• شماره 2258 -
  • ۱۴۰۰ شنبه ۲۹ خرداد

خودنویس

ژاله زارعی

1
فرو رفته‌ام در اعماقِ یادَت
خوب که عمیق می‌شوم
در‌می‌یابم
که آسمان از لب‌های تو هبوط کرد
و بوسه، هوسِ دمادمِ زبان‌ها شد
چگونه است
که در ابتدای هر کلمه تو ایستاده‌ای
بالاتر از هوای خواستن
فراتر از حیات
و جاری‌تر از خونی که رگ‌هایم را می‌نوردد ...
اندکی شب،
اندکی مهتاب،
بسیاری ستاره
و دنیایی از خاطرِ شورانگیزت
همین کافی است
که مرغِ شب
زیباتر از همیشه
دوستت دارم را
با خیالِ وسوسه‌انگیزَت
تا خورشید بااااال بزند
و هرگز هراسی از سوختن نداشته باشد
آری همین کافی است
تا عشق برای همیشه زنده بماند ...!


2
چه وسعتِ اندکی است، دریا
وقتی در اعماقِ چَشم‌هایت
شناور است، نگاه ...


3
من
شکیبا نیستم
شاید
شش‌ماهه بدنیا آمده باشم!
نمی‌توانم در ساعت مرگ
با تو قرار بگذارم
همین امشب
اراده کن
و مرا
چون (‌بارون‌) مغروری
در آغوش بگیر
مثل شوالیه‌ای
به دامم بینداز!
تمام کن نمایشت را
حتی نجیب‌زاده‌ها هم
می‌توانند
كسی را كه دوست دارند،
ببوسند.


4
چشم در چشم
با لهجه‌ای لرزان
مثل لالایی مادران
پیش از تیرباران
دچار تکرار
مثل آلزایمر تاریخم
ستون‌های فرو‌ریخته
درست و...ط زخمی ناسور
به استخوان رسیده
از سرمای تیغ.


5
عشق
شریان زندگی در قلب است
اگر نبود این جوشش
جهان یقینا
خالی از رنگ حیات بود.


6
بگذار کنار ...
کلاه‌خود و زره‌ات را ...
ما پس‌مانده‌ی همین خاکیم ...
ساکن در عمارتی
با آهک مرغوب ...
نه توفان ...
نه سونامی ...
اینبار اثری به ما
و عشق ندارد.


7
درد دارد
وقتی می‌دانی دلتنگی
جامه‌ی گشادی است
كه هیچ‌وقت، از تن آینه
در‌نمی‌آید.

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه