در گفتوگو با یک روانشناس مطرح شد؛
راههای مواجهه با خشم کودکان
مهرداد ناظری*
درخصوص خشم و پرخاشگری کودکان و علل ایجاد آن، که یکی از چالشهای خانوادههای امروزیست، روانشناسان، دیدگاههای متفاوتی دارند. گروهی آنرا رفتاری آسیبزا دانسته و برخیدیگر نیز از پرخاشگری کودک بهعنوان پدیدهای طبیعی یاد میکنند. دراینمورد و راهکارهای مقابله با آن، دکتر علیاصغر شاملو؛ روانشناس و مشاور مسائل تربیتی معتقد است که پرخاشگری را باید بهعنوان امری طبیعی در مواجه با عدم کامیابی نسبتبه خواستههای کودک درنظر گرفت. او ابتدا درخصوص ریشههای خشم و بروز آن، میگوید: «اولین نکتهای که پدرومادرها باید بدانند، ایناستکه انسان با دو احساس بهدنیا میآید که آنها را در تمام عمر با خود بههمراه خواهد داشت و یک احساس دیگر را نیز متاسفانه پسازتولد دریافت خواهد کرد که بهسادگی نمیتواند از خود دور کند. یکیازایناحساسات، واکنش نسبتبه صدای بلند است که کودک را میترساند. افتادن از بلندی نیز احساس ترس را در کودک ایجاد میکند و مجموع ایندو باهم، احساس خشم را به شما میدهد که البته بیآن نمیتوانید زنده بمانید». شاملو بااشارهاینکه خشم؛ احساس ناخوشایندیست که حیوان نیز آنرا تجربه میکند، تاکید میکند که خشم هم میتواند جنبه مثبت داشته باشد و هم منفی و میافزاید: «مثلا اینکه در خیابان شما با سرعت بهطرف فرزندتان میروید که تصادف نکند، از نوعی خشم ناشی میشود که میتواند جان انسان را نجات دهد؛ البته اضطراب را نیز نمیتوان نادیده گرفت؛ اما سوال اینجاست که چرا وجود اینخشم در نهاد آدمی مهم است؟ بهطورِساده اینکه خشم، در مواقع خطر میتواند قدرت فیزیکی ما را افزایش دهد تا بتوانیم از محل خطر فرار کنیم، از خود دفاع کنیم و.... بهعبارتِدیگر، انرژی خشم، زیاد است که در بسیاریازموارد برای محافظت از انسان ضروریست؛ مثلا در مسابقه بوکس وقتیکه ضربه میخوریم، خشمگین شده و قدرتمان بیشتر میشود؛ اما اینخشم جنبه دیگری نیز دارد که بیشتر مدِنظر ماست و منجر به بروز مشکلاتی بهویژه در کودکان میشود». شاملو درمورد ریشههای خشم در انسان میگوید: «ریشه اینکه شما خشمگین میشوید، در یک عبارت خلاصه میشود که برای کودک و بزرگسال یکی بوده و فقط هدفها و موضوعاتش متفاوت است و آن، عدمِکامیابی یا موفقیت است. وقتی انسان نتواند به آنچه میخواهد برسد، خشمگین میشود؛ مثلا ماشین شما پنجر میشود و دیر به محل کار میرسید یا کلید خانه را نبردهاید و کسی نیست در را برایتان باز کند؛ اینها عواملی برای خشمگینشدن شما هستند. درمورد بچهها نیز بههمینمنوال؛ به کودکتان آنچیزی را که میخواهد نمیدهید و او خشمگین میشود؛ بههمینسادگی. درواقع، عدمِارضای آنچه که افراد میخواهند، منجر به خشم آنها میشود؛ از ارضای نیازهای جنسی گرفته تا روانی. پس، ریشه اصلی خشم، در عدمِکامیابیست». ایندکترِ روانشناس، باتاکیدبراینکه خشم بهعنوان احساسی درونی دیده و اندازه گرفته نمیشود، به مقوله پرخاشگری میپردازد و میگوید: «آنچه که دیده میشود، نماد بیرونی خشم است که پرخاشگری نام دارد. مثلا کسیکه نمیتواند بلیت بازی فوتبال را تهیه کند، خشمگین شده و در راه به ماشینها ضربه میزند، اما رفتار او خشم نامیده نمیشود؛ بلکه اینها درواقع، نماد بیرونی همان خشم ناشیاز عدمِدستیابی به خواسته فرد هستند که تماشای فوتبال در ورزشگاه بوده است و در زمره پرخاشگری قرار میگیرد؛ اما طبیعیست که ما، در زندگی روزمره به هرآنچه که میخواهیم، نمیتوانیم دست یابیم؛ پس نمیتوانیم بهطورِمکرر رفتار پرخاشگرانه از خود بروز دهیم؛ چراکه عوارض بیرونی و درونی بسیاری را بههمراه خواهد داشت». شاملو درمورد راهکارهای مقابله با اینجریان میگوید: «یکیازراههای مقابله بااینمسئله، مدیریت خشم است و مدیریت خشم؛ یعنی باورهایمان را عوض کنیم. درواقع، ما نمیتوانیم خشم خود را کنترل کنیم؛ چون عوارض بدتری خواهد داشت و اینمسئله درباره بچهها مهمتر هم میشود». وی درباره اینکه چگونه میتوان به کودک شیوههای مدیریت خشم را آموخت میگوید: «ما باید مواردی را به کودک آموزش دهیم که خشمگین نشود. نخست اینکه باید و یاد داد هرچه را میخواهد، نمیتواند در همینلحظه دریافت کند. درمواجههبا اینمسئله، بچه طبیعتا ناراحت شده و گریه و لجبازی خواهد کرد. هیچ ایرادی ندارد و تازمانیکه به خود و دیگری، آسیبی نزند، اصلا نباید توجهی کرد؛ حتی اگر بشقابی را زمین بیندازد؛ چون با تنبیه و برخورد شدید، او مصرانهتر عمل خود را تکرار میکند؛ چراکه میداند درنهایت زور و قدرت حرفش از شما بیشتر است! نکته دوم اینکه بچه باید بیاموزد برای هرچه که میخواهد، باید صبر کند و دیگراینکه بهجز صبر باید بداند که هرچه را میخواهد، بدون تلاش بهاو نمیدهند و اینتلاش باید درجهت همان عقبانداختن لذت موردِنظر باشد. مثلا برای بچهای پنجساله، منظور از تلاشکردن، کار شاق و پیچیدهای نیست؛ درهمینحدکه دیدن فیلم و کارتونش را به بعداز همراهی شما در خریدکردن موکول کنید، برای او تلاش و تمرین صبوری بهحساب میآید. البته باید با حوصله اینموارد را با کودک تمرین کرد. پس، ایننکته که بداند هرچه را میخواهد، نمیتواند بهدست بیاورد و اینکه یاد بگیرد هرچه را میخواهیم، نمیتوانیم داشته باشیم، بسیار حائزِاهمیت است. مورد بعدی اینکه بدانیم کودک حق دارد تصمیم بگیرد و تصمیم خودش را عوض کند و حق دارد که تصمیم خود را بدون تنبیه و مجازات، عوض کند؛ درعینِحال باید یاد بگیرد که نیازی نیست به یک تصمیم تا آخر زندگی ادامه دهد؛ بلکه میتواند آنرا هرزمانکه لازم بود، عوض کند؛ یعنی درواقع یاد بگیرد که برای تغییر تصمیمش نهتنها مجازات نمیشود؛ بلکه اینحق را دارد تا تصمیمش را عوض هم بکند. با آموزش اینموارد است که کودک یاد میگیرد خشم خود را کنترل کند». دکتر شاملو درپاسخبهاینسوال که درمواجههبا کودکی که نمیتواند خشم خود را مدیریت کند؛ چه باید کرد؟ میگوید: «پرخاشگری کودک و نشاندادن عصبانیتش بهشکل بیرونی، مسئلهای کاملا عادی و طبیعیست. اولینچیزیکه ما باید درنظر داشته باشیم، ایناستکه نباید با او مقابلهبهمثل و لجبازی کنیم. پیشازهرچیز باید بدانیم که کودک اینحق را دارد که پرخاشگر شود و پرخاشگری خود را بروز دهد و او اینرفتار را به شکلهای مختلفی نشان میدهد؛ مثل هلدادن، گازگرفتن، پرتکردن چیزی و... شما باید بهاو بیاموزید که وقتی لیوان را میاندازی و کسی را هل میدهی؛ دوست داری کسی هم با تو همینرفتار را داشته باشد؟ مسلما جواب او منفیست؛ درواقع، شما با یک پرسش، اجازه حرفزدن را به خود کودک میدهید؛ البته زمان و شرایط مطرحکردن موضوع هم مهم است. اینکه کودک در چهشرایطی میتواند با شما صحبت کند. ازطرفِدیگر، کوتاهصحبتکردن هم بسیار اهمیت دارد؛ چراکه کودکان خیلیزود از مکالمههای جدی خسته شده و به حرفهای شما گوش نمیدهند. مورد دوم اینکه وقتی کودک احساسش را نشان میدهد، نباید جلوی او را بگیرید؛ مثلا به او نگویید چرا داد میزنی و گریه میکنی؟ یا چرا به اتاقت میروی؟ حتی اگر یکروز مدرسه هم نرود، مهم نیست. برعکس، باید اجازه بروز احساسش را بهاو بدهید. باید بهاو یاد دهید که خشمش را با پرخاشگری نشان دهد؛ اما چطورنشاندادنش مهم است؛ باید بیاموزد که اینپرخاشگری نباید متوجه کسی شود؛ یعنی عروسک و توپ را به طرف شیشه پرتاب نکند که ایجاد خطر برای خود و دیگران کند. باید بهاو یاد دهید که خشمش اندازه چیزی باشد که ازآن خشمگین شده؛ مثلا اگر کسی مداد او را برداشته، او نباید طرف مقابل را از پله هل دهد! یعنی باید بهاو آموزش دهید که خشمش بهاندازه موضوع باشد و برابر با آن؛ مثلا او هم مداد دوستش را بردارد. اینمسئله باعث میشود یاد بگیرد که وقتی هم بزرگتر شد، مثلا وقتی کسی شیشه ماشینش را شکست و درحال دزدی ضبط اوست، نباید او را با چاقو بزند؛ چون برابر با دزدی آنطرف نیست!» اینروانشناس میافزاید: «اگر به کودکان اجازه نشاندادن خشم را بدهیم و در آرامش بهآنها بگوییم که میزان خشم باید با موضوع، تناسب داشته باشد، قدم بزرگی برداشتهایم. درعینِحال، کودک اینرا هم باید بداند که آدمها همیشه کارهای خوبی انجام نمیدهند و گاهیاوقات، از بعضیآدمها کارهای بدی سر میزند تا انتظار نداشته باشد که همه صرفا کار خوب یا بدی انجام دهند. مورد بعدی که باید به کودک یاد داد، موضوع کامیابنشدن است. اینکه بدانند دنیا را جوری نساختهاند که تو هرچه میخواهی را بهدست آوری و اگر نشد با پرخاشگری شدید با مسئله مواجه شوی». دکتر شاملو درپایان میافزاید: «اما درکنار تمام موارد یادشده، باید درنظر داشت که احتمال ارثیبودن پرخاشگری نیز زیاد است. احتمال خشم در کودکی که پدرومادر خشمگین دارد، بیشتر است و گاه بسیارشدیدتر از پدرومادرش بروز میکند؛ چراکه در دنیای امروز، حق انتخاب کودک بیشاز گذشتههاست و درنتیجه این حق انتخاب، شما را درمعرض عدمِدستیابی به خواستههای بیشتری قرار میدهد و درنتیجه، درصد پرخاشگری هم بالاتر خواهد بود».