آخرین خبرها
خبرهای پربیننده
سادیسم فرهنگی؛ و مرگ مغزی انسانیت
کد خبر: 292052 | تاریخ مخابره: ۱۴۰۱ شنبه ۲۹ مرداد - 11:45

سادیسم فرهنگی؛ و مرگ مغزی انسانیت

بدون شک یکی از موضوعاتی که روانشناسان درمورد آن سخن زیاد به‌میان می‌آورند، مفهوم سادیسم و مازوخیسم است. سادیسم عمل به‌دست‌آوردن لذت ازطریق تحمیل درد و رنج به دیگری‌ست که اشکال گوناگونی برای آن درنظر می‌گیرند. برخی از روانشناسان می‌گویند سادیسم ممکن است ماهیت جنسی داشته یااینکه اساساً و الزاماً ماهیت جنسی هم نداشته باشد. فردی‌که اختلال سادیسمی دارد، تلاش می‌کند تا با ایجاد درد در دیگری برای خود احساس لذتی عمیق را ایجاد کند؛ اما درمورداینکه آیا سادیسم الزاماً یک مقوله روان‌شناختی‌ست درمورد آن در سال‌های اخیر تردید به‌وجود آمده و گفته می‌شود که بعضاً می‌توان گفت که سادیسم به‌شکل فرهنگی یا عرفی می‌تواند بروز و ظهور کند. حتی ممکن است وقتی نویسنده‌ای رمانی را می‌نویسد که با رمان خود به‌نوعی درد و رنج را به دیگران منتقل می‌کند و ممکن است احساس کند خوانندگان با خواندن اثر او، دچار درد و رنج بیشتر می‌شوند شاید بتوان گفت او نوعی سادیسم را درحال‌تجربه‌کردن است. ما در جامعه به‌شیوه‌های گوناگون تلاش می‌کنیم تا درد را به دیگران منتقل کنیم و بعضاً و به‌مرور شاید از انتقال این درد به دیگران نوعی احساس لذت در پوست، گوشت و استخوان خود می‌کنیم. مثلاً وقتی در خیابان اتومبیلی جلوی ما می‌پیچد و ما تلاش می‌کنیم که این‌کار او را جبران کنیم و وقتی می‌توانیم به‌تعبیری «حق او را کف دستش بگذاریم» یعنی انتقام می‌گیریم، درآن‌صورت می‌توانیم به لذتی عمیق دست یابیم چراکه ما توانسته‌ایم بر او پیروز شویم. درخصوص ریشه‌های سادیسم و مازوخیسم نظریات مختلفی وجود دارد. مثلاً فروید درابتدا معتقد بود که سادیسم و مازوخیسم از یک ریشه است و بیشتر ریشه جنسی دارد که به پرورش جنسی در دوران کودکی انسان بازمی‌گردد؛ اما بعدها نظر خود را تغییر داد و در اواخر عمر بیان نمود که ریشه سادیسم از غریزه مرگ در انسان نشئت می‌گیرد؛ اما اریک فروم براین‌باوراست‌که ریشه‌های رفتارهای سادیسمی در انسان ناشی از احساس تنهایی و ناتوانایی‌های اوست. درواقع فردی‌که تنها می‌شود تلاش می‌کند تا با تحت تسلط قراردادن دیگران راهی برای فرار تنهایی خود بیابد. درواقع او می‌خواهد تنهایی یا ناتوانایی‌های خود را به دیگران منتقل کند. باید بپذیریم که درهرحال بحث ریشه‌های رفتارهای سادیستیک و مازوخستیک بسیار حائزاهمیت است؛ اما مقصود از سادیسم فرهنگی این‌است‌که افراد یک جامعه به‌صورت فراگیر با انتقال رنج به دیگران، لذتی گسترده می‌یابند؛ یعنی تعداد زیادی افراد تلاش می‌کنند تا با تحت تسلط درآوردن دیگران به‌نوعی غلبه، استیلا بر دیگران و نوعی قدرت‌طلبی خود را نشان دهند. درواقع در جامعه‌ای که مردم تحقیرشدگی زیادی را تحمل می‌کنند یا به‌تعبیری انسان‌ها در مناسبات اجتماعی امکان بروز و ظهور خود را ندارند این امکان وجود دارد که رفتارهای سادیستیک یا مازوخستیک به‌نوعی بروز و ظهور کند. باتوجه‌به این‌موضوع در جوامعی مثل ایران که آمار خشونت و پرخاشگری از حد هنجارهای مطلوب بسیاربالاتر رفته بروز و ظهور رفتارهای سادیستیک و مازوخستیک امکانی دورازانتظار نیست. آلیس میلر براین‌باوراست‌که سادیسم یک بیماری عفونی نیست که به‌طورناگهانی یک فرد به آن مبتلا شود. این بیماری از ماقبل‌تاریخ وجود داشته و ریشه در دوران کودکی انسان‌ها دارد و همیشه از خیالات ناامیدانه دوران کودکی افراد سرچشمه می‌گیرد. درواقع افرادی‌که به‌نوعی دچار این‌وضعیت ناامیدی هستند به‌دنبال راهی برای خروج از یک موقعیت ناامیدکننده هستند. البته این نظریه او ر ا شاید نتوان یک نظریه تکامل‌یافته دانست. براساس نظریه جامعه‌شناسی کنش متقابل نمادی می‌توان بروز سادیسم را در یک جامعه ناشی از شرایط فرهنگی یا اجتماعی یا موقعیت‌های کنشگران اجتماعی دانست. درواقع هر فرد براساس تفسیری که از موقعیت در خود ایجاد می‌کند می‌تواند دراین‌موقعیت قرار گیرد و به‌نوعی عامل بروز و ظهور این‌گونه رفتارها باشد. فروم براین‌باوراست‌که لذت تسلط بر شخص دیگر (یا موجودات جاندار دیگر) جوهره انگیزه‌های سادیستی‌ست. راه دیگر برای فرمول‌بندی همین اندیشه این‌است‌که بگوییم هدف سادیسم تبدیل انسان به یک‌چیز و یا چیز جاندار به چیز بیجان است، زیرا با کنترل کامل و مطلق، موجود زنده یک کیفیت اساسی زندگی خود را از دست می‌دهد و آن مقوله آزادی‌ست. درواقع شاید به‌نوعی بتوان گفت که انسان وقتی وارد فرایند رفتارهای سادیستیک و مازوخستیک می‌شود از مقوله آزادی دور می‌شود، چراکه چه انسانی‌که می‌خواهد ازطریق انتقال درد به دیگری دچار لذت شود چه فردی‌که موردتهاجم چنین رفتاری قرار می‌گیرد هر دو به‌نوعی آزادی خود را از دست می‌دهند؛ بنابراین در جوامع توسعه‌نیافته بروز و ظهور این‌گونه رفتارها بیشتر به‌چشم می‌خورد. البته فروید تأکید می‌کند: «سادیسم اگر در جای خود قرار گیرد مقوله‌ای درست است و باید به‌سمت اهداف مناسب هدایت شود». شاید منظور او این است ما اگر بتوانیم رشد جنسی کودک را به‌درستی انجام دهیم و بتوانیم مقوله جامعه‌پذیری را برمبنای مبانی اندیشه‌ای و تفکر علمی بروز دهیم، کمتر دچار نوعی رفتارهای نابارور شویم؛ اما واقعیت این‌است‌که در جامعه درهرحال آنچه دیده می‌شود بروز رفتارهای سادیستیک و مازوخیستیکی‌ست که می‌تواند بحران‌هایی را در یک جامعه ایجاد کند. سیمون ویزنتال می‌گوید: «نفرت را می‌توان در هرجایی پرورش داد، آرمان‌گرایی را می‌توان در هر جا به سادیسم تبدیل کرد اگر نفرت و سادیسم با تکنولوژی مدرن ترکیب شوند، جهنم می‌تواند دوباره در هرجایی فوران کند». اگر این گفته او را بپذیریم درآن‌صورت باید گفت که در جامعه‌ای که افراد رؤیاهای خود را نمی‌توانند تحقق بخشند، این امکان وجود دارد که رفتارهای سادیستیک بیشتر بروز کنند. رفتارهای سادیستیک زمانی به‌شکل یک مقوله فرهنگی درمی‌آید که این انتقال درد به دیگران و احساس لذت در افراد به‌شکل یک فرایند خودکار درمی‌آید؛ یعنی همه وارد یک جریان زنجیره‌ای می‌شوند و همه تلاش می‌کنند تا آسیب را به دیگری منتقل کنند. دراینجا باید درنظر داشت نظریه فروم که معتقد است شخصیت بیشتر محصول فرهنگ است بسیار موضوع مهمی‌ست. درواقع سلامت روان تا آنجایی‌ست که جامعه بتواند به نیازهای اساسی افراد پاسخ دهد. اگر جامعه‌ای نتواند به نیازهای افراد پاسخ دهد درآن‌صورت ما با بحران‌های متعددی روبرو می‌شویم. درواقع در یک جامعه ناسالم به‌نوعی فضا برای بروز و ظهور ایجاد درد و لذت‌بردن از آن بیشتر می‌شود؛ اما در جامعه سالم افراد می‌توانند به‌جای کنش‌های تولید درد به کنش‌های تولید عشق روی آورند. جامعه عشق‌محور جامعه‌ای‌ست که در آن کنش‌های عشق‌محور مبتنی‌بر تعقل خردورزانه شکل می‌گیرد. اگر ما بتوانیم وارد چنین فضایی شویم درواقع سلامت روانی و عاطفی جامعه را تأمین کرده و استعدادهای افراد در موقعیت‌های اجتماعی امکان بروز و ظهور می‌یابد. اگر فکر و ادراک ما با عشق همراه شود درآن‌صورت می‌توان حداکثر بروز و ظهور استعدادها را از انسان‌ها انتظار داشت در غیر این صورت ما با یک جامعه روان‌نژند روبرو می‌شویم. بررسی‌ها نشان می‌دهد که در تاریخ بشر بسیاری از فرهنگ‌ها وقتی لذت ناشی از درد در خود انباشت کردند، در موقعیت‌های خاص رفتارهای بسیار نابهنجار از خود بروز دادند به‌ویژه در زمان جنگ‌ها ما شاهد رفتارهای خشونت‌آمیز و قضاوت‌های اجتماعی و فردی بسیاری هستیم که ناشی از عمیق‌شدن رفتارهای سادیستی و مازوخیستی در وجدان عمومی بشر است؛ بنابراین دراینجا باید توجه داشت که هرگونه شکافی در نظام اجتماعی بین فرد و جامعه می‌تواند باعث بروز مشکلات فراوان شود. به‌اعتقاد اریک فروم شکاف میان آزادی و احساس ایمنی در تاریخ می‌تواند معضلات زیادی را فراهم نماید. مثلاً در قرون‌وسطی آزادی فردی وجود نداشت اما تاحدزیادی امنیت انسان‌ها تأمین می‌شد. در دوره مدرن آزادی انسان‌ها بیشتر شده اما امنیت روانی آن‌ها کمتر شده است. برای‌اینکه بتوان بین این دو تعادل ایجاد کرد باید به مقوله عشق توجه ویژه‌ای شود. درواقع ما باید انسان‌هایی تربیت کنیم که بتوانند قدرت آفرینشگری داشته باشد. دراینجا اگر بخواهیم باز با جامعه‌شناسی تفسیری به موضوع بپردازیم باید توجه داشت که انسان در موقعیت‌ها تفسیرهای گوناگونی از خود بروز می‌دهد. درواقع بین رفتار نمادی و نانمادی تفاوت وجود دارد. رفتار نمادی رفتاری‌ست که فرد در موقعیت‌ها تفسیر می‌کند و براساس تفسیر در موقعیت‌ها از خود رفتارهای متفاوتی بروز می‌دهد؛ اما در رفتار نانمادی افراد بدون تفسیر در موقعیت‌ها واکنش نشان می‌دهند. حال دراین‌خصوص درنظر بگیرید که اگر در جامعه‌ای تفسیر در موقعیت کمرنگ شود یا افراد در موقعیت به لذت‌های آنی توجه کنند و لذت‌های عمیق را هرگز تجربه نکنند درآن‌صورت باید بپذیریم که امکان بروز رفتارهای سادیستیک زیاد خواهد شد. حتی در مقوله قتل گفته می‌شود افرادی‌که به قتل اقدام می‌کنند در برخی‌ازموارد از ایجاد قتل دچار لذت می‌شوند. هرچندکه ممکن است درخصوص فردی‌که برای اولین‌بار این‌کار را می‌کند، شاید در مقابل این‌قضیه ایستادگی کند اما به‌خصوص در قتل‌های زنجیره‌ای عموماً فرد دچار یک لذت عمیق می‌شود که می‌توان از مرگ عشق در او یاد کرد به‌گونه‌ای‌که او دیگر نمی‌تواند عشق را تجربه کند و فقط در مرگ و ایجاد نفرت و نابودی دیگران احساس لذت خواهد کرد. به‌هرحال باید بپذیریم که درحال‌حاضر باتوجه‌به رشد تکنولوژی امکان بروز و ظهور رفتارهای سادیستیک و مازوخستیک بسیار زیادتر از قبل شده است و این بحرانی‌ست که می‌تواند انحطاط بشری را به‌همراه داشته باشد. ما باید اقدامات اساسی درراستای تقویت انسان عاشق در هزاره سوم انجام دهیم. انسان باید از تنهایی و رنج ازخودبیگانگی عبور کند. او باید بتواند خود را بشناسد و در کندوکاو و گفتگوی خود با خود به نتایج مطلوبی برسند. ما باید فضیلت انسان‌بودن را در انسان‌ها رشد دهیم، باید به نقطه‌ای برسیم که بتوانیم روان انسان خلاق را درراستای سازندگی و تولید و آفرینشگری تربیت کنیم و این مقوله‌ای‌ست که باید از دوران کودکی و در مدرسه و خانواده آموزش‌ها را آغاز کنیم و ضمن‌اینکه باید در خود جامعه نیز بسترهای آن ازطریق رسانه‌ها به همه افراد جامعه آموزش داده شود. اگر در پذیرش عشق کوتاهی کنیم دیر یا زود دچار مرگ مغزی انسانیت در جامعه بشری خواهیم شد.
مهرداد ناظری*جامعه‌شناس و استاد دانشگاه

 

ارسال دیدگاه شما

بالای صفحه