• شماره 873 -
  • 1394 يکشنبه 9 اسفند

دلنوشته

گاهی هم سکوت کنیم!

سایه - سحر رکنی‌نژاد

کسی می‌گفت: «صبح به صبح در حیاط خانه‌ام، عود روشن می‌کنم تا بوی خوش از حیاط خانه‌ام بیرون برود و عابری که از پشت در می‌گذرد حالش خوش شود. از طرف ديگر اگر حالش بد است و دارد با همراهش مشاجره مي‌كند، اين بدحالي و كج خلقي‌اش به خانه من وارد نشود.» بگذريم از اينكه چقدر كارش جالب است و چه حس خوبي در آدم‌ها ايجاد مي‌كند. نكته‌ی جالب برايم اين بود كه او چقدر حواسش به اين است كه بدي‌هاي اطراف را نگيرد. بوي خوش بلند كند تا در چند ثانيه‌اي كه رهگذران ناراحت و در حال مشاجره از پشت در خانه‌اش مي‌گذرند، بحث را تمام كنند، سكوت كنند و حال بدشان خوب شود. خوب شود كه نكند وقتي او در حال آبياري باغچه‌ و گلدان‌هايش است، صداي بلند بشنود و حرف نامربوطي. نكند كه ذهنش و گوشش حرف لغو بشنود، حتي اگر هيچ ربطي به او نداشته باشد.
اين قصه را در ذهن‌مان داشته باشيم و مرور كنيم كه در روز چقدر حرف لغو و نامربوط مي‌شنويم كه هيچ ربطي به ما ندارد، مرد و زني كه داخل تاكسي بلند بلند و طولاني مدت صحبت مي‌كنند و تو مجبوري از مسائل روزمره آنان باخبر شوي، چون در نزديك‌ترين حالت ممكن به آن‌ها نشسته‌اي يا راننده تاكسي پخش ماشين را روشن كرده و اخبار ورزشي يا اقتصادي گوش مي‌دهد و اصلا هم دقت نمي‌كند كه شايد مسافرش دوست ندارد اين اخبار را بشنود و لااقل باند جلو را روشن كند، نه عقب. همكارت تمام 8ساعت كاري را بلند بلند حرف مي‌زند و از خودش مي‌گويد و اتفاقات پيش‌پا افتاده روزمره‌اش و حرف‌هاي تكراري و تكراري... . حتی اگر عادت به شنيدن حرف ركيك نداريد اما در خيابان، پارك، پايانه‌ی اتوبوس و... مجبوري بشنوي‌شان و تا بناگوش سرخ شوي و خيلي از مواقع ديگر كه هرچه سعي كني گوشت حرف‌های باطل نشنود، اما مي‌شنود، مجبور است بشنود. صبح تا شب، حتي نصف شب وقتي خوابي و همسايه داخل تراس خانه‌اش دارد بلند بلند صحبت مي‌كند، مجبوري كلي واژه بيهوده را بريزي توي مغزت؛ آلودگي صوتي محض. لازم نيست همه ما عود روشن كنيم، فقط كافي ا‌ست گاهي سكوت كنيم؛ سكوت!
 

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه