بهبهانه درگذشت دکتر نادر میرسعیدی
دُر نادری که بر برهههای متقدم تاریخ باستان احاطه داشت
میخواهم قلم را لختی بگریانم بر فقدان نادره استادی که از دست دادهایم. در اینزمانه، چهکس را پروای فقدان مردی که خود را وقف علم و تعلیم و نگارش در تاریخ کرده بود. مردی که فقدانش جگرسوزتر است چون خدمتها کرد؛ اما قدری که باید ندید. صبح شنبه؛ یازدهم شهریورماه، دکتر حسنی تلفنی خبر دادند که استاد نادر میرسعیدی به عارضه قلبی درگذشتهاند. کسانی که چون این شاگرد افتخار آشنایی با آن نازنین داشتهاند، میدانند که میرسعیدی چه دُر نادری بود. خیل شاگردانش هم میدانند که در این روزگار که دانشگاهها پر است از ارباب ادعا، دکتر میرسعیدی سوای بحر محیط دانش خویش، چه مایه از راهوروش را با رفتار وزین و با ادب و فروتنیاش به شاگردانش میآموخت. میرسعیدی نه در پی نام بود و نه مال. احاطه کمنظیری بر برهههای متقدم تاریخ باستان داشت. در همانحوزه کتابهایی نوشت یا ترجمه کرد که بیشتر آنها سرچشمههاست. مخصوصا کتاب «ستیز و سازش» او یا «سلوکیان و اشکانیان» که هریک، بارها چاپوپخش شد. دکتر نادر میرسعیدی، زاده سال 1335 بود. در تهران میزیست. دو، سهسالی پیش که مادرش رخت از دنیا کشید، دکتر، ازدواج کرد. نمیدانم خانم مهربانش چگونه جای خالی آن درخت تناوری را تاب خواهد آورد که شاخههای گشن آن تا روی زمین خمیده بود. یکیاز وجوه ستودنی دکترمیرسعیدی دوری ایشان از تعصبها بود. محضرش سرشار از آرامش علم بود. در حضورش نگران نبودی که مبادا سخنی بر زبان آوری که با آئین مخاطب ناساز باشد و رنجشی پیش آید. یاد باد آندم که ساحت گسترده او را درک میکردی. یاد دارم که هفته قبل، وی را برای سخنرانی درباره کتابی دعوت کردم؛ از سزاوارترین کسان در آن موضوع بودند؛ اما همان پاسخ معمول را گرفتم. گفتند که اهل سخنرانی و مراسم نیستند. استاد میرسعیدی دیگر نیست. سخت است که هرروز خبر رفتن بزرگان را شنید و نوشت؛ اما گویا ما را بهره چنین است که خو بگیریم و تاب آوریم شنیدن خبرهای رفتن نادرگان را، و خو بگیریم به دیدن جاهای خالی که دیگر قرار نیست پر شود.
محمود فاضلیبیرجندی/ ایبنا