نقدی بر کتاب درگیر خوشبختیام اثر سروناز بهبهانی چاپ سوم 1394
هنرمندانه درگیر خوشبختیام
سایه- منوچهر قاسمی
میان کتب فارسی منتشره از گذشته تا حال اعم از نظم یا نثر عرف آن است که نویسنده یا شاعر در اوقات فراوانی از غمها، شکستها، ناکامیها، رنج عشقهای برباد رفته، خیانت و جدایی سخن گفته و سعی آن بود که خواننده به درون افکار خود فرو رفته و با قهرمان مورد نظر در متن شعر یا داستان به طریقی همفکری، همراهی و همدردی داشته و تحت تأثیر واقع شود. بر این اساس عناوین متعددی از کتب و مجموعه اشعار ارائه شده و طرفدارانی هم دارد. در چنین شرایط و موقعیتی مورد متفاوتی درون مجموعههای شعر شکل میگیرد که به اصطلاح سنتشکنی و گامی به سوی تغییر و دگرگونی برداشته میشود و از مفاهیم و ترکیبات شعری و توصیفی، به طریقی دلانگیز تهییجکننده و شادیآفرین، بهره گرفته میشود و مجموعهی اشعاری با عنوان درگیر خوشبختیام از سروناز بهبهانی روانه بازار کتاب شده و به جامعه ادبی و ادب دوستان ایرانی تقدیم میشود. این اثر آن چنان است که پس از چندبار مطالعه تدریجی خواننده درمییابد که توصیفاتی پرکشش، جذاب و نمایانگر خلاقیتی چشمگیر و دلپذیر را مطالعه میکند. ابیات و ترجیعبندهای آن بسیار زیبا، دلنشین و در عین حال هیجانانگیز بوده و در ترکیب با دیگر مفاهیم حالتی بدیع عرضه مینماید. به عبارتی کاری هنری با هنرمندی خاص صورت گرفته است، در تعریفی از هنر گفته میشود که آن نوع فعالیتی که است متضمن خلاقیت بوده و تقلیدی نیست و با ابتکار و مهارت ناشی از توانایی ذاتی و درونی تعبیری فکری، خیالی و شخصی میباشد. تعبیر و تشریح عواطف در عالیترین درجات زیبایی شعر نام دارد و حال میتوان گفت که این تعریف به طور نسبی در مجموعهی درگیر خوشبختیام قابل مشاهده است. البته خوب بود از کاغذ، صحافی و حروف چاپی بهتری استفاده میشد. هر چند که در اثربخشی معنوی آن تأثیری نداشته است. امید و آرزویی دیر پا این است که خانوادههای ایرانی از شادی، مسرت، موفقیت، سلامتی و کامیابی برخوردار بوده و چنین آثاری در اوقاتی مناسب شادی ذهنی و هیجانی آنها را بیشتر کند. فرصتی است که عباراتی از درگیر خوشبختیام را با هم مرور کنیم.
...اشک در چشمهایم نطفه میبندد
و من با تولد دوبارهی زمستان
از پس دردی گزنده مادر میشوم...
***
...عریان نگاه کن تمام خودت را
دیگر نه لبخندی برای فراموشیست
نه سنگری برای ندیدن
و نه حتی دیواری برای سایه شدن
دیگر مجالی برای نبودن نیست، زمان در تو ایستاده...
***
...درگیر خوشبختیام
در هیاهوی آرامش و مشغلههایی نمناک
در برهوت هزاره سوم و عطر عشق که گیجم میکند...
***
غزل بیعشق، دنیا بیتو، هستی خالی از انسان
تولدی است بیهوده فرار از این غریبستان...
***
...تو دنیا شو دنیا را به رنگ آرزوها کن
مرا تا ابتدای فرصت لبخند برگردان...