انتظارات از یک دموکراسی 40 ساله
در یک نظام سیاسی که چهار دهه حکومتداری را با عنوان مردم سالاری دینی پشت سر میگذارد به نظر برازنده نمیآید که بخشی از نخبگان به بخشی دیگر اصول و مسلمات را گوشزد کند و به آنها بقبولاند که مردم و حضور آنها در کنار حکومت، استمراردهنده حیات یک کشور بالای 70 میلیونی است. چنین مناقشاتی بر سر بدیهیات، انگار به این میماند که پس از سالها تمرین و مسابقه به یک بازیکن فوتبال توصیه کنید که اگر تیمشان میخواهد برنده باشد باید توپ را درون دروازه قرار دهد! به همان میزان که بحث و جدل بر سر اصول و پایههای حکومت در سالهای اولیه پس از انقلاب، طبیعی و متناسب بود به همان میزان ماندن بر این مناقشات پس از چهار دهه، غیرطبیعی و نامتناسب با فضای عصر و دوره کنونی کشور است. چرا که نتایج رفاقت و شماتت مردم نسبت به حکومت در طی این سالها تجربه و چشیده شده است. در عصر ارتباطات و دسترسی شگفتانگیز افراد یک جامعه به ریز و درشت اخبار جامعه خود و جهان، بیمعنی است که بالغ شدن یک نظام سیاسی، به گذشت نسلهای پی در پی موکول شود. فضای دوران کنونی اقتضا میکند که با گذشت دههها از تجربه مدل سیاسی مستقر در کشور، برای پیشرفت و توسعه نظاممند، فضای گفتمانی و سخن جدید در شاکله ذهنی و بیانی جامعه متداول و همهگیر شود. برای طرح مباحث اولیه به گوشههایی از این فضای گفتمانی مورد انتظار از یک دموکراسی چهل ساله اشاره میشود:
مشارکت کیفی: اگر بتوانیم این نوع مشارکت را «اعلام داوطلبی افراد شایسته جامعه برای کسب فرصتها و پستهای مدیریتی کشور در یک فضای رقابتی و با رای و نظر آگاهانه مردم تعریف کنیم» آیا این نوع مشارکت حلقه گمشده دموکراسی ایرانی نیست؟ چرا نخبگان و افراد شایسته به هر دلیل فضای حضور در رقابتهای انتخاباتی را به نفع افراد فاقد/کم صلاحیت خالی میکنند و خواسته یا ناخواسته از حق خود میگذرند؟ در واقع علاوه بر این که مشارکت کیفی زمینه شایستهسالاری را فراهم میکند تضمینکننده مشارکت کمی نیز هست. افراد جامعه در صورتی که استقرار افراد شایسته را با رای و نظر خود در مناصب و جایگاهها ببینند و نتایج آن را لمس کنند به حضور کیفیتر و بیشتر ترغیب خواهند شد.
تحکیم دموکراسی اجتماعی: دموکراسی سیاسی در صورتی به اهداف واقعی خود دست مییابد که دموکراسی اجتماعی در تمام شئون جامعه رونق و نشاط داشته باشد. فرایند رای و ارائه نظر نسبت به برنامهها و دیدگاههای یک جناح سیاسی همانند نظرخواهی در کانون یک خانواده است که برای خرید مثلاً یک خودرو یا منزل جدید دیدگاههای مختلف در خصوص انواع خودروها و خصوصیات آنها و ابعاد و شرایط خانه و مناطق مناسب توسط برخی از افراد خانواده مطرح و توسط اعضای دیگر به رای و تصمیم گذاشته میشود. دامنه این موارد در یک جامعه که طیف وسیعی از نهادها و سازمانها، شرکتها، انجمنها و مسائل و مشکلات را در بر میگیرد بسیار متنوع و پیچیده است. تنوع و پیچیدگی مسائل، تنوع و پیچیدگی دیدگاهها را نیز میطلبد.
نهادها و نخبگان متعهد به دموکراسی: از هوشمندیهای یک نظام سیاسی است که ارزیابی کند چه میزان از سازمانهای آن و چه طیفی از نخبگان آن به آرمان دموکراسی پایبندند و چه میزان ضعیف و یا متعهد نیستند. برآیند همه این بررسیها و گستردگی مناسبات مردمسالارانه، در نهایت تقویت و تحکیم پایههای دموکراسی سیاسی را بهدنبال خود میآورد.
منحوس بودن بیتفاوتی سیاسی و اجتماعی: هیچ چیز برای دموکراسی به اندازه «بیتفاوتی» مهلک نیست. تجربه نشان داده در همه جوامع، نخبگان و مدیران با هر میزان شایستگی و صلاحیت، به دلایل مختلف روانی و اجتماعی، پیگیر امورات یک جامعه بیتفاوت نبودهاند. در جوامع با شفافیت بالا و مردمی حساس و مطلّع، استعفای یک مدیر و مسئول در پی یک فساد و خطا، عمدتاً به خاطر اخلاقیات بالای آن مسئول نیست بلکه به خاطر نظارت بالای اجتماعی مردم است. چرا که در چنین جامعهای مسئول خطاکار و فاسد میداند که ادامه مدیریت او مقرون به صرفه نخواهد بود.
قانون: قانون قدیمیترین و در عین حال مدرنترین پدیده اجتماعی بشر است. هیچ جامعهای از قدیم و جدید بینیاز از قانون نتوانسته رشد و توسعه داشته باشد. پختگی یک تمدن را از قوانین آن میتوان فهمید و طلاییترین بحثها و گفتوگوهای اجتماعی بر سر تدوین قوانین صورت گرفته است. آشفتگی قوانین یک جامعه نشانگر آشفتگی ذهن و روان و معوج بودن نگرش مردم آن جامعه نسبت به جهان و زندگی است. هرچند استدلال بر این است که قانون بد از بیقانونی بهتر است، اما قانون بد هم میتواند برخی مواقع به نتایج بدتری نسبت به بیقانونی منجر شود. یک جامعه در شرایط پختگی میبایست گرههای قوانین خود را شناسایی و با تفاهم و گفتوگو و منطق و عقل آنها را اصلاح سازد.
تقویت هشداردهندهها : همان گونه که یک راننده از روشن شدن چراغهای هشداردهنده خودرو خود نباید ناراحت شود و به موقع دنبال راه حل و رفع مشکل برآید یک جامعه نیز به حکم عقل میبایست دارای هشداردهندههای حساس باشد تا مواقع خطر روشن و آژیر دهد. نهادهای نظارتی، مطبوعات و روزنامهها و نخبگان علمی- فکری از مهمترین این هشداردهندهها هستند که در یک جامعه خواهان پیشرفت میبایست مورد حمایت قرار گیرند. بزرگترین مساعدت به هشداردهندهها توجه به آژیرهای آنهاست. دموکراسی واقعی بدون نظارت موثر مردم به ثمر نخواهد رسید. مواردی که در بالا مطرح شد گوشههایی از مباحثی است که جای خالی آنها در فضای اجتماعی و سیاسی کشور تا حدودی خالی و یا کمرنگ احساس میشود. در صورتی که روح کلی جامعه کنونی ما به چنین مباحثی جهتگیری کند به پویایی ارتباطات سیاسی، استحکام دموکراسی و در کل بهبود زیست جمعی کمک موثری خواهد بود.
حمیدرضا خداییراد/ ایرنا