یادداشت
آیین گفتوگو؛ نشانگر بلوغ فکری و فرهیختگی
علیرضا جاجرمی
آیین گفتوگو؛ نشانگر بلوغ فکری و فرهیختگی
هفته ارتباطات و روابطعمومی، فرصتی مغتنم برای بازاندیشی در پیوندهاییست که ما را به یکدیگر متصل میسازند. یکی از ژرفترین و شریفترین پیوندهای انسانی، گفتوگوست؛ نه آنگونه سطحی و آراسته بهظاهر؛ بلکه گفتوگویی ژرف، سازنده و جانافزا. سخنگفتن، هنریست ظریف و آیینی ارزشمند که اگر باصداقت، درایت و خیراندیشی همراه شود، پلی میسازد از دل به دل و به کلیدی بدل میگردد که درهای هزاران ناگفته را میگشاید و تاریکیهای فاصله را به روشنای فهم بدل میکند. گفتوگو میتواند زیربنای تمدن بشری باشد؛ تمدنی که نه با فریاد بلکه با فهم و درک متقابل آغاز میشود. بااینحال و اوصاف، گفتوگو با تمام لطافت و قدرتش، امری آسان و بیدردسر نیست. گفتوگوی اصیل نیازمندِ جامعهای گفتوگوساز و در مقیاس فردی مستلزم تحولی درونی و ذهنیست؛ نیازمند شجاعتی برای رهاکردن تعصبات، پیشفرضها و منیتها. باید حضور دیگریِ متفاوت را بهرسمیت بشناسیم و آغوش اندیشهمان را بهروی دیدگاههای متنوع بگشاییم. انسان، موجودیست چارچوبدار و درعینحال انعطافپذیر. ازاینرو، گفتوگو دعوتیست به نسبینگری؛ چراکه هر فرد حامل تجربهای زیسته و بخشی از حقیقت است. مسیر گفتوگو، راهی دوطرفه است. هیچکس نباید با «پرچم سلطه» وارد این میدان شود. گفتوگو، میدان تحمیل نیست؛ بستر تبادل است؛ جایی برای یادگیری، نه اثبات برتری. جایی برای افزودن، نه حذف؛ برای گسترش بینش، نه تنگنظری. اما چرا گاهی گفتوگو به سوءتفاهم و تقابل میانجامد؟ پاسخ را باید در آمادگی ذهنی، عاطفی و رفتاری جست. گفتوگو، آیینیست که آداب و شرایطی میطلبد. نخست آنکه باید زمانی نیکو و مکانی آرام برگزید؛ که هر سخن درهرزمینهای شکوفا نمیشود، مگر بذرش در خاکی آماده افشانده شود. دیگر آنکه باید با سعه صدر و نگاه نیکخواهانه پا در میدان گفتوگو نهاد؛ چراکه دلتنگ و دیده بدبین، راهی به حقیقت نمیبرد. و اما ازهمهمهمتر، اعتماد است؛ سرمایهای گرانبها که بیحضور آن، نه گوشی میشنود، نه زبانی روا میگوید. چون اعتماد برپا شد، نوبت استدلالِ آرام و استوار میرسد، نه جدال و نه غلبهجویی؛ چراکه گفتوگو، آوردگاه تسلط نیست، بلکه مسیر تبلور فهم مشترک است. برای آنکه بوستان گفتوگو بهبار نشیند، باید بذر تفاهم و اعتماد را در خاک حاصلخیز تعامل افشاند. این شکوفایی، با کاستن از فاصلهها و نمودن وجوه اشتراک آغاز میشود و با تمسک به پیوندهای مشترک و بردباری در برابر تفاوتها تداوم مییابد. زیرا گفتوگو نه آوردگاه نبرد واژههاست و نه جلوهگاه هنرنمایی در سخن؛ بلکه دیداریست مهربانانه اندیشهها، سلوکیست روشن درجستوجوی حقیقت، همقدمی دلها و ذهنها در راه فهم و نغمهای هماهنگ از دلهای مشتاق حقیقت و معنای مشترک. سخن ماندگار جلال آل احمد نوری است بر اینمسیر: آن «واو» میانیِ «گفتوگو»، صرفاً پیوندی نگارشی نیست؛ بلکه رمزی از تفاهم است، فاصلهای معنادار میان دو صدا تا یکی بگوید و دیگری با دل بشنود؛ و با مکثی خردمندانه، نوبت به دیگری رسد تا آنچه در دل دارد، بهآرامی عرضه کند. وی بهزیبایی یادآور میشود: «واوی که میان دو واژه میایستد، تنها یک حرف نیست؛ رودباریست از همدلی که دو ساحل صدا را بههم پیوند میزند». در حریم گفتوگو، نخستین درس، فروتنی شنیدن است. هیچکس «تکگل باغ حقیقت» نیست. حقیقت، همچون نور در منشور، تنها در پرتو کنارهمنشستن رنگهای مختلف است که جلوهای کامل مییابد. آیین گفتوگو، بهویژه در عرصههای سازمانی، اجتماعی و سیاسی، نه صرفاً ابزاری برای تبادل سخن، بلکه نشانگر بلوغ فکری و فرهیختگی شخصیتیست. فرهنگ گفتوگو، بهویژه در جهان پرتلاطم امروز، نمایانگر رشد روح جمعی یک جامعه و تمدن است. نشانهایست از آنکه دریافتهایم: حقیقت، در «من» نمیگنجد؛ در «ما» متولد میشود. هر سخنی که میشنوی، پارهای از گمشده توست، و هر سکوتی که میشکنی، روزنهایست به آسمانِ فهم مشترک و درک تفاوتها. پس سخن بگوییم: نه برای سلطه که برای همافزایی اندیشهها؛ نه برای اثبات خود که برای شکوفایی معنا در آغوش دیگری. اگر در پی تمدنسازی هستیم، چارهای جز گفتوگو نداریم؛ اما گفتوگویی که نیازمند نهاد، تربیت و فرهنگ است. باید هریکازما سهمی مسئولانه ادا کنیم و جامعهای بسازیم که در آن، گفتوگو فضیلتی همگانی باشد، نه مهارتی فراموششده. ما نیازمندیم به:
• مدارسی گفتوگومحور،
• رسانههایی گفتوگوساز،
• خانوادههایی گفتوگوگرا،
• و جامعهای که همزیستی و تعامل انسانی را اصل بداند