خودنویس
طنابی پاره در چاهم، قراری بیسرانجامم
گلیمی کهنه بر دوشم، قبای ننگِ بینامم
از این نیرنگبازیها، من آن همواره محکومم
قراری بیوطن هستم، که از دیدار محرومم
شراب ناب بیشیراز، انارستان بیساوه
شکوه تخت بیجمشید، درفشِ مانده بیکاوه
خزانی در افق رفته، بهاری بیگل و لاله
نگاهی مانده بر دیوار، سکوتی مانده در هاله
هوای ابر بیغرش، غنای ساز بیرونق
نگینی دور از انگشتر، غریب ملک بیزورق
شبیه برگ پاییزی، کلاه بیکیان در باد
شبیه منبری خالی، خدایی بیاذان در باد
نه از نی نالهای در گوش، نه گوشی داغدار نی
قرار بیقرار ما، کجای دوستیها، کی؟!
تو را گم کردهام اما، بهزودی باز خواهم یافت
من از اندام این رؤیا، شکوهی تازه خواهم بافت
سمیه سلگی