آسيبشناسي نظام تنبيه در مدارس
نقطه مقابل تنبيه، الزاما تشويق نيست (قسمت پایانی)
مهرداد ناظری
روز گذشته به شرح دلایلی درخصوص مدرسهگريزي بچهها پرداختیم و عواملي كه فضاي مدرسه را رعبآور میکند که در این میان مقوله تنبيه و استفاده از روشهاي تنبيهي را بهعنوان يك عامل مهم در عدم پذيرش ذهني و احساسي مدرسه در نزد بچهها تلقی کردیم. ادامه مطلب را میخوانید.
نكتهاي كه اكثر مواقع برخي از محققين به اشتباه مطرح ميكنند اين است كه آنها تفاوت ميان آزادي مطلق و مديريت آزادمنشانه را درك نميكنند. در مدرسه يا حتي جامعهاي كه آزادي مطلق وجود داشته باشد، يقينا هرج و مرج حاكم شده و هر شهروند براساس ذهنيات و تمايلات شخصي و فردي عمل ميكند. درحاليكه در مدرسه مبتنيبر مديريت آزادمنشانه، بچهها ياد ميگيرند كه بعضي اوقات خود معلم باشند و در حفظ فضاي كلاس موثر باشند. در مدرسه مبتني بر مديريت آزادمنشانه هركس حقوق و مسئوليتهاي خود را ميداند. ولي به او اجازه فهم محيط، برقراري ارتباط مناسب با ديگران را ميدهند. تنبيه نميتواند به رفتار كنشهاي مناسب و خلاق افراد منجر شود. چون به هر صورت در ذات و ماهيت خود حكم پذيرش و تحميل ذهنيات ديگران بر ما را دارد كه الزامي براي نتيجه سودمند گرفتن ندارد. عدهاي ميگويند: مشكلي كه در روشهاي غيرتنبيهي وجود دارد اين است كه راه رسيدن به هدف طولانيست و نياز به صبر و تحمل زيادي دارد كه ما نداريم كه البته اين دسته از اين موضوع غافلند كه نقطه مقابل تنبيه، الزاما تشويق نيست. يعني اجباري وجود ندارد كه اگر ما بخواهيم تنبيه را حذف كنيم، مجبوريم هميشه كودكان را تشويق كنيم. اين امري بديهي است كه انتخاب مطلق تشويق پاسخگوي نيازهاي ما نيست. منتها در روشهاي تربيتي ميتوان از رفتارهاي جديدي استفاده كرد كه ضمن اينكه در خود قاطعيت را دارد اما شكل تنبيهي ندارد. در كلاسهاي گفتوگو كه در كشور سوئد بهعنوان يك الگوي موفق تعاملي از آن ياد ميشود، تاكيد ميشود كه قاطعيت پيام و گفتار خود را به بچهها با تمرين صبر و شكيبايي در خود نشان دهيد. بايد تلاش كنيد كه بر ذهن و فكر و احساس كودك تاثير فزايندهاي بگذاريد كه اين روش الزاما از تحكم، تنبيه و خودخواهي صرف تغذيه نميشود. آمارها نشان ميدهد كه به دليل عدم تحول در ديدگاههاي ذهني ما نسبت به ايجاد يك كلاس استاندارد بچهها هر روز بيشتر از گذشته از مدارس دوري ميجويند و همچنين رفتارهاي نابهنجار و آسيبهاي اجتماعي در مدارس يا خانوادههايي كه تنبيه را بهعنوان يك روش كارآمد ميدانند، بسيار بيشتر است. طبق يك بررسي در ميان دختران فراري يكي از مهمترين عوامل فرار آنها مربوط به ايجاد تنفر يا بحران ارتباط مناسب با والدين يا معلمها يا خشونتهايي بوده كه آنها در خانه يا مدرسه آن را تجربه كردهاند. از ياد نبريم كه بچهها حتي براي پذيرش آن چيزي كه حتي در بيان ما به حق و شايستگي عنوان ميشود، نياز به فرصت و زمان دارند. متاسفانه در برخي از مدارس و خانوادهها اين اصل فراموش ميشود كه بچهها هم ميتوانند اشتباه كنند و در سايه اشتباهات است كه پخته و كامل ميشوند و اين دقيقا همان مسيري است كه همه بزرگسالان كم و بيش طي كردهاند. اما امروز يك معلم رفتار دانشآموز را تحمل نميكند و در نمره دادن يا رفتار با او ناراحتي خود را به او ميفهماند و گاهي اوقات حتي به دليل عدم رعايت تناسب، به تنبيهاتي سنگينتر همانطور كه در بالا عنوان شد همچون تنبيههاي روحي و احساسي روي ميآورد كه بسيار بسيار مخرب و زيانآور است. چون در چنين شرايط فرد تنبيه شونده خود را مستحق اين جزا نميداند، درحاليكه فرد تنبيه كننده تصور ميكند عدالت را رعايت كرده و بايد او را به فهم اشتباهاتش برساند. كودكان در قرن بيست و يك كودكاني پيچيده هستند كه در برابر هر كنش يا واكنشي، استدلال و منطق كافي آن را طلب ميكنند. حتي نوزاد شش ماههاي كه به هر دليل پستان مادرش را نميگيرد و از خوردن شير اجتناب ميكند، به ما هشدار ميدهد كه رفتار ما را نميپسندد. كودكان امروز ميخواهند صادقانه عمل كنند و در جستوجوي شفافيت از سوي بزرگسالان هستند. اگر معلم در كلاس با صداي بلند به دانشآموز بگويد كه تو اشتباه ميكني. اين كار به تصحيح رفتار او منجر نميشود بلكه دانشآموز را مجبور به رفتارهاي متناقض و چند بعدي ميکند. يعني كودك در مقابل بزرگسالان و معلمها رفتارهاي سنجيده موردنظر ما را بروز ميدهد اما در ميان دوستان و همسالانش رفتارهاي متضاد با رفتارهاي قبلياش ارائه ميدهد. چنين دوگانگي ميتواند آسيبهاي جدي به كودكان برساند بهطوريكه روحيه خودباوري، راستگويي و صداقت را در آنها از ميان برده و آنها را به موجوداتي بيشكل و هويت مبدل ميسازد. جيمز گروني معتقد است: رفتار مطلوب در كودكان در سايه احترام متقابل و مشورت پديد ميآيد. تنبيه كودك را افسرده کرده و او را از شنيدن ديدگاههاي انتقادي و بعضا خوب ديگران محروم ميسازد و به جاي آن احساس عدم امنيت را در روحيه و احساساتش پايدار ميکند كه نتيجه آن چندان مناسب و مطلوب نيست.
روشهاي كارآمد تربيتي
حال لازم است به اختصار به روشهاي مناسب تربيتي كه ميتواند جايگزين تنبيه شود بپردازيم. به طور كلي بهترين و مناسب ترين روش تربيتي بالا بردن سطح آگاهيها در كودكان و نوجوان است. والدين و معلمها و مربيان آموزشي بايد در مقابل رفتارهاي نابهنجار و كجرو دانشآموزان صبور بوده و تلاش به فهم دروني آنان کنند، فهمي كه در سايه تلاش و شكيبايي ما حاصل ميشود. اگر كودكي با عصبانيت با ما برخورد ميكند يا براي رسيدن به خواستههايش فرياد ميزند، اين بزرگسالان هستند كه بايد به او بگويند: كه شرايط او را درك ميكنند، اما او ميتواند از روشهاي ديگري هم به نتيجه برسد. بهترين روش كه در دنيا در مقابله با رفتارهاي نامناسب كودكان مطرح ميشود، گفتوگو و تعامل دوسويه است. به كودكان و نوجوانان فرصت حرف زدن بدهيد مثلا بهتر است در كلاسهاي درس معلمها از بچههاي نابهنجار بخواهند كه در اداره كلاس به آنها كمك كنند و بعد از پايان كلاس از او به خاطر همراهيها و كمكهاي فراوانش تشكر كنند و بگويند كه اين خوبي تو را هيچوقت فراموش نميكنند. مساله ديگري كه عموما در نظر گرفته نميشود، اين است كه بچهها بايد مسئوليتپذيري را دروني كنند تا نيازي به استفاده از خشونت و تنبيه بدني نباشد. در خانه به بچهها يادآوري کنید كه نظم خانه براي همه ما ضروريست و همه باهم بايد در حفظ آن تلاش كنيم. در مدرسه بهتر است هر روز با مديريت معلمها و همكاري دانش آموزان در كنار فراش كلاسها را تميز كنيم و به بچهها بگوييم كه مدرسه خانه ماست و بايد براي اينكه بيمار نشويم و انرژيهاي منفي كثيفي از آن دور شود، همه با هم تلاش كنيم. ما نبايد بچهها را به خاطر ريختن آشغال در حياط مدرسه مواخذه کنیم، بكله بايد آگاهي او را نسبت به محيطزيست ارتقا بخشيم. تحقيقات علم روانشناسي و جامعهشناسي نشان ميدهد كه اكثر انسانها دچار تشنگي عاطفي هستند كه اين تشنگيها اختلالاتي در روان و ادراك كودكان ايجاد ميکند. وقتي كودك در خانه رفتار نامناسبي از مادر خود ميبيند و در مدرسه معلم به دليل مشكلات اقتصادي خود، حوصله رفتارهاي هيجاني او را ندارد، طبيعي است كه معلم را به عصبانيت واميدارد كه روابط ناسالم، بحران روحي را در فرد تقويت كرده و او را به موجودي كجرو و نابهنجار مبدل ميسازد. در كلاسهاي درس خلاق تاكيد بر درك لايههاي مخفي ضمير ناخودآگاه دانشآموزان ميشود معلم موفق كسي است كه بتواند احساسات عقلاني شده را زنده كند و تضادهاي عميق روحي بچهها را با مهرباني و عشق پاسخ دهد. اين كار شايد در عمل سخت به نظر آيد، اما راه حل آن ساده و آسان است. فقط كافي است به كودكان نزديك شده و اعتماد آنها را به خود جلب کنید. اعتماد باعث برونريزي ناكاميها از درون كودك شده و او را در مسير درست تربيتي قرار ميدهد. از ياد نبريم كه در جامعه پيچيده و شبكهاي امروز بحرانهاي عاطفي يك مساله حاد و حائز اهميت است كه نياز به صبر، تحمل و تعامل دوسويه دارد. به كودكان فرصت خودباوري و ارائه خود واقعيشان را بدهيد، تنبيه و روشهاي سنتي تربيتي فراموش كنيد./*جامعهشناس و عضو هیئت علمی دانشگاه