کد خبر:
220628
| تاریخ مخابره:
۱۴۰۰ سه شنبه ۱۲ مرداد -
08:18
نگاهی به زندگی و آثار طاووس خانم
سال ۱۲۲۴ ق. فتحعلیشاه همراه با ملازمان و تنی چند از درباریان به اصفهان سفر کرده بود. در یکی از روزهای سفرش، سوار بر اسب گشتوگذار کرده و درمورد مسائل مختلف با همراهانش صحبت میکرد که ناگهان چشمش به دختری افتاد که با لباسی ژنده و رنگورورفته، گیسوانی آشفته و مواج به رنگ طلاییِ آفتاب و چشمانی غمزده به رنگ دریا به شاه چشم دوخته بود. شاه لحظاتی به دختر نگاه کرد و سپس به یکی از ملازمان دستور داد که دخترک را به حرمسرا ببرند؛ نام این دخترِ گرجیتبار، (طاووس) بود. فتحعلیشاه به قصر بازگشت و با طاووس که 15سال داشت، ازدواج موقت کرد. فردای روز ازدواج اما قلب شاه زیرورو گشته بود و شاهی که به زنبارگی و بیبندوباری شهره بود، چشمش بهجز طاووس هیچ زنی را نمیدید و قلبش جز برای مهر طاووس نمیتپید؛ بهطوریکه در همان صبح فردای عروسی، دستور داد تا باشکوهترین تخت مرصّع و جواهرنشان سلطنت بهنام «تخت خورشید» را «تخت طاووس» بنامند و نیز به او لقب «تاجالدوله» داد.
لشکر زنانِ فتحعلیشاه، حیران و خشمگین از عنایت و توجه مخصوص شاه به طاووس، از شدت خشم و حسادت لب به دندان گزیدند. ناسخالتواریخ که از تألیفات عمده تاریخ معاصر ایران است، تعداد زنان فتحعلیشاه را بیش از یکهزارنفر آورده است و طاووس زن چهلودوم بود. گرچه شاه، بعد از طاووس هم زنان بسیار دیگری را نیز به عقد موقت خود درآورد، اما طاووس نزد شاه جایگاهی بسیار ممتاز داشت و هیچ زنی توان رقابت با او را نداشت. بهطورمثال، بعد از ازدواج با طاووس، رسم جدیدی در دربار بهراه افتاد. بهاینصورتکه فتحعلیشاه، هرسال پس از استهلال ماه، ابتدا به قرآن و آینه و سپس بهصورت طاووس نگاه میکرد و حتی تصمیم گرفت ازدواج موقت او را به عقد دائم تبدیل کند که طاووس مخالفت کرد.
شاهزاده عضدالدوله درمورد دلیل مخالفت طاووس با عقد دائم و علاقه وافر شاه به او، مینویسد: «پس از آنکه اعتبار شخص تاجالدوله نزد حضرت خاقانی زیاد شد، میخواست بقیه مدت انقطاع او را بخشیده به عقد دائم خود درآورد. تاجالدوله تمکین نکرده و گفت: اینهمه التفات ملوکانه از اثر نظرات مسعوده ساعت عقد بوده است. برهمزدن آن عقد میمون کجا روا باشد؟ چون این عرض تاجالدوله در اول جوانی، با وجود نفرتی که عموم زنان از انقطاع دارند و میخواهند معقوده دائمه باشند، موجب خشنودی خاطر خاقانی و دلیل بر فطانت و هوشیاری شد، مقرر فرمودند بالمضاعف بر اوضاع ترقیات او ازهرجهت افزوده شود و امر اعلی بهعهده عبداللهخان معمارباشی صادر شد و یک دست عمارت تامالاجرا از اندرونی و بیرونی و حمام مشتمل بر تالارهای آیینه متعدد، مانند موقع تمکن و نشیمن خود خاقان مغفور که معروف به عمارت چشمه بود برای تاجالدوله ساختند. هیچیک از اهل حرمخانه در آن عمارت نبودند، جز دختر آقا محمدرضای موسیقیدان، با چند نفر دختران جواهرپوش که کارشان زدن ساز و خواندن آواز بود و سفراً و حضراً در خدمت تاجالدوله بسر میبردند. به دستور فتحعلیشاه، عمارتی مجلل برای اقامت او ساختند و بهاینطریق تاجالدوله، درباری مستقل پیدا کرد. بخشی از خزانه شاهی نیز تحتعنوان «خزانه مخصوص» به او سپرده شد و تاجالدوله هرسال نوروز، شاه را با تمام حرم و دختران شوهرکرده او بهمدت 13روز در عمارت خود مهمان میکرد ...».
و محمدحسنخان اعتمادالسلطنه مینویسد: «... دستگاه و خدموحشم و تجمل و جلال او (طاووس) به درجهای رسید که فوق آن متصور نیست...»؛ آنچه مسلّم است، علاقه وافر فتحعلیشاه به طاووس فقط بهدلیل زیبایی و جمال او نبوده؛ بلکه سیرت و اخلاق زیبا و دلنشین او بود که در قلب شاه رخنه کرد. او زنی مؤمن و متدین و دلرحم و باعاطفه بود که هر مظلومی به درگاه او پناه میبرد مأیوس برنمیگشت؛ خط بسیار زیبایی داشت و از نوجوانی شعر میگفت. اعتمادالسلطنه دراینباره مینویسد: «تاجالدوله از برکت تربیت معتمدالدوله میرزا عبدالوهاب نشاط، در نویسندگی مقامی حاصل کرده بود». زنی بود با اعتمادبهنفس، مدیر و مدبر که علاوهبراینها از طبع لطیف شعر نیز بهره داشت. جمع این خصائل و نیز علاقه شدیدی که به شوهرش، فتحعلیشاه داشت، او را از تمام زنان رنگارنگ حرمسرا، متمایز کرده بود. در نامههایی که شاه و طاووس برای یکدیگر نوشتهاند عشق و علاقه این دو به هم بهروشنی و وضوح قابلمشاهده است؛ و میتوان نتیجه گرفت، محبت حقیقی در کنار تدبیر و درایت، دوراندیشی، صبر و گذشت و احترام و آگاهی از فن همسرداری، میتواند در دل هر مردی ریشه عشق و محبت بدواند و زندگی زناشویی را گرم و پُرمهر کند. حتی اگر آن مرد، فتحعلیشاه باشد که بیش از یکهزار زن، از هر آب و رنگی، در حرمسرا داشته و علاقه بیمارگونهای به تعدد همسر و ازدواجکردن و عیاشی و سرگرمی داشت. خالی از لطف نیست قسمتهایی کوتاه و خطوطی از نامههای فتحعلیشاه به طاووس را بخوانیم، از متن این نامهها و خطوط، مهر و محبت این دو نسبت به یکدیگر را بهوضوح میتوان فهمید و جا دارد که بر روش و آئین همسرداریِ طاووس درود فرستاد که موفق شد اینچنین در فکر و قلب شوهر خود خانهای بس محکم و باشکوه برای خود بنا کند. در چند خط از نامه فتحعلیشاه به طاووس میخوانیم که: «طاووس باجی، شب سیم ماه سوار شدم رفتم صحرا، ماه را دیدم، تو را بسیار بسیار یاد کردم. جایت بسیار بسیار خالی بود. طاووس باجی، کاغذ را دو تا مهر کردم، اگر معنیاش را دانستی. طاووس باجی، یکدانه خیار، که خودم از باغ گلشن چیدم برایت فرستادم که بو بکنی. یکدانه گرمک هم که دو روز در دستم بود فرستادم. قسمتم کاش بدان کوی کشد دیگربار/ که از آن مرحله من دل نگران بستم بار/ به تو محتاج چنانم که فقیری به کرم/ به تو مشتاق چنانم که غریقی به نجات».
و نیز در نامهای دیگر، شاه خطاب به طاووس برای رفع دلتنگی بهدلیل مسافرت شاه و دوری از یکدیگر، نوشته: «... عرقچین سر مبارک که مدتی بود سر مبارک است، از برای تو مرحمت فرمودیم که بو بکنی ...» و نیز: «... طاووس باجی، یکقدری از سر و ریش مبارک زده بودم از برای تو فرستادم تا بو بکنی ...» و: «تاج، مفارقت شما شوخی نیست، هجران شما اندک نخواهد بود. بسیار دشوار است. بسیار محال است ...» و نیز در نامهای به اطرافیان طاووس گوشزد میکند که مواظب حال و احوال طاووس باشند تازمانیکه شاه در سفر است از شدت دلتنگی و دوری از شاه گریه و بیتابی نکند: «دعای ما به آصفه برسد: جان تو و جان تاجالدوله. یک ساعت از او غافل مشو. نگذار غصه بخورد. به ملک ایرجمیرزا هم سفارش کردم. بازهم سفارش بکن که امسال خواجهسرای تاجالدوله باشد. هم طبیب است، هم منجم، هم همهکاره. جان تو و جان تاج؛ اگر غصه بخورد تو را خواهم کشت». متن کامل تمام این نامهها در کتابخانه ملی ایران موجود است.
طاووس و فتحعلیشاه صاحب هفت فرزند شدند؛ محمد میرزا سیفالدوله که در ۱۲سالگی، حاکم اصفهان بود. پسر دیگر فرخ سیر میرزا نیرالدوله، که مدتی حاکم منطقه همدان بود. دیگری، سلطان احمد میرزا عضدالدوله، مؤلف تاریخ عضدی که حاکم منطقه اردبیل و مشکین، بروجرد و بختیاری، ملایر و تویسرکان، قزوین و همدان بود. پسری نیز داشتند بهنام «سیورساتچی» که بر اثر بیماری وبا فوت کرد. نام دخترانشان هم؛ خورشید کلاه ملقب به شمسالدوله و شیرین خانم و مرصع خانم بود. ازآنجاکه رسم چرخوفلک دهر بر گردش است، دوران اقبال و خوشبختی و همصحبتی فتحعلی شاه و طاووس هم گذشت و بسر آمد.
فتحعلیشاه بار سفر بست تا به فارس رفته و مالیات فارس را که فرماندار پرداخت نمیکرد، وصول کند؛ پس با 30هزار سوار و پیاده از تهران بهراه افتاد. در اصفهان بود که در 68سالگی و بر اثر ضعف و بیماری از دنیا رفت. طاووس نیز در این سفر آخر، همراه او بود و در دوران بیماری از او پرستاری میکرد و در برخی منابع آوردهاند که فتحعلیشاه به هنگام مرگ، سر بر دامن طاووس داشت و جان به جانآفرین تسلیم کرد. جسد او را به قم برده و در آستانه حضرت معصومه (سلامالله) به خاک سپردند. برخی علت ضعف مزاج و مرگ زودرس او را افراط و شیوه زندگی غیرمعمولش میدانند. گاسپار دروویل که فتحعلیشاه را سالها قبل از مرگش از نزدیک ملاقات کرده بود، در بخشی از توصیفاتش چنین آورده که: «فتحعلیشاه که روزی خوشقیافهترین مرد کشور خود بود، اینک 50ساله و دارای قدی بلند است؛ ولی تندرستی او بر اثر شیوه زندگی خاص او ضربت هولناکی خورده است. در این سن و سال پشتش خمیده و اندامش بیشازحد عادی لاغر است. بهسختی به روی پا میایستد. صدایش که سابقاً نیرومند و زنگدار بود، اینک گرفته و لرزان است ...».
میرزا ابراهیم آشتیانی از رجال دوره قاجار دراینباره نوشته: «از بدو ایجاد عالم تا حال، احدی از نسل آدم به کثرت اولاد و احفاد او نبود، و عدت اهل حرمسرای آن حضرت تخمیناً 500نفر میشوند که علیالدوام با آنان به عیش مشغول بوده» ولی او، شخصاً اعتقاد داشت که تنها بهدلیل گسترش خانواده و نیروهایش اقدام به ازدواج با لشکری از زنان کرده تا برایش اولاد بیاورند و دراینزمینه به نصایح عمویش مبنیبر ضرورت یگانگی و همبستگی طوایف قاجار و نیز ایجاد طبقهای از شاهزادگان جامع عمل پوشانده است که البته اجرای همین نصیحت باعثوبانی مشکلات فراوانی چه برای شخص فتحعلیشاه و چه برای مملکت شد که خود داستانی جدا و مفصل است. علیرغم خصائل عجیب و منفیاش، فتحعلیشاه شیفته شعر و ادب بود و خود نیز با تخلص «خاقان» شعر میسرود. و شاعران و نویسندگان را از هر سو در دربار خود گرد میآورد. ادیبانی چون فتحعلیخان صبا، معتمدالدوله نشاط، قاآنی، قائممقام فراهانی، وصال، هما و بسیاری دیگر به طرق مختلف با دربار او در ارتباط بودند. جلسههای شعر و ادب برگزار میکرد و شاعران را به طبعآزمایی وامیداشت و به آنها پاداشهای گرانقیمت میداد. از فتحعلیشاه حدود ۳٬۵۰۰ بیت باقی مانده که ۲٬۰۰۰ بیت آن غزل و باقی قصیده، ترکیببند، مثنوی و رباعی هستند. میرزا صادق مروزی دیوان او را در زمان ناصرالدینشاه جمعآوری کرد؛ او همچنین، معتمدالدوله نشاط را به استادی طاووس گماشت و طاووس تحتنظر نشاط، نویسنده و شاعر خوبی شد و در نامههایی که برای شاه مینوشت اغلب چند خط از اشعار خودش را نیز ضمیمه میکرد. و اما پس از مرگ شاه، بر سر پرارج و قربترین همسرش چه آمد؟ طاووس، بعد از درگذشت فتحعلیشاه بهاتفاق پسرش سیفالدوله به زیارت عتبات رفت و دومرتبه نیز به حج مشرف شد. سالهای پایانی عمر خود را در نجف اشرف بسر آورد. در آنجا نیز از کار خیر و خدمت به خلق غافل نبود. املاکی میخرید و سپس وقف میکرد. مقبرهای نیز برای خود در مجاورت حرم حضرت امیرالمؤمنین ساخت، که هماکنون نیز برقرار و معروف است. چند تن از فرزندان طاووس هم در زمان حیات او در نجف اشرف ساکن شدند و نسل پنجم و ششم آنها هماکنون در بغداد و نجف و کربلا زندگی میکنند. درپایان شعری را از طاووس میخوانیم و علاقهمندان برای مطالعه مفصل میتوانند به منابعی که ذکرشده مراجعه کنند:
باد از سر کوی تو گذشتن نتواند
پیغام من دلشده را پس که رساند؟
باشد که دگرباره چو تاجم بهسر آید
بنشیند و در سایه خویشم بنشاند
تا کی به صبوری بفریبم دل خود را
دیگــر دل بیچاره صبوری نتواند
ای تاج سر، ای صاحب اورنگ، هم امشب
«تاج» آید و جان را به قدومت بفشانـد
عشق است و خیال تو که ما را به ضعیفی
چون گرد به هر سوی و به هر کو بدواند
منابع:
- خیرات حسان، تذکره سهجلدی تألیف محمدحسن خان اعتمادالسلطنه
- سلطان احمد میرزا عضدالدوله، تاریخ عضدی، با مقدمه و تصحیح: دکتر عبدالحسین نوایی
- محمدحسنخان اعتمادالسلطنه، خیرات حسان، چاپ سنگی، ج ۲
- سید احمد دیوانبیگی شیرازی، حدیقهالشعرا با تصحیح و تکمیل و تحشیه: دکتر عبدالحسین نوایی.
بهار عبدالهپور