خاطرهای از پهلوان منوچهر صاحبی؛
منش پهلوانی و دستگیری از درماندگان، خصلت فرزندان ری است
حجتالله طربانگیز؛ قهرمان تکواندوکا اهل شهرری است که در دهه پنجاه و شصت در رویدادهای ورزشی جهان پرچم ایران را در این رشته ورزشی به اهتزاز درآورد؛ اما در آن زمان چون این سبکِ ورزشی فاقد انجمن و فدراسیون بود، ورزشکاران این رشته باید با هزینه شخصی به مسابقات جهانی میرفتند و علیرغم کسب مقام، هنگام بازگشت از آوردگاه جهانی، هیچکس در فرودگاه منتظر ورود آنها نبود. طربانگیز میگوید: من حدود نُه مدال در مسابقاتی که در کشورهای آلمان، فرانسه، تایلند، انگلیس برگزار شد، کسب کردم و با دستپر به کشور برگشتم؛ اما در ایران بهدلیلاینکه این سبک فاقد انجمن و فدراسیون بود ما باید با هزینه شخصی به مسابقات میرفتیم و وقتیکه صاحب مدال و عنوان میشدیم و به کشور برمیگشتیم کسی نبود که به استقبال ما بیاید یا حال ما را بپرسد؛ اما افتخار داشتیم که پرچم ایران را همهجا بالا بردیم؛ لذا باتوجهبه تجربیاتی که دراینزمینه دارم از جوانان و خانوادههای عزیز خواهش میکنم ورزش را فقط بهصورت آماتور یاد بگیرند چون اگر قرار باشد حرفهای کار کنند آیندهای برای خودشان، خانواده و فرزندانشان نخواهند داشت؛ همانطورکه من الآن آیندهای ندارم. حجتالله طربانگیز با تشریح فعالیتهای ورزشی خود در این رشته، اظهار داشت: من از سال ۱۳۵۴ تکواندو را با آقای منوچهر صاحبی شروع کردم و این تمرینات مداومت داشت تا زمانیکه سپاه تشکیل شد در محله چهارراه آرامگاه سابق و میدان شهید مدرس فعلی میرفتیم و به بچههای سپاه تدریس میکردیم بعدها آقای صاحبی خودش بهتنهایی رفت برای تدریس در کاخ جوانان ری و من شاگرد ارشد شدم. حداقل 180 شاگرد داشتیم. این پیشکسوت تکواندو افزود: مدالهایی که کسب کردم در حد استان و کشوری بود و خیلی قابلتوجه نبود چون نگاه من خیلی وسیعتر از این بحثها بود خیلی از مسابقات را و در دو وزن 64 - 68 و 68 - 71 کیلوگرم شرکت میکردم در هر وزنی که من شرکت میکردم نمیآمدند زمانی هم که وزن کم میکردم هم به همین صورت بود درنهایت یکی دو تا مسابقه میدادند انتخاب میشدند متأسفانه آن موقع حمایت نمیشدم معمولاً نفر اول و دوم باید در اردو قرار میگرفتند حق کشی میکردند و نفر دوم و سوم را در اردو میگذاشتند که متأسفانه این اجحافها همیشه بوده و خواهد بود. در سطح ایران ما اصلاً مربی کرهای نداشتیم بهجز دو مربی آقای لیوان سه و کیو ویلسون که هردوی اینها از دوستان استاد صاحبی بودند هرهفته میآمدند در کلاس و ما زیر نظر آنها کار میکردیم که اساتید فوقالعاده معتبری در سطح جهان بودند ما این کار را ادامه دادیم تاجاییکه استاد رفت بهسمت بچههای سپاه و دیگر کلاس دست من بود ازآنجا احساس کردم شهرری کوچک است و رفتم بهسمت باشگاه شهید خوشزبان در تهران که آقای فیروز اسبقی، عبدالکریم مؤمن، حمید کلک جی، لطیف نبیزاده و استاد محمد توحیدی بودند که ازآنجا مبارزات ما کلید خورد و من برای تیم کاراته میرفتم و حتی در اردو شخصی بهنام حاجآقا مرزقانی را طوری زدم که بیهوش شد و با برانکارد او را از زمین بیرون بردند و شخص دیگری بهنام آقای سعید دور دار که آلان رئیس کنفدراسیون جهانی کیک بوکس جهان است مبارزه کردم و به لطف خدا موفق شده بودم بعدازآن با شاگردان در باشگاه تمرین میکردیم هرچند آنجا باشگاه نبود بلکه گلادیاتور خانه بود هرروز مبارزه میکردیم و مبارزات خطرناک که گاهی یا دهان پاره میشد یا بینی میشکست و کسانیکه خیلی مدعی بودند نمیتوانستند آنجا بیایند باشگاه شهید خوشزبان یک باشگاه عجیبوغریبی شده بود من در مسابقات اسپانیا نفر دوم شدم با آقای حاجی پور مبارزه کردم اما به نفع میگرفتند آقای کلک جی به من گفت در اردو جبران میکنیم اما وقتی در اردو گفتند من حضور دارم آقای حاجیزاده نیامد. من از وزن چهارم شروع کردم به زدوخورد تا وزن دهم که آقای قصری و شمس بودند کاپیتان تیم هم آقای حسن زاهدی بود من اینها را با مشت نمیزدم که خطا اعلام کنند بلکه همه را با لگد میزدم اما آنها بهجای اینکه من را تشویق کنند گفتند اینجا گلادیاتور خانه نیست و من را از اردو اخراج کردند. من مدت ۳۰سال در ورزش و مربیگری مشغول بکار بودهام. مربی هادی ساعی قهرمان جهان و المپیک بودهام اما مدت سهسال است که از ناحیه پا دچار آسیبدیدگی شده و در این سهسال ۳۳بار تحت عمل جراحی قرارگرفتهام. متأسفانه هیچیک از مسئولان به عیادت من نیامدند و هیچ توجهی به من نشده است. دیالیز میشوم و درحالحاضر مستأجرم و حتی بیمه هم نیستم و باتوجهبه مشکلات اقتصادی توان پرداخت اینهمه هزینه را ندارم.