رویارویی با قاصد پریدهرنگ مرگ
فضلاله رفان
روین داریو (1867- 1916) شاعر و نویسنده در شهر متاپا نیکاراگوئه زاده شد؛ از پدر و مادری ناموافق که سبب شد سرپرستیاش را عمهاش عهدهدار شود. مدتی در یک دبیرستان دینی به تحصیل پرداخت. از کودکی دلبسته کتاب بود. کتابهایی نظیر «دون کیشوت» و «کتاب مقدس» را خوانده و نخستین شعرهایش را در 11سالگی سرود که در یک روزنامه به چاپ رسید و بعدها با آثار کلاسیک و رومانتیکهای اسپانیایی آشنا شد. عمیقا به رسالت شاعرانه باور داشت و در شعرهایی آهنگین، طبعیت و زیبایی را میستود و شاعران محبوبش هانیه و هوگو بودند. سال 1886 عازم سانتیاگو شیلی شد و به گروه نویسندگان نشریه اپوکا پیوست. ضمن آشنایی با ادبیات فرانسه، با پدرو بالماسدا؛ پسر رئیسجمهور این کشور، دوستی عمیقی به هم زد؛ جوانی که در 21سالگی درگذشت اما دفتر شعری از شعرهای داریو را تحت عنوان «خارها» در 1887 منتشر کرد و در همینجا بود که به تحلیل نبوغ خوزه مارتی؛ شاعر کوبائی پرداخت. مهمترین کتابی که در کشور مذکور منتشر کرد، شعری بود موسوم به «آسمان آبی» که غوغای فراوان برانگیخت و بیانیه مدرنیسم محسوب شد؛ اثری که در آن با شکلی تازه عبارات طولانی جای خود را به جملات کوتاه، ساده و موزون داد و مرکب بود از آثار شاعرانه منظوم و منثور که اولین واکنش شاعر به زیادهرویهای رئالیسم و رمانتیسم رو به احتضار بود. بنابراین او نهتنها موجد موج شعر نو در کشور زادگاهش شد؛ بلکه جانی تازه به شعر ایستاد و تکراری اسپانیاییزبان بخشید تا جایی که ناقدان او را نهتنها پدر بلکه (پاپ مدرنیسم) لقب دادند و یک نویسنده شیلیائی در موردش نوشت: «همانگونه که بود لرزشی به شعر فرانسه وارد و خیرگی تازهای را وارد شعرها کرد» اما نقطه آغاز نوآوری داریو، انتقال ذهنی برخی از ویژگیهای زبان فرانسه به زبان اسپانیاست که به ادعای خودش یک معدن ادبی را در فرانسه کشف کرده و در کنار آن از ادبیات لاتین یونانی و دنیای انگلیسیزبان نیز بهره گرفت. داریو را هنرمند موسیقی اندیشهها و کلام هم نامیدهاند که خودش نیز سروده بود، کار میکنیم که بیان پیوسته آهنگین و اندیشه خود متبلور باشد. زمانی که عازم آرژانتین شد (1889) همگان را به تعجب واداشت که چگونه او که ارتباط نزدیکی با محافل ادبی پاریس نداشته، ذهن فرانسوی را جذب کرده و آن را با زبان اسپانیایی پیوند داده است. در سال 1890 ازدواج میکند و بعد از مرگ همسرش، تن به ازدواجی ناخواسته میدهد که بهمدت 20سال او را از کانون خانوادگی واقعی محروم میسازد. اما پاریس همچنان برایش قبله آمال و پیوسته دعایش این بود که تا پاریس را ندیده از دنیا نرود. پس عازم پاریس شد؛ با گروهی از نویسندگان آمریکایی و صاحبان قلم از کشورهای روسیه، انگلیس و ممالک اسکاندیناوی دوستی به هم زد. اما بهعللی پاریس را ترک کرد و برای اقامتی پنجساله عازم آرژانتین شد که بههرحال برای خود یک قطب فرهنگی محسوب میشد. در همین کشور کتاب «نثرهای دنیوی» را چاپ کرد (1896) و باز به سفرهای دیگر رفت که خود گفته بود: «روح سندبادی من پیوسته بهدنبال افقها و چشماندازهای تازه است». در سال 1898 به اسپانیا رفت و در بارسلونا و مادرید با نمایندگان برگزیده نسل مدرنیستهای اینسالها آشنا شد. در مادرید با فرانسیسکا سانچز آشنا شد که تا سال 1914 که اروپا را برای همیشه ترک کرد، مونس و همدم او بود و مرهمی بر زخمهای درون او و همین زن بود که پس از مرگ شاعر، انبوهی از اسناد، عکسها و اوراق بازمانده از او را جمعآوری و آرشیوی ارزنده در مادرید برای پژوهشگران فراهم کرد. داریو در سال 1905 «سرودهای زندگی و امید» را به همت دوست شاعرش خوآن رامون خیمنس در مادرید منتشر کرد و سپس کتاب سرود سرگردان در سال 1907 تا سرانجام پس از 15سال دوری به وطن بازگشت. آخرین دفتر شعر داریو که «سرودهای پاییز» نام داشت در مادرید منتشر شد (1910) الهام شاعر بود که به غروب عمرش نزدیک میشد. واپسین سالهای عمر او در پاریس، برزیل و نیویورک طی شد تا سرانجام در ششم فوریه 1916 در یکی از شهرهای زادگاهش یعنی شهر لئون با «قاصد پریدهرنگ مرگ» که در شعرهایش از او یاد کرده بود، روبهرو شد و پیکرش را در کلیسای جامع لئون به خاک سپردند. بعدها مراد بسیاری از شاعران جوان اسپانیاییزبان نظیر ماچادو و خمینس شد که مدرنیسم را از او فرا گرفتند. داریو، خود جسم و جانش را به تباهی کشید؛ نه کس یا چیز دیگر.