• شماره 1121 -
  • ۱۳۹۵ يکشنبه ۳ بهمن

کی سقوط سی-۱۳۰ رو یادش موند که انهدام پلاسکو رو یادش بمونه؟!

انتشار وسيع عکسها و فيلمهاي فاجعه انهدام ساختمون پلاسکو در فضاي مجازي، هايهاي گريه همدردگونه خيليها رو به صدا درآورد. اما 11سال پيش، نه فضاي مجازي بود؛ نه اينترنت درست و درموني که بشه باش به سرعت برق و باد همديگه رو از يه فاجعه خبر کنيم. سال 84 بود که خبر سقوط هواپيماي C-130 خبرنگاران اعزامي به يک رزمايش نظامي، توسط SMS يکي از همکاران به دستم رسيد. سر کلاس دانشگاه بودم و بياختيار و بياجازه از کلاس زدم بيرون تا برسم به ايسنا. ايسناي اون موقعها به جلال و جبروت امروزش نبود. يه ساختمون کلنگي بود تو کوچه شهداي ژاندارمري خيابون 12 فروردين. از سر کوچه که پيچيدم، طنين صوت قرآن، پاهامو لرزوند. اگر تو SMS شکي بود که خبرنگارها شهيد شده باشن، اين صدا نشون ميداد که آره... ايسنا اون روز خبرگزاري نبود، ماتمکده بود. صداي گريه و شيون بچهها از هر سرويسي بلند بود، بغضي نبود که نترکيده باشه. آخه خيلي غريب رفتن «قريب» و «عمراني». اگر کمتر کسي با شهيد «عمراني» تازهکار آشنا بود، به جاش کسي نبود که از نجابت شهيد «قريب» و حياي وصفنشدني چهرهاش، دلش خون نشده باشه. «قريب»ي که از کله سحر تا بوق سگ، هيچوقت از حضور در سر هيچ صحنه خبري شونه خالي نميکرد، حالا خودش شده بود «خبر»؛ اونم با ارزش خبري «برخورد» نه «شهرت». بازم ميگم اون سالها تلگرام نبود؛ ولي حتي از صداي يه همکار از محل حادثه که براي شناسايي اجساد رفته بود، ميشد بوي بدنهاي سوخته خبرنگاراي بيگناهي که ...وار سوار هواپيماي معيوب شده بودن، رو فهميد. «پلاسکو» اگرچه ساختموني نامدار تو تهرونه اما کلنگي بودنش مثل اون روزهاي ايسنا بود. نه فقط حس نوستالژيک اون ساختمون، که محبوسشدن آتشنشانهاي بيگناه زير اون آوار عظيم و ادوات ابتدايي و ازردهخارج در هر دو ماجرا، خاطره اون روز رو در من زنده کرد. خبرنگارها با هواپيمايي به ماموريت اعزام شدن که سالها بود از تاريخ مصرفش گذشته بود و آتشنشانها با ابزارهايي به جنگ ساختموني که به جهت اون همه کپسول گاز، خودش يه جور بمب به حساب مياومد، رفتن که در فيلمهاي چارلي چاپلين ديديم! براي همينه که فکر ميکنم شايد هيچکي بهتر از همکارهاي من نتونه با آتشنشانان بازمانده از ساختمان پلاسکو، همدردي کنه. داغش براي هممون تازه است، هربار که خاطرهاي از اونا برامون زنده ميشه، محاله که يادمون نياد چه مظلومانه رفتن. اميدوارم اين بار بعد از پايان مسابقه تقصير قسمت، کسي پيدا بشه که با مقصر برخورد کنه، کسي پيدا بشه که آمار تجهيزات مستعمل به درد نخور رو دربياره، کسي پيدا بشه که تشخيص درستش در اهم و فيالاهمبودن هزينه بودجهها، حرفش به کرسي بشينه، کسي... آخه چند بار آزمون و خطا، چند بار؟ درسته که ما ملت پوستکلفتي هستيم و به هر روز يک بحران داريم عادت ميکنيم -حالا ميخواد اون بحران، ريزگردها باشن يا آلودگي هوا يا پارازيتهاي بيماريزا يا انهدام يکي از سرشناسترين ساختموناي پايتخت- اما حساب کلفتشدن اين پوستها و پرشدن اين گوشها از خبرهاي بد و فاجعهآميز باشه با کراما کاتبين... اميدوارم اينطور نباشه که انهدام پلاسکو مثل سقوط هواپيماي C-130 خبرنگاران از يادها بره و باز چند سال ديگه با يه فاجعه ديگه داغ اين ماجراها تازه شه...

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه