تئودور آدورنو؛
اندیشمندی که فکر اروپا را تغییر داد
تئودور آدورنو، فرزند یکی از تجار بزرگ شراب در شهر فرانکفورت همواره به عنوان مردی پیشرو، بینهایت بافرهنگ و در عین حال بدخلق و ازخودراضی شهرت داشت. این ویژگیهای وی البته با علایق تخصصی او سازگار بود. «تئودور ویزنگروند» که تازه از سال ۱۹۴۳ به صورت رسمی نام فامیل پدربزرگش، یعنی آدورنو را به ارث برد، قصد داشت همزمان استاد ادبیات، تئوریسین موسیقی و آهنگساز، جامعهشناس و یک روشنفکر نئومارکسیست باشد. به گزارش تاریخ ایرانی، آدورنو در آغاز با اندیشمندانی مانند:والتر بنیامین و زیگفرید کراکوئر آشنا شد و سپس آهنگسازان مکتب وین به ویژه «آلبن برگ» در زمان تبعید و همکاری با انستیتوی تحقیقات اجتماعی هورخایمر جایگاهی ویژه نزد او داشتند. آدورنو در سال ۱۹۳۸ به نیویورک مهاجرت کرد و در سال ۱۹۴۱ به شهر لسآنجلس رفت، یعنی همان شهری که با توجه به کثرت مهاجرین ژرمن، کانونی برای فرهنگ آلمانی محسوب میشد. آدورنو تحقیقاتی را در مورد «شخصیتهای خودکامه» آغاز کرد و در همان حال در مورد موسیقی فیلم و بعدها درباره یهودیستیزی آثاری از خود بر جای گذاشت. در همان زمان همکاری نزدیکتری را با هورخایمر آغاز کرد که حاصل آن کتاب «دیالکتیک روشنگری» بود. آدورنو در سالهای نخست دهه ۱۹۵۰ بالاخره به فرانکفورت بازگشت و در کسوت یک منتقد چپگرا «انستیتوی هنر» را بنیاد گذاشت، در همان دوران آثار نوشتاری وی به اوج شهرت خود رسید. آدورنو با شعارهای پوچگرایانهای مانند «در دوران دورویی و پستی، چیزی به نام زندگی درست وجود ندارد» به نوعی افکار عمومی را تکان داد. این روشنفکر مریض و تلخکام در نهایت در آغاز آگوست سال ۱۹۶۹ و در حالی که تعطیلات خود را در کوههای سوئیس میگذراند، بر اثر سکته درگذشت.