در کوچهباغ تاریخ؛
ترکی، زبان رسمی دربار صفویان
اسداله ناظری
شاهعباس درجوانی به دانشاندوختن و کسب هنر، توجهی نداشت و بیشتر به شکار و سواری مایل بود. هنگامیکه به سرپرستی مرشد قلیخان درمشهد بهسر میبرد، خان استاجلو، شیخ حسن داود، خادم باشی آستانه رضوی را به معلمی شاهعباس برگزید؛ ولی شاهعباس غالباً از معلم میگریخت و به گردش و شکار میرفت. تاآنجاکه گاه مرشد قلیخان او را بهزور در خانه نگاه میداشت و به خواندن و نوشتن مجبور میکرد و اینامر نیز یکیاز علل رنجش و ناخرسندی شاه، از خانِ استاجلوبود؛ چون درجوانی به تحصیل دانش توجهی نکرده بود، معلوماتش از حدود خواندن و نوشتن نمیگذشت؛ لیکن به نیروی هوش و استعداد و ذوق و زیرکی، از معاشرت و مصاحبت ارباب دانش و هنر استفاده کرد و تا حدی به اصول ادب و نویسندگی و فنون شعر و نقاشی و موسیقی آشنا شد. یکیاز معاصرانش دراینباره مینویسد: «...آنشهریار گرچه بهروش علمای ظاهرکسب فضیلتی نکرده؛ اما بهسبب نهایت ادراک از جمع کمالات و مطالب حالات باخبر است و صاحب وقوف و هیچاَمری نیست که در آن قادر و ماهر نباشد...» و دیگری نوشته است: «...اگرچه آن پادشاه کارآگاه، کم متوجه خواندن و نوشتن شده بود؛ اما به قدرتِ ادراک در نظم و نثر،تصرفاتی میکرد که فُصَحا و بُلغا (خوشبیانها و گویندگان زبردست) درآن حیران بودند. شاهعباس، گذشته از فارسی به زبانهای ترکی و گرجی نیز سخن میگفت و بهگفته یکیاز مورخان از زبانهای روسی و هندی هم آگاه بود. شاه با وزیران و منشیان و شاعران و سرداران ایرانی خود، به زبان فارسی سخن میگفت؛ ولی با سرداران و سربازان قزلباش و حکام و صاحب منصبان ترکنژاد، به ترکی مکالمه میکرد و چون افراد اینطبقه در اطراف شاه، زیادتر بودند، زبان زترکی در دربار او بیشتر رائج بود و غالباً به ترکی سخن گفته میشد. بهطوری که زبان ترکی زبان رسمی دربارصفوی شده بود. علل اساسی زبان ترکی در دربار صفوی، زبان ترکی از آغاز دولت صفوی زبان دربار و سرداران تَرکنژاد قزلباش بود. وقتیکه شاهعباس اول به پادشاهی رسید، بیشترمردم بومی آذربایجان که به زبان فارسی آذری سخن میگفتند، بهزبان ترکی هم آشنا بودند؛ زیرا که این سرزمین ازقرن هفتم هجری مرکزحکومتهای ترک و تاتار، مانند دولت ایلخان مغول و امیران چوپانی و قراقویونلو و آققویونلوبود و مردم آنجا بهسبب اختلاط و معاشرت با حکمروایان ترک تدریجاً بهزبان ترکی معتاد و مأنوس شده بودند. (با اینهمه نباید تصور کرد که مردم آذربایجان در آغاز دولت صفوی زبان فارسی را یکباره فراموش کرده و به ترکی سخن میگفتهاند؛ زیرا شواهدی دردست است که زبان فارسی، آذری تا زمان شاهعباس اول نیز همچنان زبان رایج و متداول عامه مردم آذربایجان و شهرتبریز بوده است و در عهد آن پادشاه نیز عموم مردم، از قاضی و عالم تا بازاریان و اهل حرفه و عوام، بدینزبان گفتوگو میکردهاند؛ ازجمله اینشواهد، یکی رسالهایست از شاعری بهنام روحی انارجانی که با شاهمحمد خدابنده، پدر شاهعباس و پسربزرگ او سلطان حمزه میرزا معاصربوده است. خاتمه اینرساله که درسال 1037هجری یکسال پیش از مرگ شاهعباس نوشته شده، شامل چهارده فصل کوتاهست «دربیان اصطلاحات و عبارات جماعت اناث (زنان و دختران) و اعیان و اَجلاف (مردم فرومایه) تبریز» که تمام آنها به لحجه خاص آذریست و حتی یک کلمه ترکی هم در آنها دیده نمیشود. پساز آن هم که شاهاسماعیل آذربایجان را ازالوند بیگ آق قویونلوگرفت و در شهر تبریز بهسلطنت نشست، زبان ترکی قوت بیشتر یافت و زبان رایج دیوانی و دولتی شد؛ زیرا که پدران فارسیزبان شاهاسماعیل هم با صوفیان ترکزبان تربیتیافته و بهزبان ترکی خو گرفته بودند. بهعلاوه هنگامیکه او به تحصیل سلطنت و ترویج مذهب شیعه در ایران همت گماشت، بیشتر مردم اینکشور پیرو مذهب تسنن بودند و مؤسس دولت صفوی ناگزیربود که دربرابر مخالفان سنی خویش، بر اتباع شیعی مذهب و صوفیان ترکمان، یعنی مریدان پدرو نیاکان خود که بهسبب تبلیغات شدید معارضات دائم با پیروان سلاطین عثمانی، درمذهب شیعه تعصب فوقالعاده یافته بود، متکی شود. پس چون درانجام دادن مقاصد سیاسی و دینی خود جز ایندسته دستیار و پشتیبانی نداشت و در امور لشکری و کشوری سروکارش بیشتر با سرداران ترکمان و مریدان ترکزبان بود، ناچار بهزبان ایشان سخن میگفت؛ بههمینسبب نیز با آنکه اجدادش، مانند تمام مردم بومی آذربایجان و اران، به دو زبان فارسی، آذری تکلم میکردند، به سرودن اشعار دینی و تبلیغی به زبان ترکی جغتائی یا خطائی، که زبان اصلی صوفیان ترکمان بود، پرداخت و تخلص شعری خود را هم خطائی انتخاب کرد. پس باتوجهبه نکاتی که گذشت، اگر زبان ترکی در دربار صفویه زبان رایج گفتوگو و محاوره شده باشد، جای شگفت و ملامت نیست. پساز شاهاسماعیل اول و انتقال پایتخت صفوی از تبریز به قزوین و اصفهان نیز، زبان ترکی همچنان در دربار صفوی رائج بود. شاه معمولاً بهترکی سخن میگفت؛ زیرا شاهزادگان صفوی را از کودکی به یکیاز سرداران بزرگ قزلباش، که سمت لَلِه یا سرپرست داشت، میسپردند و چون از خُردسالی با افراد قزلباش معاشر بودند و به زبان ترکی خو میگرفتند. در دوران پادشاهی نیز، چنانکه اشاره شد؛ چون بیشتر با اینطبقه سروکارداشتند، ناگزیر همچنان بهترکی سخن میگفتند؛ ولی زبان انشاء و نویسندگی و شعروادب، از آغاز دولت صفوی، چه در آذربایجان و چه در سایر ولایات ایران، فارسی بود. نامهها فرمانها و مکاتبات دولتی و قراردادهای رسمی، همه به فارسی نوشته میشد و بهندرت دیده شده است که پادشاهان صفوی، از آغاز تشکیل ایندولت، حتی به سلاطین عثمانی و ازبک نیز، نامهای به ترکی نوشته باشند. (در دربار عثمانی برخلاف بسیاریازنامهها و فرمانها به فارسی نوشته میشد و سلاطین ترک مکرر به پادشاهان صفوی نامههای فارسی نوشته و حتی منظور اساسی، نامه خود را به شعر فارسی بیان کردهاند و بسیاریاز نویسندگان و مورخان ترک آثارخود را به فارسی مینوشتند. در دربار پادشاهان تیموری هند نیز فارسیزبان رسمی بود و تمام مکاتبات و فرمانها به فارسی نوشته میشد. وزیران و نویسندگان و منشیان و شاعران دربار صفوی همگی ایرانی و پارسی زبان و شاه همیشه با آنان به فارسی سخن میگفت. زبان ایرانیان اصیل و بومی نیز فارسی بود و کسانی که به ترکی سخن میگفتند، یا ازطوائف ترک قزلباش و ترکمان و اُزبک بودند، با اینکه ترکی را برای مکالمه با هموطنان وهمکاران ترکزبان خود بهکارمیبردند. قزلباشان معتقد بودند که ترکی زبان مردان وجنگاوران است و پارسی، زبانیست ملایم و شیرین و نرم و شایسته زنان، که در بیان افکارشاعرانه و اظهار احساسات و عواطف لطیف بهکار باید برد؛ چون بسیاریاز سران دولت و بزرگانِ دربار و سرداران سپاه و ندیمان و نزدیکان شاهعباس، گرجی بودند و درحرمخانه نیز زنان گرجی متعدد داشت که غالباً از زنان دیگرش بهسبب زیبائی، سوگلیتر و نزدیکتربودند، زبان گرجی را فراگرفته بود و بدان زبان سخن میگفت. در سفرنامه دن گارسیا؛ سفیراسپانی نوشته شده است که روزی شاهعباس، یکیازسفیران عثمانی را بار داده بود؛ چون اینمرد عمامهای بزرگ برسر داشت و سفیر اسپانیایی که در مجلس شاه حاضر بود، او را از روحانیان بزرگ ایران پنداشت. شاه، همینکه به اشتباه سفیر پیبرد، بسیارخندید و برای اینکه سفیر ترک متوجه نشود، بهزبان گرجی سفیر اسپانیایی را از اشتباه بیرون آورد و با او شوخیهای لطیف کرد، و مترجمی که زبانهای گرجی و اسپانیولی را میدانست، گفتههای او را برای سفیراسپانی ترجمه کرد. یکیاز مورخان دوره صفوی نیز مدعیست که او از زبانهای اروپائی و هندی هم آگاه بوده و دراینباره مینویسد: «...آنحضرت را با هرطبقه و طایفه، اختلاط و آمیزش بود و انواع فضائل هرطبقه را بهتقریب دریافت. ازآنجمله به معلمیخرد عالم به لغات مختلفه ابنای روزگاربوده، با فرنگی به لغت فرنگ و با روسی و هندی به زبان آنها تکلم میفرمود...