• شماره 2408 -
  • ۱۴۰۰ شنبه ۱۸ دي

«غلط‌های املایی» و سرگذشت فرهنگی

درست‌نوشتن کلمات، اغلب نمادی از باسوادی به‌شمار می‌رود و برعکس؛ آن‌هاکه غلط‌های املایی زیاد دارند، بهانه خوبی دست دیگران می‌دهند تا آن‌ها را حواس‌پرت و بی‌سواد بنامند و مسخره کنند. در شبکه‌های اجتماعی هم معمولاً آدم‌هایی پیدا می‌شوند که می‌چرخند و از دیگران غلط املایی می‌گیرند تا ثابت کنند وضع سواد خراب است و بچه‌ها در مدرسه هیچ‌چیز یاد نمی‌گیرند. بااین‌حال، شاید غلط‌های املایی، نشانه‌های عمیق‌تری از فرهنگ ما را در دل خودشان پنهان کرده باشند. این‌طورکه پیداست، یک‌چیزِ من همه را یاد شاعر نابینای قرن هفدهم می‌اندازد؛ نام خانوادگی‌ام (میتون) فرانسوی‌ست؛ اما خارج از این کشور، همه بی‌استثنا، آن‌را «میلتون» می‌نویسند؛ یعنی مثل فامیلیِ نویسنده شهیر انگلیسی: «جان میلتون»؛ خالق حماسه «بهشت گمشده»!

تعجبی ندارد که آدم‌ها گاهی اسم‌های ناآشنا را غلط بنویسند اما فامیلیِ من را، از هر ۱۰۰‌نفر، ۹۹‌نفر با «میلتون» اشتباه می‌گیرند. سروکله این نام روی همه‌چیزم پیدا می‌شود؛ از کارت باشگاهِ دانشگاه گرفته تا ایمیل‌هایی که همکارانم می‌زنند. شاید در نظر اول بی‌معنی جلوه کند ولی همین غلط‌های املایی نکته مهمی را درمورد نحوه شکل‌گیری و تثبیت سنن فرهنگی روشن می‌سازند. «استمرار»، یکی از عمده مسائلی‌ست که محققان حوزه فرهنگ به مطالعه آن می‌پردازند: چرا آدم‌ها کاری را طی مدت درازی، به‌شکل تقریباً واحد، انجام می‌دهند؟ مثلاً چطور دستورپخت غذاهای سنتی مثل «تامال» که خمیر ذرت را در پوست ذرت می‌پزند؛ نسل‌به‌نسل حفظ شده است؟ من و دیگر انسان‌شناسانِ شناختی می‌کوشیم ازطریق مطالعه نحوه تعامل ذهن انسان با فرهنگ، به این پرسش علمی پاسخ دهیم. یک رویکرد «تکامل فرهنگی»‌ست که از نظریه داروینی اقتباس شده و می‌گوید تکامل در سنن فرهنگیِ دیرینه شبیه تکامل گونه‌های زیست‌شناختی‌ست. فرض بیشترِ نظریه‌پردازانِ تکامل فرهنگی این‌است‌که «انتقال دقیق» یا آنچه به «پایبندی فرهنگی» معروف است، باعث استمرار سنن فرهنگی می‌شود. آن‌ها می‌گویند؛ ازآنجاکه اعتقادبراین‌است‌که انسان‌ها استعداد فوق‌العاده‌ای دارند در اینکه اطلاعات را ازطریق تقلید به‌دست بیاورند، پس معلوم می‌شود الگوهایمان را بدون خطا تقلید می‌کنیم. این پژوهشگران تأکید می‌کنند همان‌طورکه دی‌اِن‌اِیِ انسان‌ها اطلاعات ژنتیکی را با میزان بسیار پایینِ جهش تصادفی تداوم می‌بخشد، اطلاعات فرهنگی نیز به‌ارث می‌رسند. این طرز تلقی از دگرگونی فرهنگی سبب شده معتقدین به تکامل فرهنگی، مبنای اندیشه خود را بر زیررشته ژنتیکِ جمعیتی استوار سازند و از الگوهایی استفاده کنند که می‌گوید «استمرار فرهنگی» تنها ازطریق وراثت ممکن می‌شود. باین‌حال، حقیقت این‌است‌که اطلاعات فرهنگی و اطلاعات ژنتیکی با یک‌میزان از «پایبندی» به نسل‌های بعد منتقل نمی‌شوند. تکرار برخی از غلط‌های املایی، تنها یک نمونه است که نشان می‌دهد فرایند دست‌یابی انسان به‌اشکال تثبیت‌شده فرهنگی پیچیده‌تر از این‌هاست. من، به‌اقتضای اینکه انسان‌شناسِ شناختی هستم و در حوزه نوظهور و میان‌رشته‌ایِ علم پیچیدگی کار می‌کنم، به موضوع چگونگی استمرار اشکال فرهنگی علاقه‌مندم؛ اشکالی که نه به‌خاطر تکثیر با میزان پایبندی بالا، مثل اطلاعات ژنتیکی؛ بلکه برعکس، معمولاً به‌دلیل تقلیدِ نادرست تداوم می‌یابند. من و همکارانم دریافته‌ایم آنچه سبب می‌شود انسان‌ها، طی زمان، اَشکالِ تکرارشونده و مشابه (مثل دستورپخت غذا یا سکوانس موسیقایی خاص) پدید آورند عوامل شناختی، محیطی، اجتماعی و سایر مؤلفه‌های مرتبط با انتقال اطلاعات است که «تغییرات» خاصی را به‌وجود می‌آورد. به‌بیانی‌دیگر، فرض اولیه‌ام این‌است‌که راه تکامل فرهنگی، از تکامل زیست‌شناختی جداست. اشکال فرهنگیِ تثبیت‌شده ضرورتاً نتیجه همتاسازی دقیق نیستند؛ بلکه چه‌بسا بی‌وقفه از تغییرات نامحسوس پدید می‌آیند. حالا و بااین‌توضیح، آیا سرزدنِ برخی اشتباهات خاص از ما چیزی را درباره پیچیدگی فرهنگ‌های انسانی برملا می‌سازد؟ بیشتر غلط‌های املایی، تغییراتی نظام‌مند و غیرتصادفی در کلمه‌ها هستند. افراد، به‌دلایل فراوان، کلمه‌ها را تغییر می‌دهند؛ بسته‌به‌اینکه مثلاً از املای غلط و/یا درستِ کلمه مطلع باشند یا خیر و اینکه پیش‌ازاین چقدر کلمات مشابه را دیده باشند. درمورد نام خانوادگی خودم، «میتون»، احتمالاً انگلیسی‌زبان‌ها گونه نزدیک‌ترِ «میلتون» را خیلی بیشتر دیده‌اند. پس اگر از املای درست فامیلی‌ام مطلع نباشند، خودبه‌خود، کلمه‌ای که بلدند را انتخاب می‌کنند. انگلیسی‌زبان‌ها، از مدرسه یا جاهای دیگر، «میلتون» را که نام یکی از شعرای معروف است، می‌شناسند، به‌همین‌خاطر، فکر می‌کنند املای کلمه درست است. به‌بیان‌دیگر، انباشت تجارب شخصی، تحصیلات و دیگر اشکال شناختِ فرهنگی نقشی اساسی در انتقال اطلاعات ایفا می‌کنند. غلط‌های املایی به محیط زبانی‌ای که این غلط‌ها در آن رخ می‌دهند نیز ارتباط دارند. اگر اسمی از مجموعه اصواتی تشکیل شده باشد که در زبانی معمول نباشد، اهالی آن زبان، معمولاً، صورتی از آن اسم می‌سازند که به الگوهای صدایی زبانشان نزدیک‌تر باشد. به‌همین‌دلیل، تلفظ درستِ «میتون» در فرانسه با تلفظ انگلیسی «میلتون» هم کاملاً متفاوت است. از این نمونه‌ها در زندگی روزمره فراوان‌اند که افراد، به‌شکلی نظام‌مند، بخش‌های مختلف اطلاعات را به صورت‌هایی غیرتصادفی تغییر می‌دهند. من در پژوهشم، برای مطالعه این تغییرات نظام‌مند، از روشی استفاده می‌کنم که ملهم از بازی «تلفن» میان ودکان است. دراین‌بازی، یکی از کودکان جمله‌ای را آهسته در گوش بغل‌دستی‌اش می‌گوید و او هم هر‌چه شنیده را به بعدی منتقل می‌کند و همین‌طور تا آخر. بعد، نفر آخرِ صف هرچه شنیده است را می‌گوید و با جمله اصلی، مقایسه می‌کند. جملات اول‌وآخر نهایتاً همیشه متفاوت از کار درمی‌آیند که موجب خنده همه بچه‌ها می‌شود. ما نیز در آزمایش‌هایمان برای مطالعه تکامل فرهنگی، از این منطق پیروی می‌کنیم: از اولین‌نفر زنجیره می‌خواهیم چیزی را به‌خاطر بسپارد یا کاری را انجام دهد. بعد، آن شخص هرآنچه توانسته به‌خاطر بسپارد را برای نفر بعد می‌گوید یا اجرا می‌کند و الی‌آخر. این‌روش به ما این امکان را می‌دهد که درباره انباشت انواع تغییر از فردی به فرد دیگر تحقیق کنیم. به‌عنوان‌مثال، در تحقیقی از مشارکت‌کنندگان خواستیم الگوی ریتمیکی را با درام تقلید کنند. ما حرکت‌ها را طوری برنامه‌ریزی و محدود کردیم که بلند، کوتاه یا ترکیبی از این دو باشند و گروه‌های مختلفِ شرکت‌کننده نتوانند ریتم مشابه را اجرا کنند. پس از شش «نسل» یا شش‌بار انتقال، ریتم‌هایی که شرکت‌کنندگان اجرا کردند ویژگی‌های متمایزی را، برمبنای محدودیت‌هایی که اِعمال کرده بودیم، از خود نشان دادند. مشارکت‌کنندگان نیز طبق محدودیت‌هایی که داشتند ریتم اولیه را به‌شکلی نظام‌مند، تغییر داده و ریتم‌هایی ثابت؛ ‌اما متمایز از هم به‌وجود آوردند. آزمایش‌هایی ازاین‌دست نشان می‌دهد دانشمندان می‌توانند با مشاهده نحوه تغییر اطلاعات، وقتی از فردی به فرد دیگر (یا از نسلی به نسل دیگر) منتقل می‌شود، نقش عوامل مختلف را در تثبیت سنت‌ها بهتر دریابند. همچنان اکثر تکامل‌گرایانِ فرهنگی، به مقوله و نظریات داروینی چسبیده‌اند و مصرند که تکامل فرهنگی و زیست‌شناختی شباهتی ‌انکارنشدنی دارند؛ درعین‌حال، به‌طور روزافزون شاهد حضور پژوهش‌گرانی هستیم که قصد دارند نشان دهند ممکن است آنچه باعث می‌شود اشکال فرهنگی خاص تداوم پیدا کنند، تغییر باشد؛ نه تقلیدِ دقیق. به‌میزانی که انتقالِ انسانی ممکن است خطاپذیر باشد، این واقعیت که خطاهای ما، در انتقال اطلاعات فرهنگی، به روش‌های نظام‌مند و هدایت‌شده رخ می‌دهند و نه به‌طور تصادفی، راه جدیدی را به‌سوی فهم استمرار و تغییر در حوزه تکامل فرهنگی می‌گشاید. این دریافت جدید تکامل فرهنگی را وارد حوزه علم پیچیدگی یا مطالعه سامانه‌های پیچیده می‌کند. این‌رویکرد رشته‌های مختلف؛ ازجمله انسان‌شناسی، زیست‌شناسی، فیزیک و علم رایانه را درهم می‌آمیزد. علم پیچیدگی پدیده وسیع و فراگیرِ ثبات اجتماعی را محصول ده‌ها فعالیت کوچک‌تر در سطح زندگی روزمره می‌داند. ازاین‌منظر، می‌توان مثلاً استمرار سنن آشپزی را وابسته به پدیده‌های بی‌شمار فرهنگی دانست که پیوسته از تعاملات محلی میان افراد یا گروه‌های کوچک مردم پدیدار می‌گردند؛ مثلاً تامالا (پیش‌تر صحبتش شد) را همیشه در پوست ذرت نمی‌پزند؛ گاهی هم از برگ درخت موز استفاده می‌کنند. آنچه موجب استمرار این غذا می‌شود، تقلید دقیق نسل‌های مختلف از یک دستورپخت واحد نیست؛ تداوم آن به‌سبب تغییرات کوچکی‌ست که برای انطباق تامالا با محصولات یا ذائقه‌های محلی در زمان‌ها و مکان‌های مختلف ایجاد شده است. تغییرات بسیارِ دیگری نیز هستند که هنوز محققانی مثل من که در حوزه علم پیچیدگی کار می‌کنند، سراغشان نرفته‌اند.
عرفان قادری/ ترجمان

 

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
ویژه نامه
بالای صفحه