• شماره 2948 -
  • 1402 دوشنبه 13 آذر

خودنویس

یک شاخه گلی ز دستم افتاد زمین
پرپر شد و پاشید و دلم گشت غمین
گویی که به گوشم آمد از عالم غیب
در پرده همیشه حادثه کرده کمین
یک عمر من و تو مونس هم بودیم
انگشتری بودم من و تو همچو نگین
گل با همه قشنگی و جلوه و ناز
ناخواسته تسلیم قضا شد به یقین
در خاطرم آمد، رفتن ناگه تو
انگار که رسم روزگارست چنین
گلزار
به‌یاد همسر عزیزم؛ «نینا»

 

 

عبور سایه‌ی شب از خطوط خیس تنم
لب از سکوت و سیاهی به سرفه‌های خموش ...
یکی/نبود مرا قصه‌قصه عادت کرد
مرا که بی‌تو سرابم بدون وقفه بنوش ...
حضور پنجره در انزوای سرخ افق
من از کدام دریچه به نور برگردم؟
دل از هوای رسیدن پرنده‌تر برگشت
یک آسمان پر پرواز بر تنش کردم ...
(-کدام روزنه از تو به چشم من جاری‌ست؟
پرنده باش و مرا در قفس ادامه بده)
شکست آینه از انقطاع نور و غبار
و گرد فاصله بر چهره‌ی تکیده‌ی غم
پر از نبودن و بودن به یک اشاره هیچ
یکی که می‌رسد از تو به ابتدا، به عدم
(-بدم به کالبدم تا که نیمه‌جان بشوم
و مرگ باش و مرا بی‌نفس ادامه بده)
تمام هست مرا میتنی به تار محال
و زهر می‌شودم بوسه‌ی چشیدنی‌ات
رسیده بغض زمستان به ریشه‌های زمین
فرار می‌شوی از شاخه‌های چیدنی‌ات
تبر کشیده به رویم، تبر نشانه‌ی چیست؟
یکی به هیچ گرفته تمام هست مرا
"مرا به هیچ بدادی" کجاست سایه‌ی من؟
نگاه شو شبحم را، ببین شکست مرا
همیشه حرف نداری! بخوان و شعر و بریز
مرا صدا بزن اما شبیه زمزمه باش
مرا صدا بزن از عمق واژه‌های حریص
شراب باش و به کامم دوباره زهر بپاش!
همین که خالی‌ام از خود همین که از تو پرم
سؤال می‌شوی از من سکوت مسأله‌خیز
تمام می‌شوم اما هزار‌و‌یک‌شب من
مباد جز تو سخن‌گفتن ای جنون عزیز
زهرا اسماعیلی

 

 

گرفته ز من آغوشش، برایم مزار بفرستید
برای خیال رمیده‌ام شکار بفرستید
دلم گرفته زین همه بی‌مهری
برای دل شکسته‌ام قرار بفرستید
من از هجوم خیال تو باز بیدارم
برای یلداهایم انار بفرستید
مأیوسم از دیدارت حتی به خواب
برایم معبری کهنه‌کار بفرستید
چشمه‌ی اشک دگر چاره‌ساز نیست
برای چشم‌هایم جویبار بفرستید
من از سپیدی تلخند شب بیزارم
برایم نوری از سپیدار بفرستید
برای چشم‌های سپید یعقوبم
نه روشنایی، عمری از انتظار بفرستید
تنگ است دنیا برای غمم ای دوستان
به مهر برایم طناب دار بفرستید
تا گور محبوسم به غمش خدا داند
برای شادی‌ام آیه‌ای از فرار بفرستید
فاطمه مهری

 

 

گمشده
مسیریابی راه بی‌ابزار دشوار
اثر ردپا به‌روی خاک
می‌گردم اما نشانی نیست؛
از یک درخت، یک شهر، یک جاندار
تا چشم کار می‌کند بیابان؛
حتی سرابی نیست، هوا ابری‌ست
دنبال چه بودم و چرا گمشده‌ام نمی‌دانم!
شاید به‌دنبال معنی بیابان بودم
شاید قیاس می‌کردم بیابان بزرگ‌تر است یا دریا
شوره‌خاک یا شوره‌آب
حال مانده‌ام، گم‌گشتگی در کدام سخت‌تر:
در آب یا خاک؟
حال می‌بینم تنهایی سخت‌تر از گم‌شدن!
گمشدگی: شاید پیدا کنی یا پیدا شوی
تنها: هیچ‌وقت پیدا نمی‌شود
درصورت گم در معنا تنها
حمیدرضا اشرفیان

 

 

آری به شوقِ روی تو ایمان می‌آورم
جان را فدای عشقِ تو جانان می‌آورم
تا چشمم از نگاه تو کافر به سینه شد
هر آیه را نشانه‌ی قرآن می‌آورم
در رهگذار عشق تو لبریزم از جنون
آغوشِ گرمِ سینه ز آبان می‌آورم
با من سخن ز مستیِ می‌خوارگان نگو
دل را دلیل مستی‌ام از جان می‌آورم
هرگز نشد که مهر تو از دل جدا کنم
مه را به روز عقد تو تابان می‌آورم
سارا بهادری

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه