گفتوگو با علی شمس؛ کارگردان نمایش «شب دشنههاى بلند»
«فرهنگ» مقولهایست که باید برایش هزینه کرد
علیرضا نیاکان/
سام کبودوند، فرزین محدث، مرضیه وفامهر، رامین سیاردشتی، مارال فرجاد و سجاد تابش؛ بازیگران نمایش «شب دشنههاى بلند» هستند که بعداز اجرای موفقش در تابستان سالِجاری، در دهمینروز از سیوششمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر نیز در بخش مسابقه تئاتر ایران الف در تئاتر مستقل تهران بهروی صحنه رفت. بد نیست بدانید که عنوان ایناثرِنمایشی وامدار عبارت تاریخی «شب دشنههای بلند» یا «عملیات مرغ مگسخوار» یا آنچه که در آلمان بیشتر بهکار میرود؛ «کودتای روهم»، پاکسازی سیاسی بود که در آلمان نازی بین روزهای ۳۰ جون تا دوم ژوئیه ۱۹۳۴ رخ داد. بااینحال، محصول هنرمندانه «على شمس» بهعنوان نویسنده، طراح و کارگردان آن، اثری بازیگوشانه است که در رویه خود، ضمن ادای دین به نمایشنامهنویسان مطرح و بزرگ ایران، از وضعیت هنر گلایهای تند میکند؛ انگشت اشارهاش را روبهمحدودیتها میگیرد و لبخند تلخی بر لبش مینشیند؛ از رنجی که حاکم بر بشر است، از حسادتی که روزگار درازیست گریبان آدمی را گرفته و موجب پسرفت شده است. با اینکارگردانِ جوان بهگفتوگو نشستهایم.
علی شمس درارتباطبا نمایش «شب دشنههای بلند» توضیح میدهد: «متن ایننمایش درواقع از یک کانسپت حرف میزند و موضوع آن نیز حسادت است. درباره آدمهاییست که ناکامیها و ناموفقبودن خودشان را بهعلت موفقیت و شادکامی دیگران میبینند و هرگز به انفعال خودشان بهعنوان عامل شکست نگاه نمیکنند». وی ادامه میدهد: «چنین نگرشی نیاز به بستری برای عرضه داشت که من نمایش را برای آن انتخاب کردم تا ازاینطریق، یکیازرفتارهایِ تاریخی ملت ایران یعنی اینکه ما بیشازهرچیز ناتوانیهای خودمان را بهجای ریشهیابی در تنبلی، سستی و ناکارآمدیمان، در حضور دیگران جستوجو میکنیم. درحقیقت، میخواهم بگویم که ما از بودن و موفقیت دیگران خوشحال نمیشویم و همیشه دیگران را علت ناکامیهای خود میدانیم». وی درباره ارزیابیاش از فضای نقد آثار هنری در جامعه میگوید: «فضای نقد در ایران خیلی شبیه به فضای نقد در خارجازکشور نیست. مشخصا کشورهای غربی یک سنت نقد دارند. سنت نقد ادبی در کشور ما خیلی نوپاست. یعنی سنتی 40،50ساله است. با آدمهایی مانند رضا براهنی یا محمد حقوقی و امثالِآنها شکل پیدا میکند؛ بنابراین، سنت نقد در کشور ما قاعدتا سنتی تاثیرگذار نیست. یعنی؛ اثر دارد ولی نه آن تاثیری که ما اساسا از مفهوم واژه «تاثیر»، استخراج میکنیم. نمیشود ایندوتا را اصلا با هم مقایسه کرد. آنجا یک سنت فرهنگیستکه در پیشبرد تغییر، ترفیع و کیفیت چیزها کمک میکند ولی دراینجا اصلا اینطور نیست. اینجا بیشتر درحدِ یک واکنش باقی میماند. مخصوصا در حوزه ادبیات نمایشی؛ البته در حوزه نشر یکمقدار جدیتر است». وی درپاسخبهاینسوالکه چرا همچنان فرهنگ و هنر ما اقتصادی نشده است؟ میگوید: «در همهجایِدنیا استقبال و عدمِاستقبال از یک تئاتر یا فیلم یا یک اثر هنری وجود دارد؛ اما در کشور ما ایندستمسائل هنوز سازوکار مشخصی ندارد. اصولا اگر بخواهیم فرهنگ و هنر را اقتصادی ببینیم، فکری کاملا اشتباه است. فرهنگ و آموزش و پرورش و... چیزهایی هستند که بازدهی اقتصادی ندارند. شما نمیتوانید آموزش و پرورش را سودده کنید و برعکس، اتفاقا باید برایش هزینه کنید. فرهنگ هم جزو چیزهاییستکه دستبرقضا نهاینکه سوددهی نداشته باشند؛ بلکه نگاه صرفا تجاری و اقتصادی به آنها در بلندمدت و میانمدت ضررهای فاحش و فاجعهباری برای آنکشور خواهد داشت. متاسفانه ایناتفاق در کشور ما دارد رخ میدهد؛ یعنی به مقولات فرهنگساز که در حوزه علوم انسانی و هنر که اساسا نیازمند تزریق پول و حمایت هستند، بهکل اقتصادی نگاه شود؛ درحالیکه بااینروش، داریم حجمیازمصرفگرایی و سطحینگری را تزریق میکنید که نتیجهاش بیکیفیتشدن آثار هنریست. در همهجایِدنیا دولتها، شهرداریها و موسسات مردمنهاد، سرمایهگذاریهای عمیقی دراینحوزه دارند؛ حتی برای شرکتهای فعال در سرمایهگذاری روی بخشهای فرهنگی، معافیتهای مالیاتی درنظر میگیرند. همه اینها برایِایناستکه هنرمند، فارغ از غم معیشت بتواند اثری را تولید کند که در درازمدت و سطح کلان بر فهم و شعور مخاطبش که هموطنانش هستند، تاثیر بگذارد. اینجا و در کشور ما اینطور نیست؛ هنرمند مجبوراستکه برای تامین اقتصادی خودش کارهای مختلفی انجام دهد». وی اضافه میکند: «برایِمثال، از سطحینگری استفاده میکند تا به لطایفالحیلی تماشاگر را به تماشای اثرش بکشاند. دراینکشور، زمانی فیلم «اجارهنشینها» پرفروشترین فیلم سینمایی ایران بود؛ الان «نهنگ عنبر»؛ تو خود حدیث مفصل بخوان ازاینمجمل. ازسویی، سلبریتیگرایی، بلای جان فرهنگ اینکشور شده و دولت؛ غافلمانده ازاینمهمکه با آزادکردن کلی بیمحابا و بدون برنامهریزی و سیاستگذاریهای فرهنگی دارد چه ضربهای به بدنه فرهنگ و هنر کشور میزند». وی درباره حضور چهرههای مختلف در عرصههایی خارجاز حضور حرفهای خودشان میگوید: «بههرحال، ایناتفاق طبیعیست و نمیشود جلوی آنرا گرفت. نمیتوانید به افراد بگویید که نروید و بازی کنید یا حق ندارید از اینجا به آنجا بروید! آنها هر کاری دلشان میخواهد، انجام میدهند. من اصولا با بایدها و نبایدها و بیشازهمه، با حذف مخالفم. بهنظرم هرکسی باید کاری را که دوست دارد، انجام دهد. منتهایِمراتب این برمیگردد به سیاستگذاریهای کلان فرهنگی که شرایط را برای هنرمند مستقل و آرتیستهایی که دغدغه فرهنگی دارند، جوری فراهم کند که فارغ از غم نان بتوانند به تولید و بالندگی کشورشان کمک کنند؛ وگرنه همهجایِدنیا مرسوم است هرکس دلش میخواهد، برود کار دیگری را تجربه کند. شما نمیتوانید جلوی کسی را بگیرید؛ اصلا من و شما در چه جایگاهی هستیم که بگوییم فلانی اینکار را انجام دهد یا خیر. من میتوانم نقدم را متوجه دولت و سیاستگذاریهای فرهنگی کنم که با تدبیر و دوراندیشی باید شناسایی و آسیبزدایی کند؛ مخاطبشناسی کند و فارغاز هیاهوی تولیدات تجاری، بر استعدادیابی و حمایت از استعدادها در تولید اثر هنری متمرکز شود». وی درباره اینکه وظیفه حمایت از هنرمندان کشور برعهده دولت است یا بخش خصوصی؟ میگوید: «حضور هر دو بخش ضروریست. من مخالفم با آنکسانیکه میگویند چرا تئاتر خصوصی چرا آمده است؟! این، حرف غلطیست. تجارت و درآمدزایی، بخشیازهنر است ولی ازجهتی، اینکه مهارگسیخته تمام پروسه و هزینه و... تولید اثر هنری را بر دوش هنرمند بیندازیم هم اشتباه است. تمام اینها برمیگردد به فهم و آسیبشناسی درست از فضا که هردو آنها درکنارِهم حرکت کنند. تئاتر خصوصی لازم است و درکنارش، حمایت دولتی از ایک اثر هنری نیز ضروریست». وی درپایان از مسئولین فرهنگی و هنری کشور میخواهد که کتاب بخوانند و سوادشان را بالا ببرند.