• شماره 2409 -
  • ۱۴۰۰ يکشنبه ۱۹ دي

خودنویس

مطمئن نیستم از سنگ
چند‌بار نفس‌های شیشه را
به شماره انداخته
یا آسمان چه مقدار
ابر قرض داده 
به حیاط نحیفِ خانه
هنوز شب 
از تسخیر ستارگان
بی‌خیال ننشسته است
و آغوشِ بازِ حواشی
جمجمه فرسوده آرزو را
تنها نگذاشته
گاهی فکر می‌کنم
تراکم تاریکی را
در دست‌های 
کدام خشت خام خاموش کنم
و کدام حرف را
از گلوی گرسنه تقدیر
نجات دهم
با چند دهان انباشته
از دیوار پنهان شوم
و چند سطر 
از صف طولانی تجربه را
پشت‌سر بگذارم
به تاریخ برمی‌گردم
ردپایِ عکسی
گوشه روزنامه
و همبستری لنز 
با صورت کسی که
فصل آخر زندگی‌اش
را به چاپ رسانده است!

نسرین راثی

 

انسان‌هایی که وارد زندگی‌ات می‌شوند

هر‌کدام فقط یک فصل از زندگی تو را 
در‌بر‌می‌گیرند،
به‌خاطر تمام‌شدن فصل آن‌ها در کتاب زندگی‌ات
مابقی فصل‌های زندگی‌ات را هدر نده

نازنین عالیپور

 

آسمان جامه‌ی نیلی به تنش می‌آمد
عطر نمناکِ شب از پیرهنش می‌آمد
نه به خورشید نه با ماه کسی کار نداشت
آسمان اسمِ کسی بر دهنش می‌آمد
نام آن‌کس که شهادت همه مقصودش بود
لحنِ ایثار زِ حرف و سخنش می‌آمد
این زمین مأمن دانایی آن مَرد نبود
باید آن مَرد به‌سوی وطنش می‌آمد
راه‌ها را همه طی کرد و به مقصود رسید
به شهادت که به عطرِ کفنش می‌آمد
رود بود او که به جریانِ حقیقت پیوست
پاکیِ رود به دریا‌شُدنش می‌آمد
در سرش شوقِ وصالِ ائمه جاری بود
سرِ سردارِ وفا بر بدنش می‌آمد
اهل کرمان و نشان از یدِ طولایی داشت
جامه‌ی سبز شهادت به تنش می‌آمد

مریم جلالوند

 

از چه بگویم که دمی شاد شود قاصدک

از چه بگویم که فقط باز شود دیده‌ات
از چه بگویم که گذر از دل من اشتباست 
از چه بگویم که کمی درک کند باورت
از دل من اسم تو امروز فراموش شده 
از دل من رد‌شُدن فکر تو کابوس شده 
از دل من گرد و غبار غزلت رد شده
از دل من شعله تب‌دار تو خاموش شده

محبوبه رفیعی

 

خیابان دلت آبان 

شهر چشمانت ایران
وعده‌ی تو زمین برگ‌ریزان
قصاص من ...؛ پنجره‌ی مه‌گرفته؟!
درد چشمانت را ترزیق کردی در رگِ خیال سال‌هایم
سایه‌ی سر پاییزم باش
من‌؛ سرماخورده‌ی دلتنگیم 
گفته بودمت غم چشمانت چند‌ساله است 
که پیرم خواهد کرد 

فاطمه هوری

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه