تیتر خبرهای این صفحه
  • شماره 1301 -
  • ۱۳۹۶ دوشنبه ۳ مهر

فوتبال؛ مربی‌سوزی ادامه دارد

«شتر را گفتند چرا پشتت پس است، گفت کجایم مثل همه‌کس است». داستان ورزش ما، شتر و هیکل و قواره او را به‌یاد می‌آورد. هرچقدر در مقایسه با سایر حیوانات به شتر می‌اندیشیم، هیچ موزونی در قدر و قامت او دیده نمی‌شود، درست بسان ورزش ما. کسانی برای ورزش ما برنامه‌ریزی می‌کنند که در کارنامه کاری‌شان، یک ساعت در هیچ ورزشی حضور نداشته‌ و حتی به تماشای هیچ ورزشی ننشسته‌اند. اوج خرابی و بی‌قانونی را می‌توان در فوتبال دید و شنید و لمس کرد. عنان و اختیار دو باشگاه مردمی ‌و پرطرفدار استقلال و پرسپولیس را به‌دست کسانی می‌دهند که در ظاهر پول و قدرت دارند؛ ولی در عمل بسیار تهی. می‌گوئیم فوتبال ما حرفه‌ای‌ست، کدام تشکیلات ما حرفه‌ای‌ست؟! سازمان آن بویی از حرفه و حرفه‌ای‌گری برده است؟ آیا هیئت‌مدیره‌های منتخب این دو باشگاه، ورزشی هستند؟ کدام دکتری ورزش را تاکنون انتخاب کرده‌اید؟ کدامین کارشناس و متخصص ورزش به‌ویژه فوتبال جزو اعضای هیئت‌مدیره استقلال است؟ دو باشگاهی که در آسیا بیشترین طرفدار را دارند، چرا به‌نوبت و هرکدام یکی از این دو باشگاه را با چالش قربانی می‌کنیم؟ اگر می‌گوئیم دو باشگاه مردمی؛ چرا باید وزیر برای آنان ترسیم وظیفه کند؟ مدیر برگزیند، هیئت‌مدیره منصوب کند؟ به‌هرحال فوتبال بی‌دروپیکر ما و تصمیمات غیرعادی حاکم برآن بازهم قربانی گرفت. قربانی این‌بار یک قربانی و فدایی همیشگی استقلال، به دام عشق خود افتاد و همه وجودش را فدای معشوق کرد و عاقبت با چشمی‌ گریان و قلبی شکسته و رویاهای بربادرفته و درعین شایستگی، ترک یار کرد. این‌بار قربانی استقلال یک وفادار دوآتشه بود که از کودکی دل به استقلال سپرده بود، از نوجوانی و جوانی استقلال بود، استقلالی ماند و زرق‌وبرق و مادیات باعث نشد رنگ عوض کند و پیراهنی غیراز استقلال بپوشد. وقتی خود را در قواره مربی‌گری دید، قدم پیش گذاشت و سکان استقلال را در دست گرفت. ازسویی باید با حریفان باشگاهی و در چهارچوب مستطیل سبز رقابت می‌کرد و ازدیگرسو با هیئت‌مدیره که باید برایش بال می‌بود؛ تا به خوبی پرواز کند، درحالی‌که برایش بار بودند. باید وزن سنگین استقلال را حمل می‌کرد؛ اما باری بر دوشش گذاشته بودند ‌که بزرگ‌ترین مربی دنیا با میلیاردها دلار قادر به حمل آن نبود. راهی را برایش ترسیم کرده بودند که به ناکجاآباد ختم می‌شد. در اینجا سخن اصلی ما با قشری‌ست که به آن هوادار می‌گوئیم، با چند سردسته تعلیم‌دیده که هرگاه بخواهیم فردی را از کوره به در کنیم و او را محکوم به شکست سازیم، وارد گود می‌شوند و ادای وظیفه ناجوانمردانه می‌کنند. یکی نیست از مسئولین سوال کند، چرا عمر مربی باید به دست تماشاگر سپرده شود؟ کجای این مسائل را در کدامین فوتبال و در چه کشوری می‌توان دید و شنید؟ باشگاه سخنگو دارد؛ اما هر عضو از هیئت‌مدیره اراده کند، اظهارنظر می‌کند، نقشه می‌کشد و تصمیم می‌گیرد و متاسفانه ما ورزشی‌نویسان و نمایندگان رکن چهارم آزادی، ‌با دامن‌زدن به مسائل غیرحقیقی و درنهایت بی‌معرفتی تا نابودی مربی و حتی خانواده او پیش می‌رویم و یک عاشق را بی‌رحمانه به نابودی می‌کشیم. چه‌کسی می‌تواند خود را استقلالی‌تر از منصوریان بداند؟ یک مربی که یک‌ریال حق مربی‌گری دریافت نکرده و در باشگاه تقریبا بی‌حاشیه نفت، بسیار موفق بوده، چرا او را وادار به قبول شکست می‌کنیم؟ اگر دراین‌مدت منصوریان حضوری فعال در رستوران‌های زنجیره‌ای خود می‌داشت، چه‌بسا قادر بود، خود صاحب باشگاه شود و حتی به‌واسطه عشقش به استقلال، نامی ‌برایش برمی‌گزید و از کلمه استقلال بهره می‌جست. امیدواریم روزی برسد که منصوریان و منصوریان‌ها، قربانی ندانم‌کاری دیگران و تازه‌به‌دوران‌ها نشوند و فوتبال ما در معنی و عمل حرفه‌ای شود و دو باشگاه پرطرفداران آسیا به‌دست پیش‌کسوتان حقیقی آن سپرده شوند.

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه