خودنویس
و عشق،
زنی تنهاست در خانه،
که نیمهاش تویی،
تو که هرگز نیستی وُ،
همیشه بامنی!
لیلا طیبی (رها)
آخرین شعرم همین شعر عزای آخر است
مرگ شاعر در همین شعر و نوای آخر است
میسرایم از غم بیباوران روزگار
از غم فردا بگویم چون جفای آخر است
اشک چشمم از ازل من در گلو میریزمش
اشک چشمم را ندیدی، قطرههای آخر است
خستهام با هر زبان گفتم من از این خستگی
خوب بنگر آه من از شعلههای آخر است
کل دوزخ را شبی بیادعا طی میکنم
پای من همراه من باش، پیچهای آخر است
شرحهشرحه گشته این دل از عذاب روزگار
قلب من آرام باش، این ضربههای آخر است
از خم ابروی دنیا نیشترها خوردهام
خنجری دیگر بباید، آن دوای آخر است
نقش دیوار، از برایت شعرها میخواندمی
جای پایم نقش دیوار، رهنمای آخر است
جای دل تنگ است میان مردمان بیوفا
این دل زخمی من فکر سرای آخر است
ای اجل سبزینهپوش امشب به بالین من آی
چون خم ابروی تو بیشک شفای آخر است
من رها خواهم شدم از وادی جاماندگان
تو ببینی بر تن من، آن ردای آخر است
اشک چشمت را نگه دار از غم جانسوز من
از برایم اشک چشمت، چون جفای آخر است
همرهان، آرامتر، قلبم ز پا افتاده است
میرسد هردَم به گوشت، آن نوای آخر است
غلامعلی اطمینان
خوب میدانم!
بدون «تو»،
- ارزنی نمیارزم!
فاطمه عسگرپور
و عشق
بُغضِ است
فرزند دوری و دلتنگی
که هر نیمهشب
گلو گرفته
و جان مرا ...
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)