آخرین خبرها
خبرهای پربیننده
کتاب‌خوان‌ها و فرایند فهم عمیق عاشقانه هستی
کد خبر: 292168 | تاریخ مخابره: ۱۴۰۱ شنبه ۱۹ شهريور - 07:34

کتاب‌خوان‌ها و فرایند فهم عمیق عاشقانه هستی

به‌نظر می‌رسد یکی از مسائل مهمی که در هزاره سوم بشر با آن دست‌به‌گریبان است، این‌است‌که کتاب و کتاب‌خوانی به‌مثابه یک‌گونه رشد اندیشه و تفکر به‌مرور درحال‌حذف شدن است. درواقع با ورود کامپیوتر و اینترنت به زندگی انسان‌ها، آن‌ها کمتر وقت و انرژی برای خواندن و مطالعه اختصاص می‌دهند. این نخواندن کتاب باعث شده است که بشر با ناکامی‌ها، رنج‌ها و دردهای عمیقی روبرو شود که حتی علم روانکاوی و پزشکی نیز نتوانسته مقولهٔ سلامتی را به انسان‌ها بازگرداند. اگر بپذیریم که دوران کودکی یکی از هسته‌های اساسی شکل‌دهی هویت هر فرد است در دوران کودکی فعلی نسل جدید، به‌دلیل دوری پدرومادرها و معلم‌ها از فضای کتاب‌خوانی، باعث شده تا آن‌ها هیچ برنامه و اقدامی درراستای کتاب‌خوانی کودکان انجام ندهند. برهمین‌اساس کودکان وقتی کتاب را در دست والدین یا معلم‌های خود نمی‌بینند، ترجیح می‌دهند که این انتخاب را نداشته باشند یا به‌نوعی با این انتخاب غریب و بیگانه هستند. گفته می‌شود که باید روند کتاب‌خوانی را از دوران نوزادی تا دوران بزرگ‌سالی برای کودکان به‌شکل یک فرایند دلپذیر و لذت‌بخش و جذاب درآورد. درواقع نوزادی که در آغوش مادر درحال‌رشد است احساس رضایت را می‌تواند به‌شیوه‌های متفاوتی تجربه کند. به‌عنوان‌مثال اگر مادر از همان دوران کودکی زمینه‌های ارتباطی و تعاملی کودک را با کتاب با هر صورت ممکن ایجاد کند مسیر برای رشد و شکل‌دهی هویت کتاب‌خوانی را در او پدید می‌آورد. گفته می‌شود یکی از دلایلی که آسیب‌های سادیسیک (دگرآزاری) و مازوخیستیک (خودآزاری) در کودکان رشد می‌کند به‌این‌دلیل است که آن‌ها ارتباط با مقوله‌های جذاب و آرامش‌بخش مثل کتاب را از دست داده‌اند. درواقع اگر کنش ارتباطی و تعاملی بین کودک و کتاب برقرار شود شاید تاحدی امکانی بتوان پدیده آزار از محیط را در آن‌ها به یک مقولهٔ زیباشناختی اساسی تبدیل کرد. ازطرف‌دیگر باید درنظر داشت که هر چه کودک به‌سمت بزرگ‌سالی پیش می‌رود، اهداف و ارزش‌های جامعه در ذهنش ساخته می‌شود. حال این مهم است که ما در فازهای متفاوت رشد کودک به‌نوعی فرایند تعامل و توجه به ترکیب کتاب با تخیل کودکانه را در دستورکار قرار دهیم. درواقع کودک از ابتدای تولد با فانتاسم‌ها و خیال‌پردازی‌های کودکانه فراوانی روبروست که این فانتاسم‌ها می‌تواند در فرایند جامعه‌پذیری به‌واسطه کتاب‌ها، اشکال گوناگون جدید و بهینه‌ای بیابد؛ اما اگر ما نتوانیم فانتاسم‌های زیبایی ازطریق کتاب برای بچه‌ها ایجاد کنیم درمقابل‌آن جهان واقعی به‌ویژه تلویزیون و سایر رسانه‌ها هستند که خطرات اساسی رفتارهای مقلدگونه را بر کودکان تحمیل می‌کند و آن‌ها با فانتاسم های ترسناکی از تعامل و ارتباط‌های نابهنجار روبرو می‌شوند. براین‌مبنا برای‌آنکه بتوان تخیل آن‌ها را در قالب‌های مهرورزانه و تعامل‌ورزانه با کتاب تربیت کنیم، باید در پروسه رشد روانی آن‌ها فضای گفتمانی و تعاملی دل‌چسبی از ارتباط با کتاب را ایجاد کرد تا بتوانیم آن‌ها را از ارتباط درمعرض سرکوب و نابهنجاری که ممکن است دچارش شوند، دور نگه داریم. درواقع ما باید فضای کامیابی را برای آن‌ها ایجاد کنیم تا آرامش ناشی از کتاب به آن‌ها منتقل شود. شاید برای‌آنکه لازم باشد زمینه‌های روانی ارتباط کودک با کتاب را بهتر بشناسیم به این‌موضوع توجه کنیم که ازمنظر فروید مراحل رشد روانی کودک سه فاز را دنبال می‌کند. یک‌بخش قدیمی دستگاه روانی انسان "id" یا نهاد است که همه نیروی حیاتی و انرژی روانی که شخص در تولد با آن زاده می‌شود در او به‌شکل پتانسیل متراکم و شکل نگرفته‌ای نشان می‌دهد (فروید، 1388: 20). البته ما نمی‌دانیم که درواقع این امیال و صاعقه‌های اولیه تحت‌عنوان لیبیدو از کجا می‌آید؛ اما درهرحال به‌نوعی این فرایند در انسان وجود دارد و از بدو تولد با انسان همراه است و می‌تواند بخش‌هایی از بالقوه او را شامل شود. بخش خود (Ego) قسمتی از ماست که دراثر تماس با واقعیت دنیای خارجی که در کودک را در احاطه خود دارد، به‌مرور او را شکل می‌دهد. این پدیده جدید یک‌بخش جدید از دستگاه روانی‌ست که در هر فرد به‌نوعی شکل می‌گیرد. این‌بخش جدید خود یا (Ego) درواقع، بخش عقلانی شخصیت هر فرد است که باعث می‌شود که فرد شخصیتی متعادل پیدا کند. خود می‌خواهد به‌گونه‌ای عمل کند که نیازهای غریزی ارضا شود و درعین‌حال ناکامی برای فرد به‌بار نیاید. سیستم روانی به‌تدریج از یک نیروی سومی استفاده می‌کند که به‌دنبال تأثیر نفوذ والدین ایجاد می‌شود که آن‌را فراخود یا super ego می‌گویند. کودک الگوهای رفتارهای کلامی یا غیرکلامی والدین را برای حفظ امنیت درونی خود نیاز دارد که دراینجا نیروی دیگری ساخته می‌شود که وظیفه آن کسب الگوهای احساسی و رفتاری از محیط است. به این‌بخش که از پیام‌های والدین تشکیل شده نام فراخود یا super ego می‌دهند (همان منبع، 22-24). درمجموع آنچه به‌نظر می‌آید این‌است‌که رابطه بین سه بخش روانی یعنی id، ego و super ego به‌گونه‌ای‌ست‌که هر فرد می‌تواند در خود فرایند بازتولید درد، رنج، ناکامی یا کامیابی را داشته باشد. در اینکه بتوانیم بین کامیابی و ناکامی دیالکتیک عبور و تحرک به‌سوی رشد متناسب و رسیدن به یک انسان قدرتمند را در سر داشته باشیم، کتاب می‌تواند نقش پررنگی را داشته باشد. البته فروید در آثار خود به کتاب اشاره‌ای نکرده است اما دراینجا به‌نظر می‌رسد که اگر در پیام‌های والدین کتاب وارد شود و یا به‌گونه‌ای رفتار شود که بخش لذت کتاب در id ثبت شود و به‌نوعی تأثیر بر روی» خود و فراخود «بگذارد درآن‌صورت ما با یک پدیده متفاوت روبرو هستیم؛ اما اگر به این‌موضوع از زاویه نظریه جورج هربرتمید و جامعه‌شناسی تفسیری نگاه کنیم شاید رویکرد متفاوتی به‌دست آید. در نظریه مید تأکید بر self یا خود است. درواقع این خود است که کنش و تعامل و ارتباطی خود با خود و رابطه بین Me (من اجتماعی) و I (من اندامی) را برقرار می‌کند. این رابطه می‌تواند بسیارتأثیرگذار باشد. حال اگر بپذیریم که کتاب به فرایند فرهنگی و آگاهی‌بخش در ر رابطه بین MEو I ورود نماید، می‌تواند تأثیرات عمیقی در گستره و تکمیل خود به‌همراه داشته باشد. ما باید بپذیریم که در جامعه‌شناسی تفسیری خود به‌مرور گسترش می‌یابد و هر چه از زندگی ما می‌گذرد فرد ضمن شناخت خود آرام‌آرام با محیط ارتباط برقرار نموده و تعامل با محیط به‌گونه‌ای می‌تواند نقش خلاق کودک را تقویت کند. در اینکه ما بتوانیم نقش خلاق کودک را در گستره زمانی و مکانی تحکیم بخشیم، باید بتوانیم کتاب را در فرایند درون‌سازی به‌مثابه یک هنجار خلاق یا یک قالب پذیرفته شده انسانی و متعالی مدنظر قرار دهیم. درواقع کتاب باید بتواند به بخش جدایی‌ناپذیر زندگی فرد مبدل شود. دراینجا می‌توانیم از» مأنوس شدن یا انس‌یابی با کتاب نام ببریم. درواقع یک روند دیالکتیک عاشقانه بین انسان و کتاب باید ایجاد شود. این آن‌چیزی‌ست‌که باید در مدارس در خانواده به آن تأکید شود. حتی باید رسانه‌ها نیز بر آن صحه بگذارند که فرایند انس با کتاب و اشتیاق عمیق در تعامل مهرورزانه با کتاب باید ایجاد شود. اگر چنین‌چیزی ایجاد شود ما می‌توانیم بشر را در هزاره سوم نجات دهیم؛ اما ممکن است سؤال شود که چرا تااین‌حد کتاب مهم است؟ کتاب به هفت دلیل بسیار حائزاهمیت در زندگی بشر است. اول‌آنکه کتاب به‌مثابه یک قالب فرهنگی انباشت شده است که درطول‌زمان شکل گرفته و می‌تواند در هویت فکری فرد را از موقعیت‌های زمانی و مکانی مقلدگونه دور نموده و او را با فضاهای متفاوت همساز کند. مثلاً اینکه وقتی ما شعر حافظ را می‌خوانیم به‌نوعی به زمانه او برمی‌گردیم و یا می‌توانیم از اندیشه‌های یک متفکر در قرون قبل استفاده امروزی کنیم. دوم‌آنکه کتاب به‌نوعی می‌تواند فرایند صلح و تعامل ارتباطی بین بخش‌های مختلف یک فرد را ایجاد کند. درواقع وقتی ازمنظر مید به قضیه نگاه می‌کنیم کتاب صلح میان دو بخش خود یعنی من اجتماعی و من اندامی را ایجاد می‌کند و به‌نوعی آن‌ها را بر هم سوار می‌کند که فرد می‌تواند در یک کنش تفسیری عمیق راهبردهای اساسی را برای خود طراحی کند. سوم این کتاب البته اگر کتاب‌های مناسب انتخاب شود، می‌تواند در ایجاد فضای متفاوت متأثر باشد. درواقع کتاب را باید بپذیریم که براساس آنچه جان گرین می‌گوید: «نویسنده‌ها صاحب کتاب‌ها نیستند، خوانندگان صاحب کتاب‌ها هستند»(ارفعیان،1371: 42). اگر بپذیریم که خوانندگان صاحب کتاب‌ها هستند درآن‌صورت باید بپذیریم که کتاب‌ها صاحب‌های بسیاری در جهان خواهند داشت. براین‌مبنا وقتی ما کتاب را تولید می‌کند صاحب‌های متعددی برای آن‌ها یعنی مخاطبان عام به‌وجود می‌آید که هریک‌ازآن‌ها می‌تواند خود تولیدکننده فکر براساس کتاب‌ها باشند. چهارم اینکه کتاب به ما نباید بگوید که دقیقاً از چه مسیری برویم اما کتاب به ما قدرت اندیشه‌ورزی، نقدپذیری، خلاقیت و تفکر پویا را می‌دهد که بتوانیم راهبردهای مناسبی را پیدا کنیم. جاناتان دی فیس چورال می‌گوید: «بهترین داستان‌های اخلاقی به ما نمی‌گویند که در هر موقعیتی چه‌چیزی درست یا غلط است اما به ما نشان می‌دهند که یک شخصیت در یک موقعیت و در یک زمان چه کرده است. خوانندگان، بینندگان و شنوندگان قرار است معنای اخلاقی داستان را برون‌یابی کنند. قرار نیست آن‌را به ما تحویل دهند. درواقع دراینجا مهم این‌است‌که ما بتوانیم افراد را در موقعیت شناسایی کنیم». نکته بعد و پنجم اینکه باید بپذیریم که کتاب می‌تواند عنصر جاودانگی را برای بشر به‌ارمغان آورد. باید بپذیریم که این کتاب‌ها نیستند که جاودانه می‌شود بلکه روایت‌های متعددی که از کتاب‌ها وجود دارد می‌تواند تفسیرها و روایت‌های جاودانگی هر دوران باشد. به‌عنوان‌مثال از کتاب بینوایان ویکتور هوگو روایت‌های بسیار شامل، فیلم‌ها و نمایشنامه‌های بسیاری اجرا شده است. هرکدام از آن‌ها بنابه‌فراخور دوران، زمان و مکان و حتی افرادی‌که در سئانس‌های مختلف سینما یا سالن‌های نمایش آن‌ها را دیده‌اند به‌نوعی بازتولید کرده‌اند. دراینجا فرایند جاودانگی در زمان و مکان و در موقعیت شکل می‌گیرد و این آن‌چیزی‌ست‌که بشر به آن نیاز دارد چراکه انسان با پدیده مرگ روبروست؛ بنابراین خواندن کتاب به‌نوعی ما را از فرایند مرگ عبور می‌دهد و به‌نوعی جاودانگی را در موقعیت‌ها ایجاد می‌کند. نکته دیگر و ششم اینکه باید دراینجا درنظر داشت که درخصوص‌اینکه آیا بین کتاب‌خوان‌ها و کتاب‌نخوان‌ها خط تمایز وجود دارد شاید نتوان به این قدرت آن‌را بیان کرد هرچندکه در دوره جدید بشر کمتر به‌سمت کتاب می‌رود اما شاید ازمنظر دیگر باید بگوییم که فرایند تعامل و بسترهای ایجاد کتاب‌خوانی برای نسل جدید فراهم نشده است. اگر ما بتوانیم چنین فرایندی را ایجاد کنیم قطعاً عده زیادی به‌سمت کتاب خواهند رفت. نکته هفتم که باید درخصوص کتاب گفت آن که کتاب باعث می‌شود که انسان مهارت‌هایی را در خود تقویت کند. مثلاً اینکه فرایند مهارت ارتباط با مردم را پیدا کرده، پیوندهای قدرتمندی می‌یابد و می‌تواند با جامعه اطراف خویش ارتباط برقرار کند. کتاب این امکان را به ما می‌دهد حتی با انسان‌هایی که امکان ارتباط و تعامل مستقیم را نداریم به‌طور غیرمستقیم ارتباط برقرار کنیم؛ اما باید درنظر داشت نکته مهم در خواندن کتاب قدرتی‌ست که انسان از کتاب‌خواندن می‌گیرد. درواقع کتاب‌خوان‌ها این قدرت را دارند که می‌توانند در تعامل‌های خاص و ویژه با جهان اطراف خود روبرو شوند. این قدرت‌بخشی ازطریق کتاب موضوعی‌ست که نباید آن‌را کمرنگ دانست و به‌نوعی باید آن‌را به‌عنوان یک مسئله مهم و حیاتی درنظر گرفت. کتاب‌خواندن قدرت عشق‌ورزی و مهرورزی را در فرایند تعامل با خود و دیگران تقویت می‌کند. به ما این امکان را می‌دهد که از معنای عمیق‌تری از عشق بهره‌مند شویم. اگر در خصلت‌ها و خصیصه‌های جنسی ما فقط به‌دنبال عشق به‌سوی جنس مخالف هستیم کتاب این امکان را می‌دهد که صورت‌بندی‌های جدیدی از عشق را بفهمیم. درواقع مهم‌ترین مشخصهٔ کتاب ایجاد شرایطی‌ست که ما از القائات و تهدیدهای تقلیل‌گرایانه دور می‌کند. درواقع فرد می‌تواند انرژی خود را درراستای مسیرهای متعدد به‌کار برد و این آن‌چیزی‌ست‌که ما باید در فرایند رشد خود به آن توجه ویژه‌ای کنیم. باید کتاب را احیاء کنیم و تمدن خود را براساس کتاب محوری ایجاد کنیم. تلاش انسان باید بدین‌گونه باشد که همه رؤیاها و واقعیت‌ها را در قالب کتاب‌ها جستجو کند و کتاب اگر به‌خوبی انتخاب شود و فرایند درون‌سازی آن صورت گیرد درآن‌صورت بشر می‌تواند پالایش روانی عمیقی انجام داده و با جهان اطراف مواجهه‌ای متفاوت داشته باشد. به‌نظر می‌رسد نویسنده‌های بزرگ مثل کافکا، کامو، هدایت این‌مسیر را طی کرده‌اند. آن‌ها توانسته‌اند در درون خود با کتاب و خواندن پالایش شوند. تخیل خود را در قالب داستان‌ها بریزند و به‌نوعی خوانندگان بسیاری را با خود همراه کنند. این آن‌چیزی‌ست‌که می‌تواند درطول‌زمان تجربه غنی برای بشر باشد. تجربه‌ای از زیستن، عبور از ترس‌ها، اضطراب‌ها، ترس‌ها و شرایط‌های هیستریک که می‌تواند هیجانات ما را دچار سرخوردگی کند. اگر بپذیریم که یکی از اصول اساسی زندگی لذت‌بردن است کتاب می‌تواند این لذت و کام‌جویی را در سطحی متعالی پاسخ داده و راهبردهای اساسی به‌سوی توسعه فردی و اجتماعی را در ما ایجاد کند.
* جامعه‌شناس و استاد دانشگاه

مهرداد ناظری

 

ارسال دیدگاه شما

بالای صفحه