چرا مسئولیتپذیر نیستیم؟
انسان بهواسطه داشتن ابزار تعقل و درنتیجه فعل مبتنیبر اندیشه و بهواسطه اثرگذاری این قدرت بر تمام مناسبات فردی و جمعی او بر محیط اطراف، مسئولیت دارد. او در مقابل خودش، دیگران و محیط مسئولیت دارد. این مسئولیت داشتن صرفاً یک امر انتزاعی و فرمالیته نیست؛ بلکه در آن تبعات و پیامدهایی متصور است که گاه ناظر به مجازات است، گاه توبیخ و گاه عذاب وجدان و همه آنها برای آن است که در رفتارهای پسینی این مسئولیتپذیری باوری جدی برای او باشد. مسئولیتپذیری با رشد فرهنگی و تمدنی جوامع تعمیق مییابد. هرچه جامعهای ازنظر اندیشهای و تمدنی پیشرفتهتر باشد، طبیعتاً مسئولیتپذیری، در قبال خود، دیگری و زیستگاه، بیشتر میشود. طبیعتا رابطهای دوسویه نیز بین این دو، یعنی مسئولیتپذیری و تعمیق مناسبات انسانی که نماد یک جامعه فرهنگی پیشرفته است، وجود دارد. در جامعه ما اما بهنظر میرسد که این عامل، کمتر رخ نشان میدهد. مجموعه شرایط از کودکی ما را بهسمت مسئولیتگریزی سوق میدهد. در مدرسه دورویی را بهخوبی یاد میگیریم. این، یعنی آغازی بر مسئولیتگریزی. رویکرد تحکمی و تکگویی، گامی اساسی در تکمیل این فرایند است. وقتی یکنفر متکلم وحده است و دیگران باید گوش فرا دهند و اجرا کنند، هیچیک مسئولیتی ندارند؛ بهجزآنکه تنها سخن میگوید و او نیز به هیچکسی پاسخگو نیست؛ چون دیگران شأنی برای سؤالکردن ندارند؛ بنابراین، از کودکی مسئولیتگریزی را بهجایِ مسئولیتپذیری، جزو آموختههای اساسی کودکانمان قرار میدهیم. نتیجه چنین فرایندی که مبتتیبر نوعی رویکرد سلطهگرانه در مناسبات اجتماعی و فردیست، حجم گسترده مسئولیتگریزیست. علیرغم بحرانهای شدید اقتصادی و اجتماعی در جامعه، هیچکس پاسخگو نیست و بهتبع مسئولیتپذیر. همه منتقدیم و طلبکار از دیگری و نه البته مطالبهگری فعال. همه تقصیر همه آنچه که متوجه آنهاست را به گردن دیگری میاندازند؛ گویا هیچیکازما مسئولیتی درقبال جامعه، کودکان و محیط زیست نداشتهایم. بسیارکم اندیشیدهایم که اگر بهجایِ ما افراد یا فرد دیگری بودند، ممکن بود که مثلاً کودکانِ کار کمتری در جامعه داشته باشیم، یا ممکن بود هنوز زایندهرود آب داشته باشد. عمق خطای نظام مدیریتی کشور را، علاوهبر نکات فنی مدیریتی، میتوان ازمنظر مسئولیتپذیری بهتر درک کرد. بدینواسط، آموزش مسئولیتپذیری را میتوان یکیاز مهمترین آموزههایی دانست که کشور به آن احتیاج دارد. بهتبع کودکان نیز لازم است بااینمقوله آشنا باشند؛ شاید در سایه این توجه، بزرگسالان نیز کمی بهخود آیند.
فرشید یزدانی