خودنویس
حسین
ای ایثارگر الهی
من تُرا
بسیار دوست دارم
در راه آستانت
هزاران گریهٔ
خونینِ
پراحساس است
و پراحساسترین
پرچمهای سیاه
در حرمت هست
ای پراحساسترین
ای پاکترین
در میان گریهها
بوسههای مهدی
به ضریحت هست
سید محمدحسین شرافت مولا
در چشمهایم پرواز میکنی
در حنجرهام آواز میخوانی
در قفسم به تپش میافتی
تو پرندهٔ کدام آسمانی
که فصلبهفصل
میایستی در من
و در هر پاییز
هر غروب
هر باران
مینشینی در اندوهم
چگونه بمیرم
وقتیکه قلبم آشیانهٔ توست
چگونه بمیرم
چگونه بمیرم
وقتی دوستت دارم
و بالهایت از مرزهای تنم
اینچنین وسیع عبور میکند
فاطمه جعفری
ای جان و جهان، خفته بهارم برخیز
ای اختر تابان دیارم برخیز
بشکفته درختان حیاطم بابا
عید است، پر از گردوغبارم برخیز
این خانه هنوز عطر تو دارد جانا
دلتنگ و پریشان نذارم برخیز
هنگامهٔ گلدادن من بود رفتی
در غربت باغت پر خارم برخیز
شادی که دلم داشت عزا شد هیهات
آنشب که تو رفتی زِ کنارم برخیز
در هجر تو، این اشک توانم ببرید
از شدت این درد خمارم برخیز
روزیکه تو را بدرقه کردم رفتی
مهمان تو بر سر مزارم برخیز
بابا دل من بیتو خراب است بدان
امید به دیدار تو دارم برخیز
افسوس بهار من خزان شد بیتو
ای جان و جهان، خفته بهارم برخیز
ملکه زمانپور
آبی؛ آبیتر، شفافتر
سبز؛ سبزتر، باطراوتتر
زندگی شاد، اما کوتاه
کنار هم بودنها فقط به کسر ثانیه، تمام
شاید حتی نتوانی بگویی:
تو فوقالعادهای؛
صدایت چه زیباست؛
دوستت دارم.
حمیدرضا اشرفیان
غدغن کردند که دلتنگت نباشم
اما چه کنم با این دل که از تو جدا نیست
گفتند بگذرم از رد خاطرهها
اما زخم عشق بر قلبم دوا نیست
غدغن کردند که باران شوم
در نبودت
چشمانم را بستند
اما گریههایم پنهان است
گفتند سکوت کن صدایت خاموش
اما فریاد دلم تا آسمان است
غدغن کردند که بهیاد تو نیفتم
اما هر نسیم بوی تو را دارد
گفتند فراموشی اما چگونه؟
که حتی این زخم نام تو را مینگارد
غدغن شد نفسکشیدن بی تو
این جهان بیرحم و دل سرد است
در زندان این غم تلخ
یاد تو تنها چراغ قلبم است
حانیهسادات باغبانی
دلت شبی سیاه
با هزار قراول
و من سربازی زخمی
که اسم شب را از یاد برده است.
وحید عمرانی
منهایِ تو
همه جمعاند
دلتنگِ توام
و عشقِ تو
تقسیم شده بر قلبم
ضرب میکنم عشق را
در مشتقِ احساس
تا بر تو، رَسَم من
هرلحظه و هرگاه
هرثانیه
آرش معتمدی