• شماره 1900 -
  • 1398 يکشنبه 15 دي

واکنش نویسندگان به شهادت سردار رشید ایران

قلم یارای باریدن ندارد ...

صبح جمعه همه ایران، با خبر تلخ شهادت سردار رشید ایران و اسلام؛ حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس؛ فرمانده عملیاتی حشد الشعبی و همراهان دلاورشان از خواب بیدار شدند. خبر به‌قدری تلخ بود که به‌یک‌باره و قبل از اعلام عزای عمومی، همه کشور در سوگ فرورفت و همه فضای مجازی پر از پیام‌های تسلیت شد. به‌گزارشِ ایبنا؛ نویسندگان و اهل‌قلم، از نخستین قشرهایی بودند که در کنار شاعران، به این اتفاق جنایت‌کارانه دولت آمریکا واکنش نشان دادند.

محمود دولت‌آبادی؛ خالق «کلیدر» در یادداشتی با انتشار یک بیت شعر «به پا گر خَلَد خاری آسان برآید/ چه سازم به خاری که در دل نشیند!» نوشته است: «از لحظه‌ای که خبر فاجعه ترور سردار قاسم سلیمانی را شنیدم، مفهوم این عبارات بالا ذهنم را رها نمی‌کند: چه سازم به خاری که در دل نشیند؟ و از خود می‌پرسم آیا این است سرنوشت همه فرزندان شایسته این آب‌وخاک، با هر اندیشه و هر گرایشی؟ انهدام؟ باری ... ایران باردیگر یکی از فرزندان شایسته خود را با دریغ تمام، از دست داد. شخصیتی که سدی سترگ در برابر خون‌آشامان داعش برآورد و مرزهای کشور ما را از نکبت حضور آنان ایمن داشت. من نیز در اندوه عمیق ازدست‌دادن آن انسانی‌که شخصاً دورادور دوست می‌داشتمش، سوگوارم». این یادداشت دولت‌آبادی، با واکنش‌های متفاوتی روبه‌رو بود و عده‌ای به مخالفت با صحبت‌های دولت‌آبادی پرداختند و دست به توهین زدند و به تخریب بزرگ‌ترین نویسنده کشور پرداختند. میلاد عظیمی؛ پژوهشگر و نویسنده درواکنش‌به صحبت‌های مطرح‌شده در فضای مجازی نوشت: «آسیاب به‌نوبت ... امروز نوبت محمود دولت‌آبادی‌ست. نویسنده بزرگ سپیدموی در موضوعی عقیده‌اش را نوشت و عده‌ای آزادی‌خواه در فضای مجازی به‌راه افتاده‌اند که (...). شرمم می‌آید بنویسم آنچه را نوشته‌اند. جان حرفشان این است: آقای دولت‌آبادی (...) نظر خودت را نگو. یا آنچه را ما دوست داریم و درست می‌دانیم بگو یا ساکت شو. اگر قلمت را نشکنی و صدایت را نبری، عرض و آبرویت مباح است. هر‌چه بخواهیم درباره تو می‌نویسیم؛ فحش، تهمت، تحقیر .... تو دراین‌موضوع مثل ما فکر نمی‌کنی و ازاین‌رو، دشمن ما و مردمی. دشمن ایرانی. ما برای نابود‌کردن دشمن البته هرکاری را مباح می‌دانیم. در مذهب ما خفه‌کردن صدای دشمن هدف است و این هدف مقدس هر وسیله‌ای را توجیه می‌کند. آقای دولت‌آبادی یک‌وقت خیال نکنی که تو زخم‌خورده سانسور هستی و سابقه دراز در دفاع از آزادی بیان داری. میزان، حال فعلی توست و تو فعلاً در این یک موضوع خاص، نظرت خلاف نظر ماست؛ مایی‌که مرکز عالم و معیار حق و باطلیم. آقای نویسنده! درست است که خیلی‌از‌ماها که به تو فحش می‌دهیم بلد نیستیم یک‌سطر بی‌غلط بنویسیم اما ما عوضش مبارز هستیم و در فضای مجازی (عموماً به‌شکل ناشناس) فعالیت می‌کنیم و فحش می‌نویسیم. تو با آن کارنامه و تجربه و سابقه زندان و مبارزه برای آزادی بیان، باید نظر ما را بپذیری که صدایمان در فحاشی و بهتان‌زدن بلند است ... در ایام انقلاب، شاه به دکتر غلامحسین صدیقی پیشنهاد کرد نخست‌وزیر شود. صدیق، مصدقی بود و سخت خوش‌نام. پذیرفت؛ گفت به یک‌شرط که شاه در کشور بماند که شاه نپذیرفت. دوستان صدیقی برآشفته شدند. به او گفتند آقای صدیقی! به‌فکر آبرویتان باشید. صدیقی گفت: آبرو را برای چنین‌روزی جمع کرده بودم که فدای منافع ایران کنم. آقای دولت‌آبادی عزیز! مبادا دلت بشکند. مبادا از این‌همه بی‌حیایی و دریده‌زبانی شرم‌آور غم بر دلت بنشیند. آثار تو اعتبار ادبیات معاصر ایران است. تاریخ فراموش نخواهد کرد که تو به پوپولیسم مهارگسیخته پشت کردی و منافع ملی را درنظر گرفتی و آزادوار و فروتنانه عقیده‌ات را گفتی و نوشتی. نترسیدی و آبرویت را به مسلخ هتاکان آوردی. تو نویسنده مردم و هنرمند مردمی هستی. سرد و گرم دهر چشیده‌ای. نه برای نام و نه برای نان است آنچه می‌گویی. فقط نظرت گفتی و آن‌را درمعرض نقد مستدل و محترم گذاشتی. همین. وای بر کشور ما اگر چون تو مردی نتواند بی‌واهمه از سیل دشنام‌ها سخن بگوید». مهدی یزدانی خرم؛ نویسنده و روزنامه‌نگار نیز در صفحه خود نوشت: «و سال‌های سال است که صبح‌ها با خبری از خواب بیدار می‌شوم که بوی باروت در فضا منتشر می‌کند. سال‌هاست که برای آزادی بیشتر، حقوق انسانی و رسوخ در تصلب می‌نویسم اما بوی باروت دست از سرم برنمی‌دارد. من که در یک خانواده‌ ارتشی بزرگ شده‌ام، بسیارخوب می‌شناسم خبرهای اولِ صبح را. من که سال‌هاست روزنامه‌نگارم، از خبرهای دم‌صبح می‌هراسم و من که سال‌هاست می‌نویسم، می‌دانم دم‌صبح چه زمانِ عجیبی‌ست. سال‌ها دشنام شنیدیم از‌هر‌طرف؛ چون از این اخبار دم‌صبح هراس داشتیم. چون انگار در انتهای تاریکی چیزی را نشانه می‌روند که قرار است خواب در چشم ترم بشکند. از ترامپ متنفرم. شاید از هیچ سیاست‌مداری اندازه‌ او متنفرم نبوده‌ام. خاورمیانه را غرق خون، در ید تندروهای مختلف و تکثیر مناسک سربریدن می‌طلبد. چندسال است تمام رشته‌هایی را که همین اندک عقلا تنیده بودند، پنبه کرده. نگاه کنید به اطراف. همه نگران، عقلانیت گم‌شده‌ روزگار و حالا ترور قاسم سلیمانی که چیزی بیش‌ از یک ترور است. انگار این خبیثِ جامد، یک جنگ در کارنامه‌اش کم دارد و از‌این‌سو همه در بهت و حیرت‌اند که چگونه باید در این حجمِ سفاهت باید دم از صلح و آشتی بزنند. از آمریکا متنفرم؛ چون خونی نبوده که در خاورمیانه نریخته باشد؛ چون وقتی فضا به چنین سمتی رود، از قلم‌های امثال ما چه‌کاری ساخته است؟ از صبح که می‌خوانم اخبار را و حماقتِ آن پسابِ زردِ جامد که ترامپ نام دارد، قلبم بیش‌تر برای مردمم می‌سوزد. کلافِ گره‌خورده‌ خاورمیانه را هیچ آمریکایی‌ای نمی‌تواند باز کند؛ چه با داعش هم نتوانستند و فقط خون بود بر خون که تلنبار شد. در اخبار همه‌ سیاست‌شناسان ابراز حیرت می‌کنند و اینکه این دیوانه نه‌تنها چیزی از صلح نمی‌داند؛ بلکه باعث می‌شود میل به انتقام جان‌های بسیاری را آکنده کند. برای او و همفکرانشان پشیزی ملت‌ها ارزش ندارند؛ چون فشاری که مردم ایران بابت تحریم‌ها تحمل می‌کنند، برایشان هیچ است. وقتی حرف از گرسنگی، باروت و خون شود، دیگر صدای عقل به کجا می‌رسد. آن‌قدر غمگینم که می‌خواهم ایران را در آغوش کشم و بگریم. مرده‌شوی زنده‌باد، مرده‌بادها را ببرند. حالا تمام معادلات عوض شده‌اند. حالا باید منتظر روزهایی باشیم که شبشان آبستن است و این خبیث تروریستِ بزدل انگار از اولین تک‌یاخته‌هاست که باید از سیاست حذف شود تا تازه بتوان فکر صلح بود. امروز بیش‌از‌هر‌زمان ایران به ما که هر‌یک شاید مملو از زخم و غم رنج باشیم، نیاز دارد. التماس می‌کنم از زنده‌باد مرده‌باد بیرون بیایید و دقیق‌تر نگاه کنید؛ آن پرچم در باد نباید از اهتزاز بیفتد ...»
 علی آقاغفار؛ روزنامه‌نگار و نویسنده نیز با انتشار پیراهن تیرخورده قاسم سلیمانی، شعری منتشر کرد: «باز امشب هوس گریه پنهان دارم/ میل شبگردی در کوچه باران دارم»
 میثم رشیدی مهرآبادی؛ نویسنده کتاب «صد روسی»، با انتشار عکسی از شهید سلیمانی و شهید احمد کاظمی نوشت: «حاج قاسم سلیمانی بیشتر از هرکسی، دل‌تنگ دیدار حاج احمد کاظمی بود. حالا پیش هم‌اند. خوشا‌به‌حالشان ...»
سید علی کاشفی خوانساری نیز به این اتفاق تلخ واکنش نشان داد و به انتقاد از برخی چهر‌ه‌های به‌ظاهر روشنفکر پرداخت.
 کبری خدابخش دهقی؛ نویسنده کتاب «محسن ما» نیز در صفحه اجتماعی خودش یادداشتی با این متن منتشر کرد: «حاج قاسم به آرزویش رسید، مبادا سست شوید. چون خبر شهادت مالک اشتر به امیرالمؤمنین علیه‌السّلام رسید، بسیار اندوهگین و افسرده‌خاطر شد؛ گریست و بر منبر تشریف برده فرمود: ما از خدا هستیم و به‌سوی او بازمی‌گردیم و ستایش خداوندى را سزاست که پروردگار جهانیان است. بار‌خدایا من مصیبت اشتر را نزد تو به‌شمار مى‌آورم؛ زیرا مرگ او از سوگ‌هاى روزگار است. خدا مالک را رحمت فرماید که به عهد خود وفا نمود و مدّتش را به‌پایان رسانید و پروردگارش را ملاقات کرد. بااینکه ما تعهّد نموده‌ایم که پس از مصیبت رسول خدا (ص) بر هر مصیبتى شکیبا باشیم؛ زیرا آن بزرگ‌ترین مصیبت‌ها بود. خدا مالک را جزاى خیر دهد و چگونه مالک که اگر کوه بود، کوهى عظیم و بزرگ بود و اگر سنگ بود، سنگى سخت. آگاه باشید؛ به‌خدا سوگند مرگ تو اى مالک، جهانى را ویران و جهانى را شاد می‌سازد؛ یعنى اهل شام را خوشنود و عراق را خراب می‌گرداند. بر مردى مانند مالک باید گریه‌کنندگان بگریند. آیا یاورى مانند مالک دیده می‌شود؟ آیا مانند مالک کسى هست؟ آیا زنان از نزد طفلى برمی‌خیزند که مانند؟»
 مهدیه سادات شاهمرادی با انتشار عکسی از تابوت‌های سربازان آمریکایی نوشت: «خون‌های پاک زمین را پاک می‌کند از لوث پلیدی. از این لحظه، نه زمین آرام می‌ماند و نه زمان. خون حاج قاسم سلیمانی این‌بار از دل زمین می‌جوشد و نقش شما را پاک خواهد کرد! منتظر می‌مانیم».  
وجیهه سامانی؛ نویسنده و دبیر جشنواره «قلم زرین»، با انتشار عکسی تغییر‌یافته از کتاب اول دبستان نوشت: «شبی که همه خواب بودیم! این‌بار هم علمدار از سرزمین فرات بازنگشت».
محمدرضا شرفی خبوشان؛ نویسنده و دبیر علمی این دوره جایزه «جلال‌ آل احمد» نیز با انتشار عکسی از سپهبد شهید؛ قاسم سلیمانی درحال‌راز‌و‌نیاز، نوشت: «من درست نفهمیدم حاج قاسم سلیمانی به دوست كرمانی‌اش چی گفته. حتی آن دوست كرمانی‌اش هم كه این حرف حاج قاسم را برای من نقل می‌كرد، نفهمیده بود حاج قاسم چی گفته. دوست كرمانی از احتمال ریاست‌جمهوری رفیق قدیمی‌اش پرسیده بود. جواب حاج قاسم این بود: خیلی كمه برای من؛ من و دوست كرمانی حاج قاسم به همه‌چیز فكر كردیم الا كنایه‌ این مرد به مقام والای شهادت. حق داشتیم؛ چون باور نمی‌كردیم قرار است حاج قاسم به‌این‌زودی مقامش از همه رئیس‌جمهورهای دنیا بالاتر برود».
 حسین شاه‌مرادی؛ رئیس مؤسسه انتشارات «امیرکبیر» نیز نوشت: «من هم مثل بسیاری از شما، با اختلاف نگاه سیاسی و فرهنگی و عقیدتی مشکلی ندارم و دراین‌سال‌ها رفیقان و همکاران زیادی داشته و دارم که اختلاف‌نظرهایی جدی با هم داشته و داریم اما واکنش و موضع افراد مختلف در فقره شهادت حاج قاسم عزیز، ملاکی مهم و معیاری تعیین‌کننده برای من در تنظیم روابط آینده‌ام با آنهاست. اینجا دیگر بحث دیدگاه فکری نیست؛ بحث شرافت و انسانیت است. این رخداد، آن‌چنان مهم است که سکوت و نظاره‌گریِ خاموش افراد هم در آن معنا دارد؛ چه‌رسد به کنش‌های شماتتگرانه و شادی‌های در خلوت و جلوت که حسابش سواست. ان‌شاءالله به‌برکت خون این شهید عزیز، اطرافمان را از لوث وجود بی‌شرفان و وطن‌فروشان پاک خواهیم کرد؛ این از من».
بهروز دلاور؛ نویسنده و روزنامه‌نگار نیز در صفحه خود با انتشار عکسی از رهبر انقلاب و سردار سلیمانی نوشته است: «سردار یادت هست؛ آقا وقتی داشتند نشان ذوالفقار رو برات نصب می‌کردند، فرمودند: مجاهدات در راه خدا با این پاداش‌های دنیایی قابل‌جبران نیست. حقا که درست گفتند. دیشب، سحر جمعه، از دست ارباب عالم، حضرت حسین‌بن‌علی‌(ع)، نشان شهادت گرفتی ... دل می‌رود ز دستم...»
علی چنگیزی؛ نویسنده جوان و داور جوایز متعدد ادبی نیز با انتشار عکسی از سردار رشید اسلام نوشت: «عرض تسلیت برای شهادت حاج قاسم سلیمانی خدمت شما و همین‌طور خانواده محترم ایشان ... برای من روز دردناکی‌ست؛ هرچند آرزوی مجاهدی مثل ایشان شهادت است. ‌کشورمان شخصیتی تأثیرگذار و محبوب، شجاع و وطن‌پرست را از دست داد. فرموده: ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل‌الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. شهید حاج قاسم سلیمانی؛ از جمله سرداران بزرگ تاریخ ایران است. روحش شاد».
سید علی شجاعی؛ نویسنده مطرح نیز نوشت: «سردار قاسم سلیمانی مصداق تمام‌و‌کمال مردی و مردانگی و تعیّن مجاهد فی‌سبیل‌الله در عصر ما بود. شخصیتی منحصربه‌فرد که مشابه و نظیر نداشت و قرن‌ها بود که مادر گیتی کسی چون او را به بشریت اهداء نکرده بود. وجودش چنان از عظمت خدا لبریز بود که هرچه جز او را کم و کوچک می‌دید. ترس را نمی‌شناخت و با خستگی و نومیدی بیگانه بود. پرداختن به کارهای بزرگ، هیچ‌گاه از توجهش نسبت به امور کوچک نمی‌کاست. او با دست‌های اعجاز‌گرش، عقل و عشق را به‌هم پیوند زده بود و با نگاه آسمانی‌اش مهر و رقّت و عطوفت را بااقتدار و سلحشوری و صلابت آشتی داده بود. سینه آسمانی او صندوقچه اسراری بود که جز خودش هیچ‌کس از عهده حمل آن برنمی‌آمد. او کسی بود که در معرفت و سلوک غبطه عارفان و سالکان را برمی‌انگیخت و در هوش و کیاست و فراست، رشک برجسته‌ترین طراحان و سیاستمداران جهان و در شجاعت و رشادت، حیرت بی‌باک‌ترین دلیران و جنگاوران. او مردانه می‌جنگید تا ریشه وحشت و ترور را در جهان بخشکاند و صلح و آرامش ماندگار را برای بشر به‌ارمغان بیاورد».

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه