تیتر خبرهای این صفحه
  • شماره 1053 -
  • ۱۳۹۵ چهارشنبه ۵ آبان

مختصری از تولد و نسب شاه عباس

اسداله ناظری

شاه قلی سلطان در نامه‌ای که از جانب دنباله زندگی شاه محمد میرزا به شاه طهماسب نوشت، ولادت نوزاد را خبر داد و از پادشاه صفوی درخواست کرد که برای نوه‌ی خویش نامی برگزیند. روزی که قاصد امیرالاُمرای خراسان به قزوین رسید، اتفاقاً این بیت از بامداد مکرر بر زبان شاه طهماسب جاری شده بود که: «عباس علی است شیر غازی / سرلشکر دفتر حجازی» شمرد و گفت که نام نوزاد را عباس گذارد. سپس دستور داد که گاهواره‌ی دوران کودکی خود را با قالیچه‌ای که در ایوان عمارت چهل ستون قزوین بر آن می‌نشست، برای شاه عباس میرزا بفرستند. زیرا از آغاز دولت صفوی مرسوم بود که چون شاهزاده‌ای به وجود می‌آمد، از خزانه‌ی شاهی گاهواره‌ای با تمام لوازم و قالیچه‌ی خاصی برای زیر گاهواره از جانب شاه برای او می‌فرستاد. نوشته‌اند که یک شب پیش از ورود قاصد به قزوین، شاه طهماسب واقعه‌ی ولادت عباس میرزا را در خواب دید. روز دیگر بامداد به سلطان حسن میرزا، پسر بزرگ محمدمیرزا که در پایتخت بود، گفت: قاصدی خوش خبر، از خراسان فرا می‌رسد، کسی به استقبال او بفرست. چون گاهواره و قالیچه‌ی مخصوص خود را برای عباس میرزا فرستاد، درباریان و صوفیان این کار را نشانه‌ی توجه خاص وی به آن شاهزاده دانستند و سبب پرسیدند. در جواب گفت: «سِری‌ست و ظاهر خواهد شد.» از این جمله‌ی کوتاه حاضران مجلس دریافتند که او عباس میرزا را جانشین واقعی خود می‌داند. چند سال پس از تولد عباس میرزا نیز، چون یکی از سرداران از هرات به قزوین آمد، شاه طهماسب از او درباره‌ی صورت و اطوار و رفتار شاهزاده سوالاتی کرد. آن مرد جواب‌های نارسا داد. شاه در خشم شد و بعتاب گفت: «توجه می‌فهمی؟ او چراغ افروز این دودمان خواهد بود.» 
نسب او از جانب پدر 
عباس میرزا فرزند سلطان محمد میرزا، پسر بزرگ شاه طهماسب اول و نواده‌ی شاه اسماعیل اول، سرسلسله‌ی خاندان صفوی است. نسب شاه اسماعیل از جانب پدر، پس از پنج پشت، به عارف معروف شیخ صفی‌الدین اسحق اردبیلی می‌رسد و به همین سبب نیز پادشاهان این سلسله خود را صفوی نامیده‌اند. ظاهراً از خاندان صفویه نخستین کسی که ادعای سیادت کرد و نسبت جد خود شیخ صفی‌الدین اردبیلی را به امام موسی کاظم رسانید، شیخ حیدر، پدر شاه اسماعیل اول بود و از آن پس پادشاهان این سلسله و از آن جمله، شاه عباس نیز خود را از اولاد علی شمردند. اما به‌طوری‌که از تواریخ زمان برمی‌آید، این نسب نامه اساس درستی ندارد. از تحقیقات جدید نیز به ثبوت رسیده است که فیروزشاه زرین کلاه، جد هفتم شیخ صفی‌الدین، از کردستان در حدود سال 569هجری قمری به آذربایجان آمده است و اجداد صفویه اصلاً ایرانی بوده و حتی به زبان آذری، یعنی زبان بومی آذربایجان سخن می‌گفته‌اند. به‌طوری‌که از شیخ صفی‌الدین یازده دو بیتی و دو جمله به نثر به زبان آذری در دست است. 
نسب مادری وی 
خیرالنساء بیگم مادر عباس میرزا دختر میرعبدالله خان والی مازندران بود و نسبش به سید قوام‌الدین «مشهور به میربزرگ» می‌رسید. شاه طهماسب او را در سال 974 هجری به عقد پسر خود شاهزاده‌ی میرزا درآورد و با وی به هرات فرستاد. نسب سید قوام‌الدین از جانب پدر به علی‌بن ابی‌طالب می‌رسید و عباس میرزا از طرف مادر قطعاً علوی بوده است. میرعبدالله خان جد مادری عباس میرزا با شاه طهماسب اول معاصر بود و حکومت مازندران را به میراث برده از سال 939 هجری قمری، در قسمتی از آن سرزمین فرمانروایی داشت. چندی بعد یکی از عمو زادگانش به‌نام میرسلطان مراد میرشاهی، مدعی حکومت وی شید و گروهی از مردم مازندران هم براو گرد آمدند. شاه طهماسب نیز چون از میرعبالله خان ناخرسند بود، به طرفداری سلطان مراد برخاست و مازندران را میان آن دو تقسیم کرد. اما سرانجام میرعبدالله خان به دست سلطان مراد کشته شد. پس از مرگ او پادشاه صفوی چنان‌که گفتیم، دخترش خیرالنساء را به عقد پسر بزرگ خود محمد میرزا درآورد و پسر دیگرخویش حسن میرزا را به‌جای میرعبدالله خان به حکومت یک قسمت از مازندران فرستاد. 
آغازحکومت عباس میرزا در خراسان
سابقه‌ی میرزایی هرات، سرزمین پهناور خراسان از سال 916 هجری قمری ضمیمه‌ی متصرفات دولت صفوی شده بود. در این سال شاه اسماعیل اول در محل محمودآباد، نزدیک شهر مرو، محمدخان شیبانی، معروف به شیبک خان، ازبک را شکست داد و کشت و اُزبکان را از صفحه‌ی خراسان به ماوراءالنهر راند. پس از تسخیر خراسان، شاه اسماعیل به مقتضای سیاست، پسر بزرگ طهماست میرزا را، که طفلی دو ساله بود، در سال 921 هجری، با عنوان سلطنت خراسان به هرات فرستاد و امیرخان موصلوی ترکمان، از سران قزلباش را نیز به‌عنوان لَلِه و سرپرست همراه وی فرستاد و حکومت خراسان در حقیقت با این سردار بود. شش سال بعد هم، که امیرخان را از حکومت خراسان معزول کرد و با طهماسب میرزا به قزوین، پسر دیگر خود سام میرزا با سرپرستی دورمیش خان، از سران طایفه‌ی شاملو به هرات روانه کرد. بعد از مرگ شاه اسماعیل اول پسر بزرگش شاه طهماسب به‌جای بود و حکومت خراسان چندی در دست سام میرزا و بهرام میرزا برادران وی بود، که به ترتیب با یکی از سرداران بزرگ قزلباش در آن ولایت فرمانروایی داشتند. در آغاز سال 943 هجری قمری شاه طهماسب پسر بزرگ خود محمد میرزا را، که در آن تاریخ شش ساله بود، به‌جای برادر خویش سام میرزا، به اصطلاح به میرزایی هرات و سلطنت خراسان گماشت و محمد خان شرف‌الدین اغلی، از سران طایفه‌ی تکلو را به عنوان لَلِه شاهزاده، با مقام امیرالامراییِ خراسان، همراه وی فرستاد. محمد میرزا تا بیست و شش سالگی در هرات به‌سر برد، تا آنکه در سال 963 هجری شاه طهماسب پسر دوم خود اسماعیل میرزا را به جای او فرستاد. زیرا از اخلاق ناپسند و حرکات ناشایسته‌ی این پسر به جان آمده بود و می‌خواست او را از پایتخت دور سازد. اسماعیل میرزا به فرمان شاه با علی سلطان تکلو به هرات رفت. علی سلطان ماًمور بود که او را به محمدخان شرف‌الدین اغلی بسپارد و محمد میرزا را با خود به پایتخت آورد. اسماعیل میرزا که طبعی سرکش و جاه‌طلب داشت، از آغاز ورود به هرات، به هم دستی علی سلطان و برخی سرداران جوان قزلباش، به خیال سرکشی افتاد و با محمدخان از در بهانه‌جویی و مخالفت درآمد حتی به کشتن او همت گماشت. لیکن محمدخان شاه طهماسب را نهانی از رفتار پس رو قصد سرکشی و طغیان وی در خراسان آگاه ساخت. علی سلطان هنگامی‌که محمد میرزا را به پایتخت می‌آورد به اَمر شاه به قزوین نرسیده، کشته شد. سپس شاه سوندوک بیگ قورچی باشی را ماًمور کرد که به هرات رود و اسماعیل میرزا را نیز به قزوین بازگرداند. اما این شاهزاده را پیش از آنکه به خدمت پدر رسد، به فرمان او دربند کردند و به قلعه‌ی قهقهه، از قلعه‌های استوار آذربایجان بردند و باردیگر محمد میرزا به میرزایی هرات  منصوب شد. قلعه قهقهه در ناحیه‌ی یافت از اعمال قراجه داغ بر فراز کوهی بلند از سنگ ساخته شده بود. از دامنه‌ی کوه تا فراز قلعه راهی تنگ و سر بالا به طول نیم فرسنگ بود که یک تفنگچی به آسانی می‌توانست از آن دفاع کند. در زمان شاه طهماسب هر وقت که سلطان عثمانی به آذربایجان لشکر می‌کشید، خزاین سلطنتی را به این قلعه منتقل می‌کردند. قلعه قهقهه به سبب استحکام فوق‌العاده‌ی آن زندان سیاسی پادشاهان صفوی به‌شمار می‌رفت و غالباً مقصران سیاسی و شاهزادگانی را که مورد بدگمانی و بی‌مهری شاه می‌شدند، در آنجا حبس می‌کردند. چنان‌که مدت‌ها زندان سام میرزا و القاس میرزا برادران شاه طهماسب و اسماعیل میرزا پسر او و خان احمد گیلانی حکمران گیلان بود.

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه