بازار موهوم!
تحولات اخیر اقتصاد ایران سبب نوعی بهت و حیرت ازسویِ مصرفکنندگان، بنگاهها، سیاستگذاران، مسئولان اجرایی و حتی اقتصادخواندهها شده است. اقتصادخواندهها؛ اعم از اینکه در بدنه اجرایی دولت حضور داشتهاند یا بیرون از حلقه تصمیمگیری و اجرایی بودهاند و قاعدتاً باید مرجع درک پدیدههای اقتصادی و پیشبینی تحولات اقتصاد کلان باشند، آنچنان سردرگم هستند که اولاً توانایی جلب اعتماد عاملان اقتصادی و دستگاه سیاستگذاری و اجرایی برای کمک به حل مشکلات را ندارند و ثانیاً بهرغمِ داشتن نقد فراوان به دولت و وضعیت اقتصادی کشور؛ از ارائه راهِحل مشخص و قابلِاجرا (با لحاظ مجموع ملاحظات موجود) ناتوان هستند. آنچه دردناکتر است اینکه بروز چنین شرایطی سبب شده حتی اقتصادخواندهها در تحلیل خود از اصطلاحات عجیب، ناشناخته و غیرحرفهای استفاده کنند که وجهِتمایز آنها را نهتنها با صاحبنظران سایر علوم؛ بلکه حتی با افراد عامی کمرنگ کند. ازنظرِ نویسنده، این موضوع اولاً خاصیت علمِ درحالِتحول اقتصاد است و ثانیاً ازاینحقیقتِ تلخ سرچشمه میگیرد که برای دههها، دستگاه تصمیمگیری و اجرایی کشور در حل مشکلات مربوط به حوزه علوم انسانی نیازی به بهرهگیری ازاینعلوم نمیدیده و همین مسئله سبب شده که تحصیلکردههای این حوزهها تمرین و ورزیدگی کافی کسب نکردهاند تا در شرایط دشوار، به کمک دستگاه اجرایی و سیاستگذاری بروند (درست همانند کشتیگیری که بدون تمرینات منظم، روی تشک در بازیهای المپیک ظاهر شود). برایِآنکه بحث خود را متمرکز کنیم و به روشنشدن موضوعی کمک کرده باشیم، مسئله بازار و تلقی برخی اقتصادخواندهها از پدیده بازار را ازنظر میگذرانیم (اعم از اینکه بازار کالایی مانند اتومبیل باشد تا بازار یک دارایی مالی بهنامِ ارز یا یک دارایی حقیقی مانند مسکن). بسیاری از اقتصادخواندهها در برهههای مختلف و ازجمله طی یکسالِگذشته، به طرح مباحثی راجع به بازار پرداختهاند که گویای سردرگمی اشارهشده فوق است. قانون عرضه و تقاضای اقتصاد بهعنوانِ اجزای تشکیلدهنده هر بازاری در قرن 19 توسط توماس کارلایل، بهطنز چنین تعبیر شده بود که اگر به یک طوطی آنرا بیاموزی، دیگر نیازی به اقتصاددانان نیست و هم او بود که اقتصاد را علم نومیدی تلقی کرد. اگر کارلایل اکنون درقیدِحیات بود، یک عذرخواهی بزرگ در مقابل اقتصاددانان عرضه میکرد؛ چون علمی که او چنین پنداشته بود، امروزه به تحلیل و راهِحلیابی برای مشکلاتی میپردازد که او هیچگاه تصورش را نمیکرد که بخشی از حوزه علم اقتصاد شود (از بحث سیاست پولی گرفته تا تحلیل چگونگی سودمندی نظام حقوقی برای دستیابی به توسعه اقتصادی و چگونگی چارهاندیشی برای رشد همراه با حفاظت از محیط زیست). گرچه تحلیل هر بازاری همانند زمان کارلایل، با استفاده از عرضه و تقاضا صورت میگیرد؛ اما آنچه با اهمیت شده، نیروهاییست که خود را درقالبِ عرضه و تقاضا در بازار پدیدار میسازد؛ درحالیکه برخی نگاهها به پدیده بازار، همانند نگاه نپخته کارلایل است که در بالا به آن اشاره شد. علاوهبر اصطلاح «حباب» که مفهومی متداول در بازار داراییهاست و در یکسالِگذشته برای اشاره به مواردی بهکار رفته که بهکارگیری آن ناصحیح بوده است (همین موضوع در نوع واکنش سیاستگذار نیز اثرگذار بوده)، اخیراً دیده شده که از اصطلاحی بهنامِ «بازار موهوم ارز» استفاده شده است. نویسنده بهعنوانِ یک معلم اقتصاد هرچه سعی کردم، به فهم اصطلاح فوق نائل نشدم؛ آنگاه معلوم نیست افراد فاقدِ آشنایی با علم اقتصاد که بالای ۹۹درصد افراد جامعه را تشکیل میدهند و این اصطلاح درمعرضِ فهم آنها قرار گرفته است، چگونه قادر به درک آن میشوند. بازار بههرصورت بازار است و تا دلیلی برای شکلگیری آن (عوامل شکلدهنده عرضه و تقاضا) وجود نداشته باشد، شکل نمیگیرد اما این بهآنمعنی نیست که تحولات بازار آنچیزیستکه مطلوب ماست. بهطورِطبیعی، در هر بازاری این امکان وجود دارد که تحولات آن دربردارنده عوارضی باشد که به زیان اجتماعی منجر شود اما اگر ازمنظرِ سیاستگذار تحولات یک بازار (مثلاً آنچه در بازار ارز رخ داده است) دربردارنده زیان اجتماعی دانسته میشود، این موضوع بهمعنیِ آن نیست که آن بازار، موهوم است و باید نادیده گرفته یا کماهمیت تلقی شود. چگونه ممکن است که بازاری موهوم باشد و کل اقتصاد را تحتالشعاع تحولات خود قرار داده باشد؟ بنابراین، اگر ازمنظرِ سیاستگذاری تحولات یک بازار را دربردارنده زیان اجتماعی میدانیم؛ این، بهآنمعنیست که آن بازار وجود حقیقی و نقش مؤثر دارد و بااینحال، نیاز به تحلیل دلایل شکلگیری آن وضعیت و درصورتِامکان مداخلاتی برای رفع و کاهش زیان اجتماعی وجود دارد. البته هرگونه مداخله در بازاری که از نگاه ما دارای زیان اجتماعی دانسته میشود، تنها درصورتی قرین به موفقیت است که بتواند بر عرضه و تقاضای آن بازار اثر بگذارد. سیاستگذاری در اقتصاد کلان بهمعنیِ دستور نیست؛ بلکه بهمعنیِ مداخله سیاستگذار برای اثرگذاشتن بر عرضه و تقاضای بازار موردِنظر بهگونهایستکه زیان اجتماعی را کاهش دهد. این قاعده درموردِ هر بازاری و ازجمله بازار ارز که در ماههای اخیر خیلی راجع به آن بحث شده، صحیح است. بنابراین، اگر عواملی سبب رفتار بهتآور در بازاری میشود (مانند اثر انتظارات بر قیمت ارز یا سهام یا مسکن)، بهآنمعنی نیست که آن بازار، موهوم است. بسیاری از تغییرات قیمتها در بازارهای مختلف انعکاس مواردی غیربنیادیست اما این معنی را نمیرساند که آن تغییرات، موهوم بوده یا بهسادگی قابلِکنترل است. شاید بهتر باشد که اقتصادخواندههای عزیز حداقل حرمت رشته خود را نگه دارند و از اصطلاحات گنگ و نامفهوم استفاده نکنند. استفاده از اصطلاح «بازار موهوم ارز» در شرایط کنونی ازسویِ اقتصاددانانی که خود را موصوف به توسعهگرا یا سایر صفتها میدانند؛ هماناندازه عجیب است که بهکاربردن اصطلاح «سالمسازی رشد نقدینگی» برای وصف وضعیت تحولات کمیتهای پولی از سال ۱۳۹۲ بهبعد ازسویِ برخی اقتصاددانان جریان مخالف آنها. امید است که علم اقتصاد، از دست تحلیلهای بهاصطلاح مکاتب درامان باشد و بتواند کارکرد واقعی خود را در تخفیف دشواریهای اقتصادی موجود حفظ کند.
تیمور رحمانی