌خود پیشرفت‌هایی در ساخت عدسی به‌وجود آورد که آن‌هم درنهایت، راه را برای اختراع تلسکوپ هموار کرد و به اخترشناسیِ کتاب مقدس، پایان داد. ماشین چاپ، مذهب، علوم طبیعی و سیاست را دگرگون کرد، اطلاعات درست و نادرست و نیز قدرت را بیش‌ازپیش در دسترس مردم قرار داد. نوعی فرهنگ سلبریتی خلق کرد که در آن، شعرا و اهل جدل، برای رسیدن به شهرت، به‌رقابت می‌پرداختند و با آزادکردن قیدوبندهای مرجعیت قدرت و سلسله‌مراتب، گروه‌های جامعه را در مقابل یکدیگر قرار داد. به‌این‌ترتیب، وضع موجود به روش‌هایی آزادی‌بخش؛ اما مرگ‌بار از هم پاشید: اگر ماشین چاپ تاحدی بابت دمُکراسی و جنبش روشنگری شایسته ستایش است، تاحدی نیز به‌خاطرِ هرج‌ومرج و کشتار، مستحق سرزنش است. همان‌طورکه ادوارد اسنودن در کتاب جدیدش «ثبت همیشگی»، می‌گوید: «فناوری، سوگند بقراط نخورده است!» مقایسه در حوزه فناوری، کاری‌ست نامطمئن و نیازمند استفاده فراوان از عبارت‌هایی مانند بااین‌وصف، مسلماً و تاحدی‌ست و آیزنشتاین هم همیشه از موارد مشابه حرف نمی‌زد. او پیش از دوران فیس‌بوک و توئیتر، کتابش را نوشت (و با من صحبت کرد)؛ پیش از دوران هکرهای روسی، الکس جونز؛ مستندساز آمریکایی و بدافزار استاکس‌نت. او به اینترنت هم توجه داشته؛ اما اعتراف می‌کند که وقتی برای نخستین‌بار کتابش را چاپ و منتشر کرد، برترین فناوری‌ای که توجهش را جلب کرده بود، دستگاه فتوکپی بود. او از آگهی بازرگانی دستگاه زیراکس در اواخر دهه ۱۹۷۰ می‌گوید که در آن، از کاتبی خسته و درمانده به‌نامِ برادر دومینیک می‌خواهند از یک دست‌نوشته ۵۰۰نسخه‌ای رونویسی کند. او برای رهایی دست‌به‌دامان دستگاه کپی می‌شود. وقتی او خیلی‌زود با رونوشت‌های کامل برمی‌گردد، رئیسش روبه‌آسمان می‌کند و می‌گوید «معجزه! معجزه!»
بااین‌حال، به‌سختی می‌توان در برابر مقایسه مقاومت کرد. اندیشکده رَند کورپوریشن در سال ۱۹۹۸ مقاله‌ای درباره ماشین چاپ و اینترنت منتشر کرد؛ یعنی وقتی نسخه عمومی چیزی‌که درآن‌زمان «بزرگراه اطلاعاتی» نامیده می‌شد، نوپا و فقط نزدیک به ۲۰میلیون کامپیوتر در سراسر دنیا به آن متصل بود. نویسنده مقاله (جیمز دیوئر) در این مطالعه به چندین تحول اشاره می‌کند که «از پیش داریم می‌بینم»؛ هرزنامه‌ها، ترول‌ها، ویروس‌ها و انواع مختلف کلاه‌برداری (مانند پیشنهادهای نیجریه‌ای برای پولدارشدن سریع) و درموردِ «نیمه تاریک» این پدیده هشدار می‌دهد. دیوئر دراین‌میان، تمایزی اساسی قائل می‌شود بین فناوری‌هایی نظیر چاقو و مایکروفر که پیامدهای پیش‌بینی‌پذیرشان بر پیامدهای ناخواسته‌شان می‌چربد و فناوری‌هایی مثل خودرو و تهویه مطبوع که پیامدهای ناخواسته‌شان موارد مطلوب را ناچیز جلوه می‌دهد. پیام اصلی مقاله این‌بودکه اینترنت که ابتدا روشی برای برقراری ارتباطات نظامی بود، از این دسته دوم است. آینده این فناوری در استیلای پیامدهایی پیش‌بینی‌ناپذیر و کنترل‌نشدنی در خواهد آمد.
نوشته‌هایی که می‌خواهند بگویند اینترنت چه چیزهایی ممکن است برای ما در چنته داشته باشد، هزاران‌بار بیش‌تر از مطالبی‌ست که درباره آثار گسترده ماشین چاپ نوشته‌اند. همه ما از باورمندان به آرمان‌شهرها و ویران‌شهرهای دیجیتال و از پیشگوها و خیال‌پردازان خبر داریم. متخصصان همواره هشدار می‌دهند. برقرارکنندگانِ نظم همواره درحالِ‌انجام اصلاحات‌اند؛ اما اکنون در مرحله بدفرجامی به‌سر می‌بریم: اینترنت همه‌چیز را تهدید می‌کند؛ از مشاغل گرفته تا حریم خصوصی و اراده آزاد. ما باید به‌طورِجدی به این مسائل بیندیشیم. مراکز دانشگاهی و اندیشکده‌ها با رشد حبابی‌شان کار چندانی نمی‌کنند. رمان‌هایی مانند «جزئیات بی‌نهایت» اثر تیم موگان و «خواب دوم» اثر رابرت هریس تخیل ما را برمی‌انگیزند؛ اما تجربه اختراع گوتنبرگ نشان می‌دهد که خیلی‌راحت فراموش می‌کنیم «پیش‌بینی‌ناپذیر» واقعاً چقدر پیش‌بینی‌ناپذیر و بی‌پایان است. وقتی صحبت از کسانی‌ست‌که درباره اینترنت دست به پیشگویی می‌زنند، بعید است قضاوت تاریخ درموردشان این باشد: آن‌ها درست می‌گفتند. پس از شنیدن حرف‌های الیزابت آیزنشتاین درموردِ دامنه گسترده پیامدهای ناخواسته ماشین چاپ، چه پیامدهای دوران‌ساز مثبت و چه منفی، حرفی زدم به این مضمون که «و ۵۰۰سال تمام طول کشید تا اوضاع آرام شود»؛ الیزابت جواب داد: «اوضاع آرام شده؟»
مجتبی هاتف/ ترجمان

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه