• شماره 1920 -
  • 1398 يکشنبه 13 بهمن

نگاهی به کتاب شعر «زنی میان دو تاریکی» سروده فرناز جعفرزادگان

دهان آوار

استاد امین فقیری/کتاب شعر «زنی میان دو تاریکی» شامل 46 شعر است که توسط نشر «مروارید» در اسفندماه سال 1397 وارد بازار کتاب شد. گرچه چند شعر این‌مجموعه که مرتبط با مضامین این اثر است، از کتاب شعر «آدم از کدام فصل به زمین افتاد» (مجموعه دوم شاعر)، به‌عاریه گرفته شده و در این کتاب نیز به چاپ رسیده است، اکثر سروده‌های «زنی میان دو تاریکی» اجتماعی و زنانه است. شاعر، بینشی اسطوره‌ای و گاهی نگاهی فلسفی‌وار به مسائل پیرامون خود دارد.

زبان این‌مجموعه، روایی‌ست همراه با ایهام و ابهامی که خواننده را به خوانش دوباره و تفکر و تأمل وامی‌دارد. چند شعر از این‌مجموعه را می‌خوانیم:
(ش، ش، 3)
آ
و
ا
ر
گلوی درد را می‌گیرد
و صدا
در آرواره‌های ترس خرد می‌شود
داغ نام دیگر سرزمین من است
نشانی‌ی آتش‌هایی
که خاموش نشد
و خاموش شد
نشانی‌ی آتش‌نشان‌ها
اینجا در قلب انسان
آتشی روشن است
و تن‌ها
دهان آوار
جای همه شعله‌ها
فریاد می‌کشد
براساسِ بنیان اندیشگانی، این سروده با فضایی ابژه و دیدن آوار شروع می‌شود که بعد شاعر با ترکیب و تشخص‌دادن به کلمات برای بیان اندوه، پا به فضایی ذهنی و سوبژکتیو می‌نهد. از دیدگاه زبانی و بیانی؛ ریزش کلمه آوار و پلکانی‌نوشتن آن، حجم و تصور درد را در ذهن خواننده پررنگ‌تر و به‌نوعی خفه‌گی را برای خواننده تداعی می‌کند. به‌لحاظِ هنری؛ تشبیه سرزمین به کلمه داغ و بازی زبانی با کلمات نشانی، آتش و آتش‌نشان، از ظرافت‌های این سروده است و نشان‌دادن درد به‌صورتِ روشن‌بودن آتش در قلب انسان و تشخص‌دادن و برجسته‌کردن کلمه آوار که جای همه شعله‌ها فریاد می‌کشد، فضای شاعرانه‌ای به متن شعر بخشیده و در معنای تأویلی و باتوجه‌به شرایط جامعه، درد و افسوس در زندگی را نشان می‌دهد که از اعتبار بدیع و تازه‌ای برخوردار است و شاعر، فضای متفاوتی را برای شعر خود رقم می‌زند.
(ش، ش، 10)
هنوز کفش‌های کودکی
به دنبال پاهایم می‌گردند
اما پاهایم را
راه‌های دور دزدیده‌اند
مانده‌ام میان این دو
پایی
که به دنبال کفش بزرگ‌تر بود
یا
راهی که
با کفش‌هایم
می‌دوید
فرناز جعفرزادگان، ابتدا با فضایی عینی و سپس ذهنی، با درآمیختن دنیای خیال، به‌نوعی آمال و آرزوهای بشری را پیشِ‌روی خواننده می‌گذارد؛ همچنین عبث و بیهوده‌بودن جهان در این سروده، برای منِ مخاطب تداعی می‌شود.
(ش، ش 13)
حاجی‌فیروز
با دایره خود
در دایره‌های زیادی چرخیده
بهار فیروزه‌ای
می‌داند
رد پای درختان را
و عصایی که هرسال با زمین
سبز می‌شود
بهار فیروزه‌ای
عمونوروزهای زیادی را
دیده
که به دنبال
زندگی زیرزمینی خود می‌روند
تا جهانی
با سبد بهار
از کوچه نوروز رد شود
شعر «حاجی‌فیروز»، دردهای ملی و جامعه‌شناسی تاریخی‌ست که گزاره‌های پی‌درپی در ارزیابی تصورات حاجی‌فیروز با بهار فیروزه‌ای دارد و به‌مثابه ابزار برای شناسایی فرهنگ، پُراهمیت است. جعفرزادگان از نمادها برای شناخت فرهنگ، رسم و رسوم و باوری دور که در گذر زمان کم‌رنگ شده، با بینشی فلسفی، اجتماعی و چرخش‌های هنری و زبانی مانند بازی با کلمه دایره که اول‌بار به‌معنیِ سازی در موسیقی به‌کار می‌رود و دوم‌بار به‌معنیِ دایره زندگانی با بُعدی فلسفی در شعر به‌تصویر می‌کشد. همچنین با تشخص‌دادن به درخت، عصا، بهار و ترکیب‌های شاعرانه، گزاره‌هایی را به‌تصویر کشیده که هم باور و فرهنگ گذشتگان را در آن ریخته و هم درد و گذر زندگی را.
(ش، ش 14)
چهارراه
چاره‌ای ندارد
چراغ در دست
می‌گذرد از خیابان
می‌ایستد
با خطوط تاریکی
که پشت چراغ‌قرمز
تن‌ها عبور ماشین‌ها را تماشا می‌شوند
چارراه چاره‌ای ندارد
چارراه ...
شاعر با بازی بین کلمات «چهارراه» و «چارراه» و «چاره» و برجسته‌سازی عناصر ریخته در سروده، فضایی پرسونیفیکیشن ایجاد کرده که با تشخص به چهارراه و گذر از خیابان، نوعی زندگی اجتماعی تاریک و عبور را تماشا می‌شود. چینش کلمات و اجرای آن در هر سطر به‌نوعی تصویر را در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند؛ گویی که هر کلمه، نقشی را ایفا می‌کند. در بند دوم سطر آخر، «تن‌ها عبور ماشین‌ها را تماشا می‌شوند»، کلمه «تن‌ها»؛ هم انسان‌ها را نمایش می‌دهد و هم تنهایی و نوعی مسخ‌شدگی را و نیز تعبیری‌ست از آمدن و رفتن و بودونبود ما در این جهان. در انتها نیز با استفاده از زبان کوچه به‌جایِ نوشتن «چهارراه» از «چارراه» استفاده می‌کند که با «چاره» نیز همخوانی دارد. درکل، جعفرزادگان چینش کلمات را طوری می‌آفریند که مختص خودش است. فرم و محتوا را هردو با هم به‌چالش می‌کشد که جزئی از سبک نوشتاری وی شده و با تأمل بر این‌گونه فرم و محتوا، گاه تصویر و نگاهی بدیع و دیگرگونه به خواننده دست می‌دهد؛ نمونه‌اش شعرهای شماره 14، 20، 21 و ... است.
(ش، ش، 46‌)
زن‌های زیادی را می‌شناسم
که هرماه
زیبایی را
با بند قسمت می‌کنند
بند صورت دیگر جهان است
بند
صورت زنی‌ست
که می‌خواهد
بنده نباشد
میان روبنده‌هایی
که چشم‌ها را می‌دزدند
در این سروده، بازی با کلمه «بند» کاملاً مشهود است؛ گاهی «بند» برای زیبایی و آرایش است، گاهی صورت دیگر جهان و گاهی به‌صورتِ «بنده» و «روبنده» نمایان می‌شود. درکل، شاعر در این کتاب، با درآمیختن اسطوره و فلسفه با دیدگاهی اجتماعی، نوعی نگاه متفاوت را در سروده‌ها نسبت به زن، مرد، زندگی، هستی و نیستی و اجتماع، بیان می‌کند. بی‌شک، «زن» مهم‌ترین واژه دراین‌مجموعه شعر است. البته عنوان کتاب نیز این‌را نشان می‌دهد؛ اما وقتی شعرها را می‌خوانیم، می‌فهمیم که زن نه در قالب نامی ساده؛ بلکه مفهومی فراتر از آن‌است‌که می‌توان لابه‌لای سطرها این موضوع را به‌خوبی دید. سروده‌ها برای شکل‌گیری و رسیدن به معنا و ساختمانی منسجم، این انتظار را در خواننده ایجاد می‌کند که درعینِ رفتار ساده، شاعر با ترسیم معنا و زبان، در عمق قدم بزند. این کتاب، نه‌تنها از درد زنانه؛ که از دردها سخن می‌گوید. شاعر، در بعضی سروده‌ها دچار یأس و ناامیدی‌ست که گریبان جامعه را گرفته و به‌قول خود شاعر؛ «تا قد بکشد زندگی روی تن مرگ».

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه