• شماره 1136 -
  • 1395 چهارشنبه 20 بهمن

روایتی از اسماعیل فردوسی‌پور از سفر امام به پاریس و بازگشت به ایران

چرا امام گفت هیچ احساسی ندارم؟

هواپیمای حامل امام خمینی و همراهانش در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ وارد آسمان ایران شده بود که از ایشان پرسیده شد: «چه احساسی دارید؟» و امام پاسخ داد: «هیچ». تاکنون تعبیرها و تفسیرهای زیادی درباره این پاسخ امام منتشر شده و یکی از اولین توضیحات در این‌باره را حجت‌الاسلام محمد مفتح داد که روز ۱۸ بهمن ۱۳۵۷ به روزنامه اطلاعات گفت: «برای امام خمینی که سال‌ها عمرشان را صرف مبارزات ملی کرده‌اند، چه احساسی می‌تواند گویاتر از این باشد که جان در کف و با قبول تمام مخاطرات تصمیم گرفتند که به ایران برگردند تا در کنار مردم مسلمان ایران باشند. کسی که بر مسلمین و جامعه بشری رهبری دارد همیشه باید جهان عمومی و منافع مردم را در نظر بگیرد و از جهان خصوصی و عواطف شخصی چشم بپوشد.» دو سال پس از پیروزی انقلاب، حجت‌الاسلام‌والمسلمین اسماعیل فردوسی‌پور، از همراهان امام خمینی با شرح سفر ایشان به پاریس و بازگشت به ایران، ماجرای این پاسخ امام در هواپیما را نیز توضیح داد. 
پس از فشارهایی که دولت عراق بر امام وارد ساخت و مانع ادامه فعالیت‌های سیاسی ایشان گشت و حضور امام در عراق منوط به عدم فعالیت‌های سیاسی ایشان و همراهان‌شان شد، امام ترجیح دادند از عراق خارج شوند تا به فعالیت‌های سیاسی‌شان ادامه دهند. وقتی امام از مرز عراق – کویت رد می‌شدند، هنگام وداع با دوستان و یاران سخنرانی کوتاهی ایراد فرمودند: «من بین سکوت و ماندن در عراق یا ادامه فعالیت‌های سیاسی‌ام مخیر شدم و من شق دوم را انتخاب کرده‌ام و از عراق خارج می‌شوم و تصمیم گرفته‌ام ندای مظلومیت ملتم را به تمام دنیا برسانم و صلاح ندانستم که بیش از این در نجف بمانم و به تدریس ادامه دهم.» قبلا در زمینه اینکه به کدام کشور باید رفت، با امام صحبت شده بود آیا کشورهای اروپایی بهتر است یا کشورهای دیگر، ابتدا اصرار امام بر مسافرت به یکی از کشورهای اسلامی بود. در همین رابطه به یکی از برادران که پیام امام را برای یاسر عرفات به لبنان برد، سفارش شد در مورد زمینه هجرت امام به سوریه بررسی کند تا معلوم شود زمینه آنجا چطور است، چون نظر امام هجرت به سوریه بود، ولی نظرشان این بود که مقدمتا سفری به کویت کنند و برنامه هجرت به سوریه از طریق کویت صورت بگیرد تا در سوریه به ادامه فعالیت‌های سیاسی‌شان بپردازند؛ لذا مقدمات سفر امام به کویت را فراهم کردیم. از طریق قانونی اقدامات لازم صورت گرفت. منتهی بعدا که مقامات کویتی امام را شناختند و فهمیدند همان شخصیتی است که رهبری انقلاب ایران را بر عهده دارد، یک نفر از کویت آمد و پس از عذرخواهی گفت ما شما را نمی‌توانیم بپذیریم. هنگام بازگشت، تا آخرین لحظه‌ای که آن شب در خدمت امام بودیم، اصرار مبنی‌بر رفتن به یک کشور غیراسلامی، کشوری که آزادی بیشتری برای فعالیت امام وجود داشته باشد مثل فرانسه، سوئد و نظایر آن به جایی نرسید و ایشان می‌فرمودند: «من نمی‌توانم در آنجا زندگی کنم، من باید به یک کشور اسلامی بروم.» صبح که امام بلند شدند، احمد آقا آمد و گفت: «بشارت که امام پاریس را انتخاب کردند و تصمیم گرفته‌اند به فرانسه بروند.» ابتدا می‌خواستند امام را با ماشین به بغداد بفرستند که ما راضی نشدیم و بالاخره یک طیاره ارتشی در اختیار ما گذاشتند که هفت ساواکی هم همراه امام به بغداد فرستادند، امام در بغداد هم شدیدا تحت کنترل بودند. مسافرخانه‌ای را هم خود امام در نظر گرفته بودند و شب در آنجا ماندند، آن شب امام به کاظمین مشرف شدند و صبح عازم پاریس شدند. احمد آقا، دکتر یزدی، من و یکی از برادران به نام مرحوم املایی که در یک سانحه اتومبیل در همان اوایل انقلاب کشته شدند، همراه امام بودیم. حرکت امام از عراق بدون اطلاع بود و امام اصرار داشتند حوزه علمیه نجف از این امر آگاهی پیدا نکند. از ژنو با آقای بنی‌صدر در پاریس تماس گرفته شد که امام به پاریس می‌آیند و شما به فکر منزل باشید. در پاریس منزلی تهیه شده بود که متعلق به یکی از دوستان آقای بنی‌صدر بود، امام آنجا وارد شدند. برخلاف آنچه ما تصور می‌کردیم که فرانسه یک کشور آزادی است که هرکسی در آنجا قادر به انجام فعالیت‌های سیاسی است، به محض ورود امام به آن منزل کوچک، دو نفر از طرف ریاست‌جمهوری فرانسه آمدند و اعلام کردند که ما در اینجا به شما اجازه فعالیت سیاسی نمی‌دهیم و اگر بخواهید در پاریس بمانید، به‌هیچ‌وجه حق فعالیت ندارید. امام استقامت کردند و فرمودند: من آمده‌ام برای اینکه ندای مظلومیت ملتم را به گوش دنیا برسانم و اگر بنا باشد از فعالیت من جلوگیری شود ما از اینجا خارج می‌شویم. فردای آن روز امام، آن اعلامیه مفصل را در ارتباط با افتتاح مدارس در اول مهر صادر کردند، ما به‌وسیله تلفنی که در خانه داشتیم، همان‌طور که وسیله ارتباطی ما در نجف هم با ایران تلفن بود اعلامیه امام را برای برادرانی که در تهران، قم و خراسان بودند، خواندیم. بعد اطلاعیه‌ای هم از طرف اطرافیان امام در رابطه با مسافرت ایشان صادر شد. در آنجا کیفیت تصمیم‌گیری حرکت و مسافرت امام تشریح شده بود. بعد از آن امام اعلامیه کوتاه دیگری در رابطه با مسائل روز صادر کردند که آن‌هم به ایران فرستاده شد. روز دوم، در نوفل‌لوشاتو، خانه‌ای در نظر گرفته شد که متعلق به یکی از برادران ایرانی بود. در آغاز نمی‌دانستیم صاحب‌ خانه کیست و بعدها فهمیدم خانه به اسم همسر فرانسوی یکی از برادران ما بوده است. امام به نوفل‌لوشاتو منتقل شدند چون راه دور بود، آنجا تلفن هم نبود. ما همان مرکز اول را برای داشتن تلفن حفظ کردیم و یکی از ما همیشه مسئولیت تلفن را بر عهده داشت و اعلامیه‌های امام را به‌وسیله تلفن برای ایران و نقاط دیگر می‌خواند. در این روزها آنجا معمولا شلوغ شد و امام برنامه فوق‌العاده داشتند و برای مراجعین سخنرانی می‌کردند، سخنرانی‌های امام ضبط و پیاده می‌شد و بعد تکثیر و ترجمه می‌شد، به خبرگزاری‌ها هم می‌دادیم. نکته‌ای که لازم به تذکر است این است که دولت فرانسه ابتدا از مصاحبه امام با خبرگزاری‌ها جلوگیری کرد؛ ولی در اثر فعالیت‌های پیگیر برادران، این محدودیت برداشته شد و امام اجازه مصاحبه کردن هم یافتند. خبرگزاری‌های مختلف فرانسه، آلمان، ژاپن، انگلیس و آمریکا هر یک مصاحبه‌هایی ترتیب می‌دادند. یکی از مهم‌ترین و جالب‌ترین این مصاحبه‌ها گفت‌و‌گوی امام با سی‌بی‌اس آمریکا بود که آنها قول داده بودند آن را در ۴۴ ایالت آمریکا به طور زنده پخش کنند ولی متوجه شدیم با فاصله دو ساعت اختلاف وقت فرانسه با آمریکا آن مصاحبه را پخش کرده‌اند. اصل موضوع، مراجعت امام از پاریس به ایران بود. پس از فرار شاه از ایران، امام تصمیم گرفتند که به ایران برگردند. البته دید امام و بصیرت امام، دیدی است که مختص به خود ایشان است و در کس دیگری این سیاست و بصیرت و سعه دید را سراغ نداریم. در پی این تصمیم تلفن‌ها، تلگراف‌ها و نامه‌ها ارسال شد و همچنین مسافرت‌هایی صورت گرفت تا امام از مسافرت منصرف شوند، حتی دوستان نزدیک امام هم که در آنجا همکاری نزدیک با امام داشتند، معتقد بودند تا حمایت نصف ارتش را جلب نکرده‌ایم مراجعت امام به‌هیچ‌وجه به صلاح نیست و خطرناک است. شاید افراد سیاسی از آمریکا و جاهای دیگر هم، توصیه کرده بودند که امام مراجعت نکنند؛ اما همان‌طوری که خود امام در سخنرانی‌ها مکرر فرمودند «وقتی من تصمیم گرفتم به ایران بیایم و دیدم که همه دنیا می‌گویند رفتن شما به ایران صلاح نیست، فهمیدم که این موضوع صلاح است و باید هرچه زودتر به ایران برگردم.» هنگامی که امام تصمیم گرفتند به ایران برگردند، فرودگاه‌های ایران به دستور بختیار خائن بر روی امام بسته شد و گفتند به‌هیچ‌وجه به هواپیمای امام اجازه ورود به ایران داده نخواهد شد. یک روز در پاریس در اتومبیل بودیم که یکی از برادران که زبان فرانسه می‌دانست، رادیو را باز کرد. مطلبی که خبرگزاری‌های خارجی اعلام کرده بودند، برای من ترجمه کرد که «امام ملاقات با بختیار را پذیرفته است.» بلافاصله ما به نوفل‌لوشاتو بازگشتیم، از برادران پرسیدیم چه شده است. گفتند بله امام این ملاقات را پذیرفته است. آقای دکتر یزدی و آقای قطب‌زاده گفتند: «ما هم مصاحبه انجام داده‌ایم و اعلام کرده‌ایم که بختیار می‌آید و امام هم او را می‌پذیرد.» از ایران آیت‌الله منتظری و برادران دیگری که در مدرسه رفاه بودند، به ما زنگ زدند که این قضیه چیست و ما راضی نیستیم که امام چنین کاری بکنند و اگر امام، بختیار را بپذیرند به معنای خط قرمز روی انقلاب کشیدن است و به‌هیچ‌وجه صلاح نیست که امام با بختیار ملاقات کنند. من خدمت امام رسیدم و پیام آنان را گفتم و پرسیدم که آیا ملاقات خواهید کرد؟ امام نامه‌ای مرقوم فرمودند که اگر هم بنا باشد ملاقاتی صورت گیرد پس از این است که بختیار از پستی که دارد استعفا بدهد. ما این مطلب را به خبرگزاری‌ها دادیم که بلافاصله مخابره شد. بعد از این جریان بود که فرودگاه‌های ایران روی امام بسته شد. پس از بسته شدن فرودگاه‌ها و اعلام اینکه به هواپیمای امام در ایران اجازه فرود داده نخواهد شد، خبرنگاران در نوفل‌لوشاتو جمع شدند و با امام یک مصاحبه بیست دقیقه‌ای ترتیب دادند. چون جمعیت بسیار زیاد بود، امام از بالای اقامتگاه‌شان یک سخنرانی بسیار جامع ایراد فرمودند که «ما صبر می‌کنیم تا هنگامی‌که فرودگاه‌ها باز شود. من به ایران خواهم رفت، از رفتن به ایران هرگز منصرف نشده‌ام.» پس از یک هفته و باز شدن فرودگاه‌ها، هواپیمایی از شرکت ایرفرانس کرایه شد و امام با همراهان‌شان به طرف ایران حرکت کردند. بعد از نماز مغرب و عشا، پلیس نوفل‌لوشاتو که واقعا زحمت زیادی برای حفاظت و امنیت آن منطقه کشیده بودند تقاضا کردند به‌عنوان تودیع خدمت امام برسند. همه آنها همراه رئیس‌ پلیس نوفل‌لوشاتو به حضور امام رسیدند، امام به‌عنوان تقدیر، تشکرنامه‌ای نوشتند و به آنها دادند. بعد از رفتن آنها برای عزیمت به ایران آماده شدیم، البته هواپیمایی اعلام کرده بود که چون احتمال دارد در ایران به هواپیما اجازه ورود ندهند، ما باید ذخیره بنزین برای مراجعت داشته باشیم؛ لذا نمی‌توانیم به اندازه ظرفیت هواپیما مسافر سوار کنیم، ظرفیت هواپیما حدود ۷۰۰ نفر بود؛ اما بیش از ۳۰۰-۲۰۰ نفر نپذیرفتند، در حدود ۲۵۰ نفر شاید بیشتر سوار هواپیما شدیم، به سوی ایران حرکت کردیم. در طول راه هم گفت‌و‌گوهایی صورت گرفت. یکی از مطالبی که مطرح شد و مورد سوءاستفاده مغرضین قرار گرفت که خود من بارها مورد سوال واقع شدم که چرا امام چنین حرفی فرمودند؟ لازم می‌دانم در اینجا درباره آن توضیح دهم و آن اینکه پرسیدند «حالا که به ایران می‌آیید چه احساسی دارید؟» امام فرمودند: «هیچ احساسی ندارم.» یکی از اشکالاتی که می‌شد و مکرر از من می‌پرسیدند، این بود که چطور پس از ۱۵سال دوری از وطن و با این ‌همه کشته و شهید و معلول انقلاب در ایران امام هنگام آمدن به ایران هیچ‌گونه احساسی ندارند؟ من این مطلب را با خود امام در میان گذاشتم تا ببینم چه جوابی می‌دهند. در مدرسه علوی خدمت امام رسیدم و در مورد این موضوع از ایشان سوال کردم. امام فرمودند «من جمله‌ای که گفتم در رابطه با آب و خاک ایران بود.» سوال دو جنبه دارد، یک وقت از امام می‌پرسند شما هنگام آمدن به خاک ایران، چه احساسی دارید؟ امام فرمودند برای من خاک ایران، خاک عراق، خاک فرانسه تفاوتی ندارد و من از اینکه قدم به این خاک می‌گذارم احساس فوق‌العاده‌ای غیر از اینکه در جاهای دیگری نداشتم، ندارم، اما احساس در برابر فداکاری‌های مردم، احساس در برابر شهدا، احساس در برابر معلولین انقلاب یا احساس در برابر آن همه عواطف و احساساتی که مردم ایران از خودشان نشان می‌دادند مطلب دیگری است. ایشان فرمودند: من در فرودگاه گفتم که این همه عواطف و احساسات شما بر دوش من سنگینی می‌کند و من نمی‌توانم در مقابل این همه عواطف و احساسات از شما تشکر کنم و این عاطفه امام در برابر ملت، فداکاری‌های مردم است؛ اما سوال اینکه آیا آمدن به خاک ایران برای شما احساس فوق‌العاده‌ ایجاد می‌کند؟ جوابش منفی بود./ تاریخ ایرانی

 

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه