اتاق شعر
خستهام پاییز جان
بیا
بیا روی گونههایم بنشین
زرد، سرخ، امسال از چشمان من شروع کن رفتن را
خوابیدن را
امسال بیا پاییز من باش
پاییز جان
بارانت میشوم، هایهای
قول میدهم زیر پای رهگذرانت، خشخش، جان دهم
امسال برای خیس چشمان من زمستان شو
خوب میدانم تمام این فصلها
تویی که به خواب رفتهای
بیدار شو پاییز جان
بیدار شو، علاج زخمهایمان تابستان نیست
بهار نیست، زمستان نیست
تو را به جان عزیزت، به جان بارانت
امسال بیا و پاییز من باش
«الهه اذکاری»
«یادداشتی در جیب یک سرباز»
خنده دار است، نه؟
در آن بازی
زمین میخوردیم و
زخمی میشدیم
در این بازی
زخمی میشویم و
زمین میخوریم
«واهه آرمن»