• شماره 2298 -
  • 1400 چهارشنبه 20 مرداد

چرا هیچ‌وقت به‌اندازه‌کافی وقت نداریم؟

این‌روزها شاید شلوغ‌ترین روزهایی باشد که آدم‌ها در تاریخ تجربه می‌کنند. هم‌زمان باید اضافه‌کاری کنیم، درس و دانشگاهمان را پیش ببریم و به تربیت فرزندمان برسیم و برای همسر خود وقت بگذاریم. قبل‌ترها، این‌همه نقش یکجا بر دوش آدم‌ها گذاشته نمی‌شد، یااینکه انتظار نمی‌رفت هم‌زمان در همه آن نقش‌ها نمره 20 بگیریم. این پرمشغلگی باعث شده اغلبمان، آخر روزها، با دلهره دَه‌ها کارِ نکرده و عقب‌افتاده سر روی بالشت بگذاریم. کارها را فهرست می‌کنیم و هیچ‌وقت موفق نمی‌شویم تعداد آن‌ها را صفر کنیم. انگار همیشه باید یکسری مأموریت انجام‌نشده گوشه ذهنمان باقی بمانند.

یکی از گلایه‌های ثابت قرن بیست‌ویکم این‌است‌که زندگی امروز نسبت به گذشته پرمشغله‌تر است، اما این‌موضوع در زندگی بعضی‌افراد حقیقی‌تر می‌نماید. به‌گفته لیانا سِیِر، مدیر آزمایشگاه بهره‌وری زمان در دانشگاه مریلند، بسیاری از آمریکایی‌هایی که شاغل، متأهل، بچه‌دار یا فارغ‌التحصیل دانشگاه‌اند نسبت به افرادی‌که چنددهه‌پیش همین جایگاه‌ها را داشتند بسیاربیشتر احساس ضیق وقت می‌کنند. دراین‌میان هم مادران شاغل و کارکنان شیفتی بیشترین فشار را تحمل می‌کنند. در‌کل، حس مشغله ظاهراً چیزی همگانی نیست و نمی‌توان آن‌را به تمام جمعیت تعمیم داد؛ اما به‌گفته سیر، دو موضوع باعث شده‌اند بخش زیادی از مردم آمریکا پرمشغله‌تر از سایرین باشند: اینکه امروزه شمار بیشتری از مردم کشور «نقش‌های اجتماعیِ» ترکیبی، یعنی کارمند، همسر و والد، دارند و دیگراینکه انتظاراتی که در هر یک از این نقش‌ها وجود دارد افزایش یافته است. سیر می‌گوید افزایش مشغله به این برمی‌گردد که «هم حس می‌کنیم کار بیشتری روی سرمان ریخته و هم اینکه باید تمام نقش‌ها را به‌بهترین‌شکل ممکن ایفا کنیم، وگرنه فردی شکست‌خورده خواهیم بود». محل تلاقی تمام این بایسته‌های جورواجور درواقع جایی پیش‌پاافتاده ولی آشفته است: فهرست کارها. آمریکایی‌ها سالیان سال چنین احساسی داشته‌اند که کارهای زیادی روی سرشان ریخته، اما در چنددهه‌اخیر گویا این حس شایع‌تر شده و شدت بیشتری یافته است، چون انواع کارهای جدیدی سر برآورده‌اند و انرژی ذهنی مردم با تغییرات اقتصاد مدرن به‌سرعت ته کشیده است. ازنظر خیلی‌ها، فهرست‌های انجام کار (چه مکتوب و چه ذهنی) امروزه حالتی بی‌انتها یافته‌اند و رسیدن به پایانشان تصورناپذیر است.
شاید بسیاری از فهرست‌های کار واقعاً به‌این‌دلیل طولانی شده باشند که کارهای بیشتری روی دوش افراد تلنبار شده است. کریگ لمبرت نویسنده، در کتاب کار پنهان: فعالیت‌های بی‌دستمزد و نادیده‌ای که روزتان را پر می‌کنند (۲۰۱۵)، طوماری بلندبالا از فعالیت‌های رایج امروزی را برمی‌شمرد که پیشرفت‌های تکنولوژیک سه‌،چهاردهه‌اخیر به آن‌ها دامن زده‌اند: پاک‌سازی صندوق ورودی ایمیل، مدیریت گذرواژه‌های آنلاین، رزرو سفر، جست‌وجوی اینترنتی اطلاعات درموردِ بیماری‌ها، اسکن فهرست‌های خرید، کاوش در پرتال‌های آنلاین خدمات مشتریان، پاسخ به‌ نظرسنجی‌های مشتریان، تحویل چمدان در کیوسک فرودگاه و ... همچنان‌که مشغول این فعالیت‌ها هستیم، کرنومتر لمبرت کار می‌کند. در مصاحبه‌ای که با او داشتم، می‌گفت «این‌کارها یک‌دقیقه از زمانتان را اینجا و پنج‌دقیقه از وقت فراغتتان را آنجا می‌مکند و تا به خودتان می‌آیید، می‌بینید یک‌ساعت از روزتان را از دست داده‌اید». او می‌نویسد بسیاری از این «اتلاف‌وقت‌های بی‌سروسامان» تصادفی نیستند: شرکت‌ها و سازمان‌ها منفعت زیادی ازاین‌راه به‌دست می‌آورند، چون به‌جای استخدام کارکنان بیشتر، «بر سفره وقت آزاد شما هجوم می‌آورند». طی سال‌ها، همین عامل باعث حجم زیادی از کار پنهان شده است، مثلاً اینکه نازل بنزین را خودتان بردارید یا برای صحبت با کارگزار خدمات مشتریان پشت آهنگ انتظار معطل شوید.
نکته دیگراینکه هرچند تکنولوژی می‌تواند زندگی را راحت‌تر کند، اما به طرق پنهان‌تری هم می‌تواند زمانمان را بمکد. لمبرت می‌گوید اخیراً می‌خواسته گردنبند شب‌تابی برای سگش بخرد تا بتواند پس از غروب خورشید هم او را به‌راحتی در مزارع اطراف پیدا کند. اولین موردی که اینترنتی سفارش داد به سگش نمی‌خورد؛ دومی که قلاده‌ای نورانی بود، نیازمند دو تماس با خدمات مشتریان بود (یکی برای توضیح نحوه نصب و دیگری برای درخواست تعویض کالا، چون درست شارژ نمی‌شد). تمام این هفت‌خان مصداق بارز کار پنهان بود. بله این وسیله او را قادر ساخت هروقت و هرجا دلش می‌خواست با سگش بازی کند، اما خریدش بی‌جهت وقت زیادی گرفت. لمبرت می‌گوید، پیش از روزگار خرید آنلاین و تکنولوژیِ چراغ‌های مخصوص سگ، خیلی‌راحت حیوانش را بی‌هیچ استرسی به جایی می‌برد که نور بهتری داشته باشد. کار پنهان از یک‌جهت شبیه کار دستمزدی است، اینکه به‌واسطه اینترنت می‌توانیم در هر ساعتی از روز آن‌را انجام دهیم و این‌اوضاع را بدتر می‌کند. لمبرت معتقد است بدین‌ترتیب «وقت استراحت واقعی» را نمی‌توان به‌آسانی جور کرد: «حتی وقتی مشغول (انجام کاری آنلاین) نیستید، بازهم ذهنتان را درگیر خود می‌کند، صرفاً به‌این‌جهت که می‌توانید سراغش بروید». می‌گوید قبلاً که مغازه‌ها هنگام شب تعطیل می‌شد، حسی از آسودگی به آدم دست می‌داد.
در معادله فهرست کارها، کار پنهان فقط به حجمی از فعالیت‌ها دلالت می‌کند که افراد مجبور به انجامشان هستند. فضای ذهنی مردم برای انجام این‌دست کارها را نیز باید مدنظر داشت. این ایده‌ای است که اَن‌هلر پیترسنِ روزنامه‌نگار در جستار خود با موضوع کارزدگی مطرح می‌کند. کارزدگی نوعی خستگی و فرسودگی عمیق و بازدارنده میان نسل هزاره است و پیترسن آن‌را عمدتاً به یک عامل نسبت می‌دهد: چنین افرادی مدام تحت‌فشار این احساس هستند که باید کارکنانی بی‌عیب‌ونقص باشند. تحقیق پیترسن درباره کارزدگی از الگویی نشئت گرفت که در رفتار خود متوجه آن شد، اینکه ظاهراً نمی‌توانست کارهای ساده‌ای همچون تنظیم وقت پزشک پوست و جاروکشیدن داخل ماشینش را انجام دهد. او در مقاله‌ای در بازفید نیوز در ۲۰۱۹ می‌نویسد «کاری را در فهرست کارهایم می‌نوشتم، ولی مدام از هفته‌ای به هفته بعد می‌گریخت و چندین‌ماه آزارم می‌داد». او این‌وضعیت را «کارماندگی» می‌نامد. پیترسن، همچنان‌که این فعالیت‌های فرّار را پیمایش می‌کرد، متوجه شد که اکثرشان «اولویتی متوسط» دارند و درعین‌حال «پرزحمت و کم‌سود» هستند، یعنی کارهایی غیرفوری که دیر یا زود باید انجامشان داد، اما تأثیر زیادی بر زندگی ندارند. پیترسن معتقد است اساساً کارزدگی موجب کارماندگی می‌شود، چون به‌لحاظ روانی فرساینده است: استرس و بیش‌کاری، فضای ذهنی چندانی باقی نمی‌گذارد که به کارهای غیرفوری برسیم. گذشته‌ازاین، پیترسن کارزدگی را به این احساس مردم مرتبط می‌داند که نیاز دارند مدام درحال‌کار پرثمر باشند و اگر مشغول چنین‌کاری نباشند، باید ذهن و جسم و جایگاه اجتماعی‌شان را به‌نحوی بهینه کنند. کارهای پیش‌پاافتاده‌ای که در یکی از این دو مقوله نگنجند به‌طور خودکار از اولویتشان کاسته می‌شود و به پایه‌های ثابت و سمج فهرست‌های کار مردم تبدیل می‌شوند. آنچه ازنظر فرد دیگر ممکن است رفتاری بی‌ثمر و مضر و البته عجیب به‌نظر برسد شاید بااین‌توضیحات تاحدی روشن شود: وقتی مردم از کارهای پیش‌پاافتاده می‌پرهیزند، درنظر پیترسن، دارند تلاش می‌کنند «از تردمیل فهرست کارهایشان پایین بیایند».
پیترسن مطلبش را درباره نسل هزاره می‌نویسد، اما بایسته‌های اقتصاد باعث شده تا فضای ذهنی تمام انسان‌ها، با هر سنی، برای رسیدگی به فهرست‌های کار کاهش یابد. مسئله فقط تعداد ساعات کاری نیست، هرچند ساعات کاری هم در چنددهه‌اخیر برای آمریکایی‌های تحصیل‌کرده دانشگاه بیشتر شده است. در کار دانشی، «حجم کارهای مختلفی که در یک روز کاری سراغشان می‌روید افزایشی چشمگیر یافته و به‌نظرم این واقعاً فرساینده است». این‌را کال نیوپورت، استاد دانشگاه جرج‌تاون، می‌گوید که در پادکست خود باعنوان «پرسش‌های عمیق» به بحث از بهره‌وری می‌پردازد. او معتقد است این فرسودگی باعث می‌شود سخت بتوانیم، پس از یک روز کاری، به فهرست کارهایمان رسیدگی کنیم. بی‌شک فشار کار شیفتی و برنامه‌ریزی زمان موردنیاز نیز بر ذهن و روان کارکنان کم‌دستمزد اثر بدی می‌گذارد. اکثر آمریکایی‌ها، وقتی از سر کار برگردند و بخواهند سراغ فهرست کارهایشان بروند، انرژی چندانی برای کارهای یدی و پیش‌پاافتاده برایشان نمانده است و این‌قضیه منحصر به نسل هزاره نیست.
این ترکیب نامیمون (کار بیشتر و انرژی کمتر) ظاهراً چیزی است که نمی‌توان آن‌را به‌سادگی تغییر داد، به‌خصوص در سطح فردی. پیترسن برای تسلی‌خاطر دست‌کم ریشه این فلاکت را شناسایی می‌کند، اما نهایتاً معتقد است که باید در زندگی خانوادگی و کاری آمریکایی‌ها نوعی «تغییر پارادایمی» صورت گیرد. پادزهرهای اصلیِ کار پنهان و کارزدگی از جنس تغییر ساختار هستند اما باتوجه‌به‌اینکه بسیاری از پیامدهایشان درحال‌حاضر گریزناپذیرند، شاید خود افراد هم بتوانند با بعضی کارها تحمل این‌وضعیت را تاحدی برای خود آسان‌تر سازند. بحث این‌نیست‌که صرفاً بهره‌وری را، با هدف بیشینه‌سازی، افزایش دهیم؛ موضوع این‌است‌که افراد چطور می‌توانند با دلهره کمتر به فهرست کارشان رسیدگی کنند. اولاً اینکه چنین مشکلاتی ربطی به ماهیت فهرست کارها ندارد. نیوپورت فهرست کارها را نوعی «تکنولوژی خنثی» می‌داند، ظرفی برای انباشتن وظایف. او می‌گوید، در شرایط برابر، «اگر کارهای لازم را در جایی خارج از ذهنتان ثبت کنید»، این‌کار انرژی ذهنی کمتری می‌گیرد و استرس کمتری به‌وجود می‌آورد؛ اما به‌گفته نیوپورت، ازنظر افرادی‌که حس می‌کنند کارهای زیادی پیش‌رو دارند، «پیچیدگی کارشان به‌این‌سادگی نیست که فهرست کارها را بنویسند و موارد انجام‌شده را خط بزنند». نیوپورت پیشنهاد دیگری دارد که هم دقیق‌تر است و هم فشار کمتری به‌دنبال دارد. این فرایند با شناسایی «سنگ‌های بزرگ» آغاز می‌شود، یعنی فعالیت‌هایی آن‌قدر بزرگ که هرگز نمی‌توانید بگویید کار خاصی ندارم. وقتم آزاد است. برویم بازار (این اصطلاح را استفان کاوی در کتاب هفت عادت افراد تأثیرگذار جا انداخت و منظورش پروژه‌هایی بود که برای افراد، بالاترین اولویت را دارند). ازآنجاکه افراد از برداشتن «سنگ بزرگ» بدون برنامه قبلی ابا دارند، بهتر است آن‌ها را ازپیش برای زمان مشخصی در هفته آینده برنامه‌ریزی کنیم؛ سپس به کارهای کوچک‌تر بپردازیم. نیوپورت پیشنهاد می‌کند فهرستمان را هرروز رصد کنیم و چندتا از کارهای ساده‌تر را انجام دهیم. این رویکرد می‌تواند از دو جهت تأثیرگذار باشد. اولاً، به‌گفته نیوپورت، «برنامه‌ریزیِ پیشاپیشِ کارهای بزرگ ضامن این‌است‌که آن‌کاره‌ای بزرگ بالاخره انجام شوند» و ثانیااینکه رصد روزانه باعث نوعی پیشرفت پیوسته می‌شود: «پیله را می‌شکنید و هرروز کارهای مفیدی انجام می‌دهید که قطره‌قطره جمع می‌گردند و دریا می‌شوند».
لازم به تکرار است که بازآرایی فهرست کارها مشکلِ کار پنهان و کارزدگی را حل نمی‌کند. درضمن، این‌نوع برنامه‌ریزی پیشین برای افرادی‌که ضیق وقت یا مشکل مالی دارند به‌مراتب دشوارتر است و ریشه این دشواری عموماً در کار یا بچه‌داری یا هر دو نهفته است؛ اما شاید جزء معدود راهبردهای موجود، به‌جز تغییر سیاست‌ها و فرهنگ آمریکایی، باشد که با به‌کارگیری آن می‌توانیم یک‌باردیگر انتهای فهرست کارهایمان را ببینیم.
علیرضا شفیعی‌نسب/ ترجمان

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه