• شماره 3200 -
  • 1403 سه‌شنبه 8 آبان

خودنویس

«هادی»
ای پراحساس
تو را
مانند
گیلاس‌های
تازه پراحساس،
در سپیده‌ها
در زمان آمدن
نسیم تابستان،
با مستی
در حال
بوسیدن هستم
ای راستی ساده
من
تو را
بی‌ریا دوست دارم
ای خوب‌ترین
پیش خدا،
عرش
ستایشگرِ
آستانت هست
ای خوب‌ترین نعمت
آستانت
پاسدار
سامرا هست
سید محمدحسین شرافت مولا

 

امروز تو را دیدم، ای سرو خرامانم
ای گلشن رؤیایی، ای نوگل خندانم
من ماهی تنهایم، سرگشته میان موج
بی‌تاب و پریشانم، ای لطف تو درمانم
من زخمی و آشفته، صید ستم صیاد
در لحظه دیدارم، در چشم تو مهمانم
امروز به عشق تو، درمانده و بیمارم
آتش نزنی بر جان، من زار و پریشانم
از جنگ ‌گریزانم، بر صلح سزاوارم
در دایره‌ی هستی، من عاشق انسانم
از آتش هجر عشق، من بی‌سروسامانم
سرگشته و سرگردان، در دشت بیابانم
منیره

 

امروز
زنی در پیراهنم بیدار شد
که صورتش از ماه روشن‌تر است.
و موهایش،
روی پیشانی تخت افتاده.
و دلش
میان دو دیوار چنبره زده.
انگار همین دیروز بود که تو آمدی
می‌خواستی چشمم را برداری
و به ملاقات ماه بروی.
انتظار را برای آخرین مسافر این خانه
به‌تماشا می‌نشینم
حالا که تمام عمر غرق در رؤیایت شدم
همه‌ی رفتن‌ها را برگرد.
می‌خواهم با رنگ بدنت
دوستت داشته باشم
و چون پاییز بدوم
لابه‌لای درخت اناری
که وقتش رسیده برسد.
من از کدام توام؟!
خنده‌هایت را باغ به باغ بخشیده‌ای
خنده‌هایت را به باران؟!
دلم برای خودم می‌سوزد
که نرخِ دوست‌داشتن‌هایت را
 چندبرابر می‌کنی
پاییز رسید
شهر تهی از رؤیا
و باد
روی میزتحریر
با خرمالوهای گَس
می‌رقصد.
رؤیا اسداللهی

 

زیر باران قدم می‌زنم،
درختان درگوشی می‌گویند:
- هوا پر از دل‌تنگی‌ست!
رها فلاحی

 

فریادِ عشقِ من به تو تا آسمان رسد
احساس قلب من به تو تا کهکشان رسد
ظلمت رسید و دست فلک چادرش کشید
خورشید مهربان تو تا بیکران رسد
بربت نوای دلکشش از عمق جان نواخت
تا سوز این صدا همه بر عاشقان رسد
ای نی تو ناله‌ای بکن از داغ این فراق
شاید که از نوای تو مرگ خزان رسد
برخیز مرغِ در قفسِ بی سحر، ببین
آواز کرکسان به‌بلندای جان رسد
برخیز و عشق را به جهان هدیه کن عزیز
تا صبح آرزو به هوای جهان رسد
سارا بهادری

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه