نگاهی به ضرورتهای اقتصاد دانشبنیان در ایران؛
اقتصـاد با طعـم دانش
علی سلک غفاری
اگر اقتصاد فشرده کشاورزی و کارگری را کنار بگذاریم، اقتصاد جهانی در حال تغییر شکل دادن به اقتصاد دانش بنیان بهعنوان یک رهیافت تازه جامعه اطلاعی در عصر اطلاعات به رهبری نوآوری است. تکیه بیشتر بر قابلیتهای فکری در برابر تکیه بر منابع طبیعی و فعالیتهای فیزیکی، تمایز این مدل است. در واقع در اقتصاد دانش بنیان، یک سیستم مصرف و تولید است که به جای تولید با دست باید با بهرهگیری از مغز؛ ایده، دانش و اطلاعات تولید شود و به این ترتیب سهم بزرگی از اقتصاد کشورهای پیشرفته را شامل میشود. مدتی است این اصطلاح وارد ادبیات کشورمان بهویژه در بخش علمی و اقتصاد کلان شده است. طبق تعریف سازمان همکاری اقتصادی و توسعه، اقتصاد دانش بنیان، اقتصادی است که بر اساس تولید و توزیع و کاربرد دانش و اطلاعات شکل گرفته و سطح بالایی از سرمایهگذاری در آن به ابداع و نوآوری اختصاص مییابد و فناوریهای کسب شده با شدت بالایی مصرف میشوند و نیروی کار از تحصیلات عالی برخوردار است. سه دلیل کلیدی برای دادن سهم بیشتر به اقتصاد دانش بنیان در ایران وجود دارد. نخست آنکه سیاست اقتصادی کشور برمبنای مقاومتی و درونگرایی است. برای رونق هرچه بیشتر اقتصاد داخلی علاوه بر ابزارهای مالی و پولی نیاز به فناوری است و فناوری بر پایه دانش، ایده و اطلاعات شکل میگیرد و متاسفانه با وجود اینکه تولید علم بالایی داریم اما در مقام کارایی بیشتر روی کاغذ ماندهاند تا کاربرد واقعی داشته باشند؛ بنابر این با شیفت کردن به این سمت تولید علمی صورت میگیرد که بتواند به سودآوری و کارایی منجر شود. از سوی دیگر در چشمانداز 20 ساله کشور باید رشد اقتصادی هشت درصدی تحقق یابد؛ با توجه به منابع آبی و خاکی در معرض تهدید نمیتوان با تکیه بر کشاورزی به این مهم رسید. از سوی دیگر بهرهبرداری از معادن مانند انواع سنگ های معدنی، نفت و گاز هم تقریبا تا آنجا که ممکن بوده صورت گرفته و فرآوری به دلیل عدم خامفروشی راهی است که این بخش برای توسعه در پیش گرفته است که فارغ از نیاز به سرمایههای کلان، زمانبر هم هستند. اما ارزش افزوده اقتصاد دانشبینان بالاست، قابلیت ارتقای سریع و هماهنگی با جهان در زمان کوتاه را دارد و از سوی دیگر هر کدام از صنایع میتوانند با توجه به نیازشان از توزیع و کاربرد دانش در پیشبرد اهداف استفاده کنند. با این حال اقتصاد دانشبنیان خود هم به بسترسازی لازم نیاز دارد. یعنی باید چارچوبهای کلی کشور آن را پذیرفته و حمایتهای مالی و معنوی داشته باشد. از سوی دیگر رشد زیرساختهای ICT هم بسیار مهم است. دلیل دوم یک واقعیت جهانی است. تقریبا از دهه دوم قرن بیست و یکم بیش از 60 درصد از سهم اقتصاد متعلق به بخش خدمات است. در واقع گسترش خدمات آن هم از نوع دانش بنیان از مولفههای اقتصاد مدرن است بهگونهای که در کشورهای پیشرفته حتی تا 80 درصد اقتصاد را هم خدمات تشکیل میدهد. سومین مولفهای که حرکت به سمت اقتصاد مبتنی بر دانش را ضروری میسازد، تعداد بالای جمعیت تحصیلکرده و جوان کشور است که هنوز بهدرستی از توان آنها بهره نگرفتهایم. بیشترین فعالان اقتصاد دانشبنیان را جوانان تحصیلکرده تشکیل میدهند و این یک دلیل قانعکننده برای توجه بیشتر به آن است. در این شیوه نیروی انسانی مهمترین دارایی مولد شرکت، سازمان یا صنایع است هرچند که حسابداران نتوانند آنها را در ترازنامهها بیاورند. همچنین وقتی دانش ضروریترین عامل تولید اقتصادی قلمداد شود، نیروی مستعد در کشور میماند. با توجه به اینکه ساختارهای اقتصادی کشور عمدتا سنتی است و تولید دانش از بدنه آکادمیک جامعه صورت میگیرد ضرورت دارد تا این دو با یکدیگر پیوند و تعامل پیدا کنند. در این حوزه یکی از مشکلات بزرگ ابهام در تعریف دانش به عنوان یک مفهوم نسبی است. اطلاعات معادل دانش نیست و علاوه بر آن اولویتهای فردی و گروهی در استفاده از آنها نقش مهمی دارد. از سوی دیگر دانشی در این اقتصاد مدنظر است که با خلاقیت و نوآوری همراه باشد، بر این اساس رفتار مراکز علمی بسیار مهم است. دانشگاههایی موفق خواهند بود که علاوه بر اهمیت دادن به ایدهپردازی دانشجویان و فراگیرانشان، بتوانند در تعامل با بخشهای اقتصادی مانند تجارت و صنایع بوده و به آنها خدمت ارائه کنند. به این منظور مهم است که در ابتدا خود متولیان حوزه آموزشی و سیاستگذاری دانشگاهها ضرورت اقتصاد دانش بنیان و گرایش به آن را درک کنند. یکی از ظرایف پرداختن به اقتصاد دانش بنیان این است که مهم تولید دانش نیست بلکه بهکارگیری دانش و نقش پررنگ آن در چگونگی و گسترش بهرهگیری از ظرفیتها و منابع است و اینجاست که شرکتهای دانش بنیان معنا و مفهوم مییابند.