• شماره 1642 -
  • 1397 شنبه 1 دي

سهم سینمای ایران از بازار جهانی چقدر است؟

دست خالیِ بازاریاب‌های هنر هفتم

سارا بری؛ مدیر بخش بازاریابی کمپانی سینمایی یونیورسال پیکچرز معتقد است: «هدف از بازاریابی در صنعت سینما همان هدف اصیل بازاریابی یعنی معرفی یک محصول و ویژگی‌های آن به مشتری با هدف اقناع یک نیاز مشخص است. در سینما محصول همان فیلم است و مشتری -‌به‌شکلِ عمومی‌- مخاطبی‌ست که به‌طورِ بالقوه ممکن است بخشی از زمان فراغت خود را به سینما برود. هرچند کتاب تاریخ سینما از زمان تولد تا امروز قدمت 120‌ساله‌ای را در‌پسِ پشت هویت چندلایه خود به‌رخ می‌کشاند؛ اما مفهوم جهانی و فراگیر‌شدن آن درست زمانی اتفاق افتاد که نبض هویت‌بخش هنر هفتم، مرزهای قاره‌ای محدود (آمریکا به‌عنوانِ مهد تولد آن) را در اواخر دهه 50 پشتِ‌سر گذاشت. درست حدِ‌فاصل دهه 50 تا 60 میلادی و زمانی‌که تلویزیون به‌عنوانِ ابزار رسانه‌ای جدید و فراگیر می‌رفت تا با حضور در خانه‌های مردم، خط بطلانی بر جریان تولید و اکران آثار سینمایی بزند؛ تفکری نجات‌بخش توانست سینما را از قالب تعریف هنری خود خارج ساخته و با تبدیل آن به کالایی ضروری، این هنر را به اصلی از اصول زیست انسان‌ها در ساحت فرهنگی بدل کند. آیا می‌دانیم آن اصل چیست؟ اندکی تأمل؟ ... خانم‌ها، آقایان! معرفی می‌کنم: «تفکر بنیادین بازاریابی!»

هم‌زمان با تورق صفحات تاریخ پر‌فراز‌و‌نشیب سینما در اواخر دهه 50، با مفهومی به‌عنوانِ «تاریخ انقضای استودیوها» مواجه می‌شویم. به‌گزارشِ ایرنا؛ این مفهوم با ورود شبکه‌های رسانه‌ای نوین مانند تلویزیون، اهمیت مطبوعات محلی و نه تمرکز بر روزنامه‌های سراسری، تبدیل‌شدن هویت مکان‌هایی مانند کافه‌ها به محلی برای انتشار مبانی فکری نظام مدرن و شکل‌گیری موج شهروند،خبرنگار در اروپای غربی و آمریکا، نخستین ضربه مهلک به فراگیر‌شدن مفهوم رسانه‌ها بین مردم را با سقوط ارزش سوپراستارهای سینما همراه کرد. همان‌هایی که به‌عنوانِ زبان و نماینده انتقال تفکر و شیوه زیست مردمان در دهه 40 و 50 میلادی حکمرانی می‌کردند. آرام‌آرام با کم‌شدن مخاطبان سینماها و تبدیل آثار سینمایی به محصولات زیان‌ده، در‌کنارِ اقبال مردم به رسانه‌های نوظهور مانند تلویزیون، عصر تاریخ انقضای حکومت استودیوها آغاز شد! بی‌تردید اگر ناجیان صنعت تبلیغات و بازوی متفکر آنها -همان بازاریابان‌- نبودند، سینما در سراشیبی ورطه فراموشی و سپردن جایگاهش به رسانه‌ای مانند تلویزیون با سرعت تمام حرکت می‌کرد! درحقیقت، این بازاریابان بودند که مفهوم امروزین سینمای جهانی را در اواخر دهه 50 و سال‌های آغازین دهه 60 میلادی بنیان‌گذاری کردند و با‌تأکید‌بر معنای «فیلم به‌مثابه کالای فرهنگی»، مشتریان هنر هفتم را طوری قانع کردند که امروز، جایگاه سینما و مخاطبان سینمارو، مبحث چرخه اقتصاد این هنر در بازار جهانی محصولات فرهنگی را خدشه‌ناپذیر کرده است. اهمیت این مفوم زمانی ارزشمندتر می‌شود که بدانیم در قرن بیست‌و‌یکم با تجلی معنای دهکده جهانی به‌واسطه فضای سایبری و شبکه‌های مجازی، جایگاه سینما به‌عنوانِ بخشی از سبد اقتصادی خانواده نه‌تنها دستخوش تغییر نشده؛ بلکه از گذشته نیز مستحکم‌تر شده است. در این نوشتار، جایگاه حقیقی بازاریابی در سینمای ایران را در دو ساحت داخلی و بین‌المللی مورد مداقه قرار می‌دهیم تا ببینیم سینمای ایران به‌عنوانِ چهارمین کشور صاحب هنر،صنعت سینما در قاره آسیا (بعد‌از ژاپن، هند و چین) و سی‌امین کشور در جهان، در بازار پر‌سود هنر هفتم دارای چه جایگاهی‌ست؟
آمارهای یکی،دو‌سال اخیر فروش سینمای ایران با وجود شکستن رکوردهای متعدد، رشد بالایی را در میزان اقبال مخاطبان به این هنر نشان می‌دهد؛ اما مسئله این‌است‌که با سرشکن‌کردن اعداد و ارقام فروش به جمعیت 80‌میلیونی ایران، به آمار 11 تا 13‌میلیون مخاطب ثابت سینمارو برخورد می‌کنیم که مسئله‌ای در‌خورِتأمل است. در‌حقیقت، اگر سینما به‌عنوانِ یک کالای فرهنگی بنا داشته باشد تا فراگیری خود در جامعه را به‌اثبات رساند، جامعه آماری 17 تا 18‌درصدی از جمعیت یک کشور نمی‌تواند ملاک این مسئله باشد. طبق آمار؛ از یک‌هزار و 180 شهر ایران که شهرداری دارند، فقط 65 شهر دارای سینما هستند و مابقی سینما ندارند. همچنین طبق آمار؛ حدود 25 تا 30‌میلیون شهرنشین امکان دسترسی به سالن سینما ندارند. براین‌اساس، نمی‌توان توازن یکسانی را در مقوله تعریف سینما به‌عنوانِ کالای فرهنگی مهم بین مردم ایجاد کرد و مسلم است که با قرار‌دادن این آمار در‌کنارِ آمارهای جهانی، به‌وضوح در‌می‌یابیم که فاصله سینمای ایران در بُعد بازاریابی و کار تجاری،اقتصادی با سایر کشورهای صاحب سینمای جهان تا‌چه‌میزان است.
علی سرتیپی؛ تهیه‌کننده نامدار سینمای ایران و مدیرعامل مؤسسه بین‌المللی پخش «فیلمیران» با‌بیانِ‌آنکه مسئله بازاریابی، در توفیق و رونق هر‌چه‌بیشتر یک کالا زمانی می‌تواند سودمند باشد که دسترسی به آن کالا در یک کشور برای عموم مردم میسر باشد، می‌گوید: «طبق استانداردهای جهانی، ضریب نفوذ توفیق بازاریاب‌ها در تبدیل آثار سینمایی به‌عنوانِ کالایی مصرفی بین مردم، با مشخصه‌ای همچون تعداد حضور افراد یک جامعه در سالن‌های سینمایی طی یک‌سال مورد سنجش قرار می‌گیرد». این تهیه‌کننده سینما در‌پاسخ‌به‌اینکه آیا آماری در‌این‌زمینه در ایران هست؟ می‌افزاید: «در سال 1390، آمارها از این حکایت دارند که هر ایرانی هر نه‌سال یک‌بار سینما می‌رفت. حالا اگر با همین عدد حدود 16‌میلیون‌نفر مخاطب در سال 95 را محاسبه و تقسیم بر 80‌میلیون جمعیت ایران کنیم؛ متوجه می‌شویم که تقریباً هر ایرانی، شش‌سال یک‌بار به سینما می‌رود. این عدد نسبت به سال 91،92 خیلی‌خوب و در نمایی کلی حرکت رو‌به‌جلویی‌ست؛ اما همچنان عدد نامتعادلی نسبت به کشورهای دیگر است». وی ادامه می‌دهد: «اگر بخواهیم خود را با کشورهای آسیایی دیگر بسنجیم؛ باز‌هم با آنها فاصله داریم؛ مثلاً ترکیه در‌حالِ رسیدن به عددی‌ست که نشان می‌دهد هر شهروند این کشور در‌سال، یک‌بار سینما می‌رود. کره جنوبی بالاترین میزان استقبال مردم از سینما را دارد؛ به‌طوری‌که هر کره‌ای بیش‌از پنج‌بار در‌سال سینما می‌رود اما در ایران وقتی سرانه دسترسی به سالن‌های سینمایی برای 30‌میلیون شهروند ایرانی میسر نیست (به‌دلیلِ حضور این شهروندان در شهرستان‌های بدون سینما)، مسلم است که تحقق امر بازاریابی در ایران به مفهوم کلان آن -توفیق در اقبال مردم به سینما‌- در‌قیاس‌با کشورهای دیگر هنوز با اما و اگرهای متعددی رو‌به‌روست».
بر‌اساسِ گفته‌های سرتیپی و با‌توجه‌به آمارهای دولتی می‌توان اذعان داشت که حتی با وجود توفیق صد‌در‌صدی بازاریاب‌های سینمایی در ایران به‌عنوانِ یک امر فرضی و ایده‌آل؛ باز‌هم شرایط دسترسی مردم به این کالای فرهنگی به‌سبب نبود زیرساخت‌های کافی در کشور، با فراز‌و‌فرودهای متعددی مواجه است. در بُعد بین‌الملل نیز سینمای ایران در اکران جهانی و توفیق در قبضه بخشی از بازار گسترده و پول‌ساز اکران جهانی نیز نتوانسته به سطح ایده‌آل دست یابد. هرچند در‌این‌میان، تفاوت سطح استانداردهای تولید آثار سینمایی ایران در‌قیاس‌با نگاه جهانی همواره مدِنظر و نقل گفتار اغلب کارشناسان این حوزه بوده؛ اما آیا پذیرفتنی‌ست که سینمای ایران با وجود درخشش در جشنواره‌های جهانی و معرفی‌شدن به عموم علاقه‌مندان به هنر هفتم در جهان هنوز نتوانسته سهم خود را از این بازار جهانی به‌دست آورد؟ در‌این‌باره، امیر اسفندیاری که سال‌ها به‌عنوانِ مدیر بخش بین‌الملل بنیاد سینمایی فارابی، مدیر بازار جهانی فیلم و معاون بخش بین‌الملل جشنواره فیلم فجر، سابقه خدمت داشته؛ با‌اشاره‌به‌اینکه تعریف مفهوم بازاریابی بین‌الملل در سینمای ایران با معیارهای جهانی متفاوت است، می‌گوید: «در بحث بازاریابی بین‌المللی یک محصول، اصل رقابت، حرف نخست را می‌زند و این در‌شرایطی‌ست که اگر بخواهیم صادقانه بگوییم؛ سینماگران و دست‌اندرکاران این هنر در کشورمان در شکل اکران‌های داخلی نیز با مقوله رقابت قرابتی ندارند! به‌زبان ساده‌تر، سینمای ایران رقابت را برنمی‌تابد! هیچ کشوری را در دنیا نمی‌توان دید که فقط فیلم بومی نشان دهد. حتی آمریکا نیز که سهم بالایی در بازار جهانی فیلم دارد، 10‌درصد از ظرفیتش را در‌اختیارِ فیلم‌های خارجی قرار می‌دهد». وی یادآور می‌شود: «سایر کشورها هم همین روند را دارند؛ 20 تا 40‌درصد و حتی در کشورهایی که برخلاف ایران صاحب سینما نیستند؛ می‌بینیم که تا 70 یا 80‌درصد سالن‌های سینمای‌شان در‌اختیارِ فیلم‌های خارجی‌ست اما سینمای ایران، امکان تنوع را برای مخاطب ایجاد نمی‌کند و سلایق مختلف نمی‌‌توانند از آن استفاده کنند. سینمای ایران یا فیلم کمدی می‌سازد یا ملودرام و حتی فیلم‌های جنگی در همین دو طیف ساخته می‌شوند. سینمای ما فیلم موزیکال، هارِر (ترسناک)، فیلم کودک و انیمیشن ندارد. اینها همه نشان‌دهنده این‌است‌که ما طیف محدودی از مردم را دعوت به سینما‌رفتن می‌کنیم. پس، در‌این‌شرایط‌، بازاریاب‌ها با چه داشته و دارایی‌هایی می‌توانند در بازار اکران جهانی به‌دنبالِ سهم سینمای ایران باشند؟!»

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه