عدمدرک متقابل، حلقهی مفقودهی قرن بیست و یک است
تنهایی مزمن چالش انسان امروز
مهرداد ناظری
قرن بیست و یکم را قرن شگفتیها نامیدهاند. از این منظر که بسیاری از اتفاقات خوب و بد در کنار هم رخ داده است. برای مثال بشر توانست دسترسی بالایی به اینترنت پیدا کند و شبکههای اجتماعی گسترش مویرگی و اعجابانگیزی داشتند. از سویی دیگر با گسترش پدیدهی طالبانیسم و داعشیسم مواجه شدهایم. در کنار اینها یکی از ویژگیهای مهمی که در این قرن باید به آن توجه نشان داد، ایجاد تنهایی مزمن است. هرچند تنهایی زاده و محصول مدرنیته است، اما در هزارهی سوم تنهایی به شکل مزمنی درآمده که بشر تاکنون نمونهی آن را در هیچ دورهای تجربه نکرده است. به عنوان مثال شما دو نفر را در خیابان میبینید که با یکدیگر صحبت میکنند، اما این دیالوگها پراکنده و بسیار سطحی و کمعمق است یا هیچکدام از آنها چیزی از صحبتهای یکدیگر را نمیفهمند. در واقع آنها در این تصور هستند که با هم حرف میزنند، درحالیکه در صحنهی رو در رویی با یکدیگر قرار ندارند. ممکن است شما در کافیشاپ عدهای جوان را در کنار یکدیگر ببینید که با هم میخندند و جملات را با یکدیگر رد و بدل میکنند، اما واقعیت این است که اینها فقط انعکاس صدای آنهاست که در محیط میپیچد و مجموعه صحبتهای آنها در کنار هم هیچ مفهومی را به ذهن متبادر نمیسازد. دندانپزشکها درحالیکه دندانهای بیمارانشان را ترمیم میکنند، در تلاشند که لابهلای فکر دردآور دندانهای بیمار با او صحبتهای متفاوت و دلچسبی کنند تا او از آن فضای دردآلود رها شود، این در حالیست که خود دندانپزشکان بعد از یک روز کاری طولانی و طاقتفرسا نمیدانند با بیمارهایشان در چه موردی صحبت کردند! در واقع اتفاقی که نمیتوان به سادگی از کنار آن گذشت این است که ما کمکم علیرغم همهی پیشرفتها دچار نوعی عدم همزبانی یا درک متقابل هستیم و به شدت در درون ساختارهای ذهنی و احساسی خود حبس شدهایم. این پدیده را میتوان نوعی تنهایی مزمن و دردناک نامید که روزبهروز آدمها را در کنار یکدیگر به سربازانی مبدل میکند که در یک سربازخانه فقط یکسری حرکات مشترک را برای رسیدن به هدفی مشخص انجام میدهند. یورگن هاروماس، جامعهشناس آلمانی، معتقد است عقلانیت ابزاری امروز بر عقلانیت ارتباطی غلبه پیدا کرده است. عقلانیت ابزاری به گونهای عمل میکند که کنشگر فعال امکان حرکت و تصمیمگیری براساس معیارها و اصول درست را نخواهد داشت. هاروماس معتقد است که در جامعهی امروز که پول و قدرت اصل سازمان بخش سیستمی این جهان هستند، جامعه را به شدت بیمار ساخته و به سمت تزلزل هویت جمعیتی سوق میدهد. بهگونهای که بیگانگی و شیءوارگی در رفتارهای مردم جامعه مشهود است و در پی آن هیچ آگاهی برای تغییر و ایجاد شرایط بهتر پدید نخواهد آمد. در واقع انسانها توسط زنجیرهای پنهانی به اسارت درآمدهاند و امکان حرکت و ایجاد تغییر را ندارند. دو نفر وقتی تصمیم میگیرند با یکدیگر ازدواج کنند، روبهروی هم میایستند و واژهی دوستت دارم را میگویند، اما اینکه آیا گفتار آنها حقیقت عمیق درون آنها را نشان میدهد، آشکار نیست. در واقع با تحریف ارتباطات، انسان امروز توانایی مشارکت و حضور در صحنههای اجتماعی را نخواهد داشت.
وضعیت انفعال، وضعیت فعال
میگویند فوتبال به شدت دنیای مدرن را تغییر داده است. وقتی در جام جهانی 2014 برزیل، دو تیم قدرتمند آلمان و برزیل با یکدیگر مسابقه میدادند هر گلی که آلمان به ثمر میرساند، گویا ابر بدبختی آسمان شهرهای برزیل را در خود میگرفت. میلیونها چشم از سراسر دنیا بازی را تماشا میکردند و طرفداران برزیل در بهت وحیرت، شکست تیم محبوب خود را دنبال میکردند. عجیب است دنیایی که فوتبال بر آن حکومت میکند. فوتبالیستها نه تنها محبوب مردم کوچه و خیابان بلکه مورد توجه و علاقهی سیاستمداران و رهبران مردمی جهان سیاست و اقتصاد نیز هستند. وقتی مردم فوتبال میبینند همهچیز در شگفتی و هیجان فرومیرود، اما آنچه بیشتر از قبل خود را بروز میدهد همان تنهایی مزمن است که از لابهلای فریادهای هواداران در استادیومهای ورزشی بیرون میزند. فوتبال با همهی شگفتیهایش کنشگران را به تماشاگرانی منفعل مبدل میسازد که بیشتر از گذشته به نقش محدود خود در دنیای امروز پی میبرند. وقتی قهرمان پرتاب چکش مردان تاجیکستان، دلشاد نظروف، توانست مدال طلای خود را در المپیک 2016 ریودوژانیرو به دست آورد، در کشور خود به سوپرمنی تبدیل شد که شاید تا قرنها در هیچ کشوری به وقوع نپیوندد. هرچند باید جشن و پایکوبی مردم تاجیکستان را محترم شمرد، اما باید دانست همهی اینها نشان میدهد که چقدر شگفتیهای دنیای مدرن برای مردم یک جامعه، تو خالی و کمارزش شده است. تاجیکیها مثل تمام مردم کشورهای توسعهنیافته روز به روز تنها میشوند، چراکه اتوبانها در حال گسترش است و اتومبیلهای پیشرفته جای گفتوگو، تعامل و مفاهمه را خواهد گرفت. تکنولوژی در قرن بیست و یک به سرعت رو به جلو حرکت میکند، اما همچنان در این فضای به شدت مدرن شده، روابط خویشاوندی نابارور، اخلاق سنتی، انزوا و دشمنی در حال گسترش و رو به تزاید است. آنچه امروز فراموش میشود نحوهی برقراری ارتباط و گفتوگو با یکدیگر است. در ایران در هر گفتوگویی بین دو نفر احتمال دعوا و نزاع وجود دارد. هیچ شراکت و همکاری به سادگی بین مردم شکل نمیگیرد، اخلاق مدنی که پایهی دنیای مدرن است، همچنان رشد نکرده و اخلاق نابارور سنتی و قبیلهای در بسیاری از رفتارها حاکم است. باید به تنهاییها پایان داد، برای رسیدن به یک جامعهی توسعهیافته ما نیاز به همکاری و اعتماد بین شهروندان جامعهی جهانی داریم. اعتماد میان همسایگان، فروشندگان یک فروشگاه با مردم، همکاری بین مردم و دولت، گروههای اجتماعی. اما واقعیت این است که روحیهی همکاری و همیاری هنوز در بین ما رشد نکرده و مفهوم دوستی علیرغم ظاهر پرطمطراق آن در بین ما جا نیفتاده است. ما در ایجاد سرمایههای اجتماعی دچار معضل و مشکلات فراوانی هستیم. همچنین در ایران نمیتوان انجمنهای غیردولتی موفقی را نام برد که در کار خود موفق باشند، آنهم به این دلیل که سطح مشارکت در این انجمنها بسیار پایین است. این در حالیست که در اروپا ما انجمنهایی را میبینیم که بیش از صد سال سابقهی کار در کنار یکدیگر دارند. باید بپذیریم که اکثر مردم قابل اعتماد هستند، مگر آنکه خلاف آن ثابت شود، در غیر اینصورت تنهایی مزمن ما را از پا در خواهد آورد. *جامعهشناس و عضو هیئت علمی دانشگاه