طلاق اندیشمندانه، بایدی که نادیده گرفته میشود
سایه/سروناز بهبهانی
عادت کردهایم در مواجهه با مشکلات، همدیگر را آزار دهیم، عرصه را برخودمان و اطرافیانمان تنگ کرده و زمانیکه امکان صعود از نردبان شادی را نداریم، تا جایی که دستمان میرسد دیگران را نیز از صعود بازداریم... و متاسفانه این مساله به شکل یک عادت و آداب نادرست در جنبههای مختلف زندگی اجتماعی و فردی ما خود را نشان میدهد. از دنیای سیاست و جناحبندیهای افراطی گرفته تا فعالیتهای کوچک هنری با بروز نخستین ناملایمت و اظهارنظر مخالف، به یکباره تمام فضایل اخلاقی و شعارهای مثبت اندیشمندانهای را که هر روز حداقل هزار بار آنها را در تلگرام و اینستاگرام دست به دست میکنیم، از یاد برده و تبدیل میشویم به چهرههای آشنایی که برای رهایی از فشار عصبی پیش از هر اقدام دیگری باید بر سر اولین فردی که در مقابل خود میبینیم فریاد بیاعصابی خود را سر دهیم! و ایکاش عکسالعملهای غیرمنطقی و بر مبنای هیجانات آنی تنها به فریاد زدن ختم میشد، اما گاهی پیامدهای رفتار غیرمعقول ما تا سالها دامن خود، خانواده و اطرافیان را خواهد گرفت و آسیبهای جبران ناپدیری را برای ما رقم خواهد زد. یکی از این شرایط خاص، فرایند پایان یافتن زندگی مشترک و جریان طلاق است. چه بسا دیده شده که برای فسخ عقد زندگی مشترکی که تنها دو ماه دوام داشته و حتی دو طرف زیر یک سقف هم زندگی نکردهاند، دو سال تمام در دادگاههای خانواده سرگردان و اسیر یافتن تدبیری هستند برای کاری خود کرده! در این شرایط آنچه که بیش از همه با ارزش است و شاید بسیاری از ما نسبت به آن بیتفاوت هستیم، از دست دادن زمان مفید زندگیمان به سبب لجبازیهای کودکانهای باشد که ما را هر لحظه بیش از پیش به سراشیبی پیری زودرس سوق میدهد. در اینکه طلاق و جدایی به خودی خود پدیدهای تلخ و قابل تامل است، شکی نیست اما باید در نظر داشت که گاه پایان یک زندگی آسیب زننده که بر پایهی آگاهی شکل نگرفته است، میتواند آغازی برای جهش و پروازی دوباره برای شکوفایی تواناییها و استعدادهای هر یک از دو طرف باشد. اما آنچه که بسیار حایز اهمیت است، طلاق در شرایطی است که پای یک یا چند کودک بیگناه در میان است و اینجاست که بسیاری از مناسبات و منیتهای موجود را باید کنار گذاشت تا کمترین آسیب شامل حال کودکانی شود که هیچ نقشی در به دنیا آمدن خود نداشتهاند. امروزه با گسترش و افزایش آمار طلاق که به دلایل متفاوت فرهنگی، اقتصادی و شخصی شکل میگیرد، متاسفانه شاهد رواج بیاخلاقیها در جریان وقوع این مساله هستیم. دو نفر که به هر دلیلی قادر به ادامهی زندگی نیستند، گاه به بدترین شکل ممکن و از حربههای ناجوانمردانه برای دستیابی به حق و حقوق بیشتر چه از نظر مادی و چه معنوی استفاده میکنند و اینجاست که مسایل فرهنگی هرچه بیشتر خود را نشان میدهد و فاصلهی میان جوامع پیشرفته و در حال توسعه خودنمایی میکند. با وجودی که روانشناسان تاکید بسیار دارند که فرایند طلاق باید طی ضوابط و با آداب خاص خود صورت بگیرد تا تمام افراد درگیر ماجرا کمترین ضربهها را به ویژه از نظر روحی متحمل شوند، اما باز هم شاهد چالشهای عمیق و گاهی بحرانی در خانوادههای ایرانی در مواجهه با این مساله هستیم. اما با کمی تامل درمییابیم که در جامعهی امروز ضرورت تغییر این رویکرد کاملا احساس میشود. زمان آن رسیده که به سمتی حرکت کنیم که طلاق چه به عنوان یک آسیب اجتماعی و چه به عنوان یک تولد دوباره، امکان ادامهی حیات مادی و معنوی افراد به عنوان شهروندانی سالم را مختل نکند. در واقع جامعهی امروز نیازمند جداییهایی اندیشمندانه است. افرادی که زندگی خود را اندیشمندانه و براساس اصول صحیح بنا نکرده و نتوانستهاند آن را در مسیر درست هدایت کنند، انتظار میرود حداقل در این مرحله از زندگی خود بتوانند با پایبندی به اصول صحیح و آگاهی به جدایی مبادرت ورزند تا کمترین آسیب به افرادی که متارکه میکنند (زن، شوهر یا فرزندان) وارد شود. جدای از مسایل قانونی و مراحل فرسایشی که در دادگاهها صورت میگیرد، در طلاق اندیشمندانه باید حق و حقوق انسانی تمام افراد، محترم شمرده شود، طرفین دین مادی خود به یکدیگر را تا آنجا که امکانپذیر است ادا کنند، در صورت داشتن فرزند، حق ملاقات او برای هر دو طرف فراهم باشد و امکان تشکیل زندگیهای تازه برای آنان مهیا شود. باید این نکته را نیز در نظر داشت که با جدایی والدین و به پایان رسیدن زندگی نقش حمایتی آنها چه از نظر مادی و چه معنوی پایان نمییابد و برای ادامهی ایفای نقشهای مادر و پدری باید شرایط روحی و روانی والدین در حد مطلوبی قرار داشته باشد؛ نه این که دو طرف در جریان طلاق چنان آسیب دیده شوند که نتوانند به زندگی عادی خود بازگردند. طبیعیست که اختلافاتی بر سر مسایل مختلف در فرایند طلاق وجود دارد اما لگدمال کردن شخصیت، روحیه و آرامش هر یک از طرفین که در اکثر موارد به دلایل غیرضروری صورت میگیرد، خارج از اصول و چارچوبهای یک طلاق اندیشمندانه است. به نظر میرسد زمان آن رسیده که کمی به خود و خواستههایمان توجه کنیم و بپذیریم که آرامش ما در به آشوب کشیدن آرامش آنان که رنجیده خاطرمان کردهاند و آنچه که دوست نمیداریم نیست. آرامش، شادی، سلامت و سعادت هر فرد بخشی از زنجیرهی نامرئی جامعه است.