متکلم وحده و متکلم معالغیر
مسلم خراسانی
تمامی تبادلات و تعاملات اجتماعی براساس یک نیاز، منفعت، سود، دغدغه و مسئله شکل میگیرد که بهنوعی برای فرد یا اجتماع حائزاهمیت است یا ضرورت دارد. این نگاه پیرامون دیالوگ و گفتوگو نیز صادق است. برخلاف نگاه بسیاریافراد که براینباورندکه مشکل جامعه ما یا وضعیت نابسامان کنونی در جهان بهدلیل فقدان گفتوگوست؛ من معتقدم که در جامعه امروزی ما فقدان گفتوگو و مکالمه وجود ندارد. بهبیانی، افراد گفتوگو میکنند؛ اما این گفتوگو تنها زمانی موردتوجه قرار میگیرد یا به آن تمایل یا توجه نشان داده میشود که در آن، به دغدغهها، مسائل و منافع موردنظر فرد یا جامعه توجه شود و البته او را در موضع قدرت و برتری قرار دهد. درصورتیکه گفتوگو اینشرایط را نداشته باشد، فرد یا جامعه نسبت به آن «گارد» میگیرد و بهاصطلاح، آنرا گفتوگوی سازنده نمیبیند یا دست به انجام رفتار یا ابراز عقایدی میکند که نهتنها خوشایند نیست؛ بلکه مخرب و آزاردهنده نیز هست؛ بنابراین، گفتوگو که میتواند مسیر، مجرا یا امکانی برای تبادل شناخت و ادراک ما از جهان و یکدیگر باشد، تبدیل بهنوعی کالا میشود؛ بهاینصورتکه این تبادل کلامی و اندیشگانی با دیگران، میبایست الزاماً نفع، سود، بهره، دغدغه و مسئلهای را برای فرد یا اجتماع داشته باشد و نیازی را از آنها برطرف سازد و درعینحال میبایست شأن و جایگاهی قابلتأمل نیز برای فرد یا اجتماع فراهم آورد. این پیشفرضها برای ورود به گفتوگو برای بسیاریازما ناآگاهانه اتفاق میافتد و اگر به فردی بگوییم که این مشخصه را دارد، ممکن است نپذیرفته و حتی پاسخ ما را با توهین و ناسزا بدهد؛ اما کالاشدگی گفتوگو امریست که در اکنونِ انسان معاصر، نقش کلیدی در روابط و تعاملات انسانی بازی میکند. همچنین معتقدم که گفتوگو اشکال مختلفی دارد: یکی با شلیک گلوله، پرتاب موشک، بهزندانانداختن، کشتار و ویرانی حرفهای خودش را میزند؛ کسی با فحشدادن و ناسزاگفتن. برخی سکوت میکنند، برخی چند کلمه و جمله کوتاه بهزبان میآورند. برخی زیادهگویی و حرافی را برمیگزینند؛ و برخی با گلاویزشدن و زدوخورد حرف خود را میزنند. یکی با آراستن موها و دیگری با غذایی که میپزد. یکی با پوشیدن خاصترین و شیکترین لباسها و دیگری با عریانشدن و درآوردن تمامی پوششها. یکی با نوشتن، یکی با درآغوشکشیدن و دیگری با دورایستادن و نگاهکردن. یکی با ایماواشاره و دیگری با نگاهکردن و زلزدن. یکی با سوارشدن بر آخرینمدل خودرو؛ و دیگری با پیادهروی یا رکابزدن. بعضی هم با روگرفتن از تمامی اینها و خلوتکردن با خود. باید گفت در تمام این نمونهها، فرد درحالحرفزدن، ابراز و بیان خود است؛ اما ما کدامیک از اینشیوهها را برای گفتن، حرفزدن، ابراز و بیان خود برمیگزینیم؟ و چهاندازه از کالاشدگی گفتوگو در تعاملات خود با جهان و دیگران آگاه هستیم؟ اکثر افراد و تعداد قابلتأملی از جوامع انتظار دارند که فرد، افراد و جوامع دیگر بهزبان، شیوه و شکلی که آنها صحبت میکنند، حرف بزنند و از الفبای موردنظر آنها استفاده کنند و تنها درآنصورت است که به آن گوش فراداده و واکنش بهاصطلاح سازنده نشان میدهند. نیز، اغلب گفته میشود که قضاوتنکردن و درککردن دیگری و همدردی میتواند ما را بهسمت نوعی گفتوگوی بهاصطلاح سازنده سوق دهد. من اما معتقدم: آگاهی و شناخت نیازها، دغدغهها و منافع یکدیگر و احترام به این نیازهاست که میتواند ما را بهسمت گفتوگوی سازنده پیش ببرد. بیربط نیست که ما اغلب با افرادیکه دغدغهها و منافعی نزدیک به ما داشته یا از آنها شناخت و آگاهی دارند، گفتوگوهایی موفقتر داریم. البته در نگاه من، هر گفتوگویی سازنده است؛ حتی آنهاییکه باعث تخریب و ویرانی میشوند نیز چیزی را شکل میدهند و ایجاد میکنند هرچند نامطلوب؛ اما آگاهی از نیازها، دغدغهها و مسائل یکدیگر سبب میشود که ما از یک «متکلم وحده» که بهتنهایی سخن خود را میگوید و ظاهراً در میان جمع و با دیگران، بهمرور فاصله قابلتأملی بگیریم. بهدرست یا غلط، اغلب افراد سعی میکنند نیازها و دغدغههای خود را پنهان نگاه دارند و از مستقیم حرفزدن و توضیحِ آن خودداری؛ و با سیاستهای رفتاری و گفتاری بهصورتی ناواضح، مبهم و غیرشفاف صحبت کرده یا نیازهایشان را مطرح سازند؛ چراکه باور این است: اگر فردی بداند که تو چه میخواهی یا چه نیاز یا دغدغهای داری، از آن بهعنوان نقطهضعف تو برای ضربهزدن یا بهرهبرداری از تو استفاده خواهد کرد.