به ساق عرش خدا جای داده زهرا را
نوشته است به زر نام مادر ما را
هم اوست امابیها و هم انیس علی
خدا بهخاطر او خلق کرده دنیا را
به شوق شاکلههای نسیم باد بهار
کشیده بر رخ نیلی شمیم گلها را
طراوت گل و بستان بهپاس این یاس است
به چشم دل بنگر شوروشوق و غوغا را
ولی چه فایده وقتی خزان ز ره برسد
بَرد بهسوی خودش آرزوی فردا را
و شاخوبرگ گُلت را ز ریشه خشکانَد
تبر اگر شکند این نهال برنا را
تمام صورت گل زخمهزخمه میگردد
کبود میشود و خونفشان جگر خارا
عجیب اینکه چرا میخ کج نگشت آنروز
شنید، آه جگرسوز نور عظما را
کلید باغ بهشت است در نگاه علی
هم او که داشت لقب رادمرد تنها را
پس از شهادت زهرا نداشت روز خوشی
همیشه داشت به لب ذکر محنتافزا را
محبوبه کاوسی
در ستایش امامحسن(ع)
پراحساسترینها
ای حسن!
سرسپردهترین
ماهیهای نیلیِ
اقیانوسهای جهان
با آن فلسهای
ساده
تُو را بسیار
مست هست
پراحساسترین ادب
من تُو را
بسیار دوست هستم
ای خوبترین،
در آینده
پس از انتقامِ
موج مهدی
از ریاکارها،
ضریح پرنورِ
هستی
در حَرمت هست
سید محمدحسین شرافت مولا
خزانم و به خدا که، بهار میخواهم
برای این دل خسته، قرار میخواهم
اگرچه این دل عاشق، همیشه محزون است
ولی همیشه دلم را، دچار میخواهم
خدانکرده نبینم، که روی تو بیند
برای چشم و نگاهش، غبار میخواهم
مرا به بافهٔ مویت، تو کشتهای اما
نگفتهام به تو عشقم، که دار میخواهم
شدم چه خسته عزیزم، از این صنوبرها
درخت سرو و نگاه چنار میخواهم
تو یار و یاور دردی، تو مونس زخمی
همیشه گفتهام ای عشق، که یار میخواهم
برای مرهم دردم، برای تسکینم
نوا و نغمه و صوت سهتار میخواهم
برایاینکه گُل من، شکستهتر نشود
به باغ سبز نگاهش، حصار میخواهم
اگرچه کار من ای عشق، ربودن بوسهست
به من بگو تو عزیزم، که کار میخواهم؟!
رضا روزگر
گاهی اتفاقی
ستارهای
در دفترم چشم باز میکند
ولی
من هنوز به آفتاب نقشبسته
بر جلد دفترم دلخوشم ...
زانا کوردستانی