فروپاشی افسانه «روایت اول»
در دوران جدید، قدرت دیگر فقط در نهادهای سیاسی متمرکز نیست بلکه در میدانهای تولید معنا جریان دارد. رسانهها شامل رسانههای گروهی و فرد-رسانهها، یکی از عرصههای جدی تولید معنا و درعینحال دارای قدرت هستند. بهگزارش محمد آقاسی (ایرنا)؛ رسانهها تلاش میکنند با روایت خویش، به مخاطبان خود و زندگی آنان معنا ببخشند. مخاطبان رسانهها، بسته به اعتماد یا پرستیژ آن رسانه، در مسیر دریافت این معانی قرار میگیرند. سالهاست عدهای بهویژه در ایران معتقدند اگر رسانهای شامل روزنامه، خبرگزاری، تلویزیون و مواردی ازایندست، دارای روایت اول باشند در همراهسازی مخاطب با خویش پیروز بودهاند. شاید در دورانی این حرف درست بوده باشد اما فراموش نباید کرد که در دوره کنونی، در مقاطع کوتاه، با روند روبهرشد همهجانبه رسانهها، هر حرف یا تحلیل درست، استمرار زیاد نخواهد داشت. توجه صرف به روایت اول هم بههمینمعناست.
در عصر پساحقیقت یعنی دورانیکه احساسات و روایتها، بر واقعیتهای عینی پیشی میگیرند، مفهوم «روایت اول» در معنای رُتبی، به یک افسانه تبدیل شده است. امروز، روایتهای مسلط نه با «تَقدُّم» که با «تسلط» روایتها و یا در نگاهی دقیقتر و درستتر، گفتمانها ساخته میشوند. ازاینرو، گاهی روایتی که نخست مطرح میشود، موردپذیرش قرار نمیگیرد اما روایت یا روایتهای پسینی، بااستفادهاز الگوریتمها و یا بهدلیل تعلق به گفتمانها، موردپذیرش افکارعمومی قرار میگیرند. آلن تورن؛ جامعهشناس فرانسوی استدلال میکند که در جوامع جدید، رسانهها، همتراز جنبشهای اجتماعی، به میدانهای اصلی نبرد برای معنا تبدیل شدهاند. بهطورمثال در بحرانهایی مانند واگیری کرونا، روایت اولیه علمی، بیشتر زیر سایه روایتهای عموی یا شبهعلمی قرار گرفت؛ چنانچه فوکو نیز تأکید میکند که «حقیقت» محصول روابط قدرت است، نه الزاماً یک داده عینی. در میدان ارتباطات، بهعنوان نمونه، شبکههایی مانند فاکسنیوز یا راشاتودی، با تکرار انتخابگونه اطلاعات، روایتهای غالب میسازند حتی اگر با واقعیت فاصله داشته باشند. در دوران پساحقیقت، با پشتسرگذاشتن الگوی تلویزیون، الگوریتمهای پلتفرمها بهجای «اولین روایت»، پربازدیدترین یا جنجالیترین محتوا را تقویت میکنند که نمونههای زیادی از آن دردسترس است. بهطورمثال توئیتهای ترامپ درباره «تقلب انتخاباتی» در سال ۲۰۲۰ با وجود بیاساس بودن، بهدلیل درگیری هیجانی، به روایت غالب تبدیل شدند. پژوهش «سافیانوبل» نشان میدهد موتورهای جستوجو با اولویتدهی به محتوای کلیکخبر، واقعیتها را تحریف میکنند. میدانیم که جنبشهای اجتماعی میتوانند گفتمانهای مسلط را بهچالش بکشند و همتراز آنها، رسانهها با فراهمآوری بستر جنبشهای آنلاین، هشتگهایی مانند #MeToo یا #BlackLivesMatter نشان دادند که روایتهای غالب میتوانند از پایین بهسمت بالا، بازتعریف شوند. در زمانه موسوم به پساحقیقت، حتی این مقاومتها نیز درمعرض دستکاری الگوریتمی، مثل سایهبان شدن یا حذف محتوا قرار میگیرند. پس دیگر نمیتوان پذیرفت که «اولین روایت» برای افکارعمومی تعیینکننده است. بهطورخلاصه و با نگاهی که تورن مطرح کرد، روایتهای مسلط در هر جامعه، احتمالاً محصول سه نیرو هستند:
۱. نهادهای قدرت (رسانهها، دولتها)
۲. الگوریتمهای پلتفرمها (یا جنبشهای آنلاین)
۳. جنبشهای بازاندیشانه
در ژانویه ۲۰۲۰، ایالاتمتحده، با حمله هوایی در عراق، سردار قاسم سلیمانی را ترور کرد. اینرویداد، بهسرعت به یک میدان نبرد رسانهای تبدیل شد. روایت اولیه آمریکا و اسرائیل: رسانههای غربی مانند CNN و Fox News اینعمل را «اقدامی پیشگیرانه برای خنثیسازی تروریسم» عنوان کردند و بر تهدیدات احتمالی سلیمانی تأکید داشتند. درمقابل رسانههای ایرانی اینعمل را «ترور دولتی» و «جنایت جنگی» خواندند و بر انتقامجویی مطابق عزت ملی تأکید کردند. دراینرویارویی رسانهای و در روزهای بعد، روایت ایران با انتشار تصاویر تشییع پرشکوه سردار ایرانی و حمله موشکی به پایگاه آمریکایی عینالاسد، به یک گفتمان مسلط، لااقل در منطقه تبدیل شد، حتی در رسانههای بینالمللی، شاهد تغییر بودیم. الگوریتمهای شبکههای اجتماعی نیز با انتشار گسترده هشتگهایی مانند Hard Revenge به تقویت این روایت کمک کردند. این مثال نشان میدهد که اولین روایت (با منبع ایالاتمتحده) لزوماً پیروز میدان نبود، بلکه روایت ایران با ترکیب قدرت رسانهای، هیجان عمومی و الگوریتمهای دیجیتال، تلاش کرد به روایت غالب لااقل در منطقه تبدیل شود. این دقیقاً مصداق نظریه مطرح شده است: سلطه روایتی و گفتمانی، نه تقدم زمانی، تعیینکننده حقیقت مسلط است. پس از حملات ایالاتمتحده و اسرائیل به ایران، در ژوئن ۲۰۲۵، در ساعتهای ابتدایی، روایت رسمی و غالب رسانههای غربی، بهویژه CNN و BBC، تلاش میکنند کنترل افکارعمومی جهانی را نیز در دست بگیرند. آنان تأکید دارند این حملات، «دفاع پیشدستانه» و تخریب اهداف نظامی، در برابر «برنامهریزی حمله ایران» بوده است. این روایت، اولین روایتی است که به افکارعمومی جهان عرضه میشود؛ اما در کمتر از ۴۸ ساعت، فیلمهایی توسط شهروندان ایرانی در شبکههای اجتماعی منتشر میشود که نشان میدهد اهداف موردحمله، مراکز درمانی، برقرسانی و حتی مدارس بودهاند. این محتوا که با هشتگهایی مانند Iran Under Attack و Stop The War در توییتر و تیکتاک منتشر میشود، بهسرعت بازنشر میشود. الگوریتمهای پلتفرمها، بهویژه تیکتاک و اینستاگرام، بهدلیل جنبههای بصری و هیجانی محتوا، آنها را در اولویت نمایش قرار میدهند و روایت دوم، بهتدریج به روایت غالب بدل میشود. بسیاری از شهروندان در غرب، ازجمله هنرمندان و کنشگران حقوقبشر، روایت رسمی رسانهها را بهچالش میکشند. در روز ششم، نشریاتی مانند The Intercept و Al Jazeera English اسناد نشتکردهای را منتشر میکنند که نشان میدهد برنامه حملات مدتها پیش از هر تهدیدی ازسوی ایران طراحی شده بوده. روایت «دفاع پیشدستانه» از هم فرومیپاشد. روایت جایگزین، نه ازسوی دولتها یا رسانههای سنتی، بلکه توسط کاربران شبکههای اجتماعی، الگوریتمها و جنبشهای مردمی شکل گرفته است. این مثال بهخوبی نشان میدهد که در دوره پساحقیقت و با دخالت الگوریتمها و جنبشهای بازاندیشانه، روایت اول حتی در بزرگترین بحرانهای ژئوپلیتیک، قدرت انحصاری خود را از دست داده و روایتهای ثانوی، اگرچه دیرتر عرضه شوند، میتوانند گفتمان غالب را شکل دهند. درنهایت باید توجه کرد که سؤال کلیدی امروز ایننیستکه «چهکسی اول گفت؟»، بلکه این است: «چهکسی توانست روایت را به حقیقت مسلط تبدیل کند؟»