رامهرمز از نگاه تاریخ
محمدعلی بهوند یوسفی
شهر رامهُرمُز در استان خوزستان و شهرستان رامهرمز قرار گرفتهاست. دهخدا آوردهاست: رامهرمز شهری از بناهای هرمز پادشاه ساسانی است در حوالی شوشتر، که در قدیم به آن «سمنگان» میگفتهاند که آن را ساده کرده، «رامز» ramez و منسوب به آن جا را «رامزی» ramezi میگویند. چون هرمز پادشاه وقت را آشفتگی در دماغ پدید آمد او را از مقر سلطنتی خود استخر بدان شهر آوردند و در آنجا شفا یافت پس آنجا را رام هرمز گفتند. رامهرمز در کنار شوش و شوشتر، دیگر شهر خوزستان است که طبق نظر تاریخدانان در دورهای پایتخت ایران بودهاست. یاقوت حموی میگوید که رامهرمز متشکل از دو کلمه رام (shahr) و هرمز (نام یکی از خسروان ساسانی) بودهاست. برخی میگویند رامهرمز نامی کوتاه شده از رامهرمز اردشیر بوده و این شهری است نامدار در خوزستان و عامه مردم خوزستان این شهر را رامز یا به گویش الوار مجاور که «ا» را به «و» تبدیل میکنند roomez گویند. برخی نیز گفتهاند به دلیل بنا شدن شهر رامهرمز در دوره هرمز ساسانی نام این شهر رامهرمز شدهاست. در جغرافیای تاریخی قدمت خوزستان را بیش از ده هزارسال میدانند و پیدایش قدیمیترین تمدن بشری در شوش و منطقه (انشان) یا (آنزان) ایذه کنونی مشخص شده و در دوران هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان نه تنها بر عظمت منطقه افزوده گشت بلکه شهرهایی نیز در آن دوران ایجاد شده که بدون شک رامهرمز یکی از آن شهرها بودهاست. ویرانههای «اسک» بین راه رامهرمز و ارجان در راه بهبهان و ویرانههای طاق نصرت به جای مانده از دوره ساسانی در شهر رامهرمز، گذشته پرشکوه تاریخی آن را نشان میدهد. در قرن ۴ هـ.ق رامهرمز به سبب کرم ابریشمی که در آن به عمل میآمد و به دیگر نقاط صادر میشد شهرت جهانی داشت کتابخانه فرقه معتزله در این شهر بودهاست. اصطخری میگوید: در رامهرمز پارچههای ابریشمی میبافند و به بسیاری از شهرها میبرند. میگویند مانی پیشوای دینی نامدار در این شهر کشته و به دار آویخته شدهاست و نیز گویند وی در این شهر در مجلس بهرام گور به مرگی حتمی درگذشت و سپس سرش را از تن جدا کردند و گفتند او را کشتهایم. ابن البشار میگوید: رامهرمز قصبه بزرگی است و بازارهای بسیار و پر نعمت دارد. مسجد جامع زیبایی دارد که در گرد آن بازارهای آبادی برپا بوده و از عضد الدوله دیلمی است. تمام این بازار سنگفرش، مسقف، پاکیزه، زیبا و روشن است. او همچنین به وجود کتابخانهای در این شهر اشاره میکند و اهمیت و بزرگی آن را با کتابخانه بصره مقایسه میکند. مؤلف فارسنامه ناصری میگوید: معنی رام در عنوان رامجرد گفته شد و هرمز نام روز اول از هر ماه فارسیان است و نام فرشتهای که مصالح آن روز در دست اوست و نام ستاره مشتری و نام پسر انوشیروان و نام ربالارباب نیز باشد و معنی رامهرمز شاد و خرمآباد هرمز، از گرمسیرات فارس در میانه شمال و مغرب شیراز افتادهاست. درازای آن از معدن نفت سفید تا قریه جولکی بیستویک فرسنگ، پهنای آن از شاروین تا قلعه شیخ هفت فرسنگ است و محدود است از جانب مشرق بهنواحی بهمئی و از سمت شمال به نواحی بختیاری و از سوی باختر و جنوب بنواحی بلوک فلاحی، تابستانش گرم است و درختان سردسیری را جز درخت گردو میپروراند. خرما و نارنج و لیمو و ترنج و سایر درختانش در ضخامت و بلندی ضربالمثل است. بیشتر درخت صحرا و دامنه کوهستان رامهرمز درخت کنار است. کشت و زرعش گندم و جو و برنج و پنبه و کنجد و نخود و عدس و ماشک و لوبیای سفید است. آبش از چندین رودخانه است که همه را از میان بلوک رامهرمز گذار است و زمینش چنان شیب دارد که یکنفر بیلدار در همه جا میتواند آب را از رودخانه جدا کند و چون آب رودخانه را بهجداول آورند چنان بهسرعت میرود که گلولای در جدول نماند و هر ساله این جدولها نیازمند تنقیه نباشد و شکار صحرای رامهرمز آهو و دراج است که گویا تخم این دو جانور را پاشیدهاند و کهره آهو و جوجه دراج روییده است. مرغ دراج رامهرمز با گنجشک جای دیگر برابری دارد. برف تابستانه کوهستانش بیمحافظت تا سال دیگر میماند. در زمان قدیم آب بیاندازه داشته ولی اکنون از حسن سلوک قبایل عرب و بختیاری ده یک بلکه نیمه ده یک آبادی آن باقی نیست.