کد خبر:
292673
| تاریخ مخابره:
۱۴۰۱ يکشنبه ۴ دي -
06:30
نگاهی به افسانه خلاقیت نوابغ جهان
ظهور نوابغ؛ نتیجه برتری ژنتیکی یا تمرین هدفمند و سازماندهی شده؟
بیشتر آنچه همیشه درمورد خلاقیت شنیدهایم، حول این مفهوم میچرخد که خلاقیت، فرایند درونی اسرارآمیزیست که در بعضی افراد وجود دارد و در لحظاتی بهناگاه درونشان فوران میکند و الهاماتی ایجاد میکند که باعث تولید آثار خلاقانه و راهحلهای مبتکرانه میشود. بهخصوص دنیای غرب که همیشه تأکید بر فرد و فردیت دارد، خلاقیت را بهعنوان امری فردی و گنجی که دردسترس هرکسی نیست و مختص افراد خاصیست که دارای موهبتی الهی هستند، مطرح کرده است. داستانهای زیادی هم دراینارتباط خوانده و شنیدهایم. یکی از معروفترین این داستانها، داستان موتزارت است که در فیلم «آمادئوس» ساخته «میلوش فورمن» بهصورت کامل نمایش داده شده است. دراینفیلم موتزارت بهعنوان کودکی نشان داده میشود که با مهارت کامل برای پادشاهان و درباریان مینوازد. ادعای فیلم بر ایناستکه موتزارت نابغه، با استعداد و خلاقیت بینظیرش اولین قطعه موسیقی خود را در چهارسالگی ساخته است. در فیلم اینگونه نشان داده میشود که موتزارت جوان قطعات موسیقیاش را بدون هیچ ایرادی و بدون هیچ ویرایش یا بازنویسی مینویسد و حتی یک خطخوردگی یا غلطگیری در آن دیده نمیشود. موتزارت همواره بهعنوان تجسمی از خلاقیت مطرح بوده است. فیلم مذکور چنین القاء میکند که درخصوص نابغههای واقعی، ایدهها بهراحتی به ذهنشان خطور میکند و نیازی به زحمتکشیدن و کار زیاد، دوبارهکاری و هیچگونه تلاش افزودهای ندارند. ظاهراً این ماجرا از نامهای سرچشمه گرفته است که ادعا میشود موتزارت نوشته و در سال ۱۸۱۵ یک مجله موسیقی آلمانی آنرا چاپ کرده بود. در نامه موردادعای این مجله که ناشرش از طرفداران پروپاقرص موتزارت بود، موتزارت روند آهنگسازیش را چنین توضیح میدهد: «اگر حال پریشانی نداشته باشم موسیقی بهخودیخود بهطور کامل در ذهنم راه مییابد؛ بهصورتیکه میتوانم همچون تصویری زیبا نگاهش کنم. تمامی بخشهای آهنگ را نه جزءبهجزء بلکه بهطور کامل میشنوم». این نامه اساس افسانهای شد که در مورد موتزارت برسر زبانها افتاد؛ آهنگساز نابغه ما، ایدههایش را بدون هیچ زحمتی بهصورت الهام دریافت میکرد. بعدها با اطلاعات ارائهشده توسط محققان شرححالنویس مشخص شد که بسیاری از داستانهایی که «جوآن روچلیتز» که ناشر این مجله و شیفته موتزارت بود منتشر میکرد، در تلاش برای فروش بیشتر مجلههایش، اغراقآمیز بودند و نیز نامه منتسب به موتزارت کاملاً ساختگی بوده است؛ ولی بااینحال این افسانه کماکان پابرجاست و خیلیها به آن باور دارند. درواقع موتزارت ساعتهای بسیاری مشغول کار بر روی نوشتههایش و تکرار مکرر آنها بود. او زمانیکه روی قسمتهای مختلف آهنگش کار میکرد تعداد زیادی طرح اولیه میساخت که برای آهنگسازها حکم چرکنویس را دارند. موتزارت در نامه واقعیاش بهروشنی بیان میکند که چون هنگام نوشتن نتها نیاز به شنیدنشان داشته، آنها را روی پیانو مینواخته است؛ درنتیجه این دیدگاه که او تمام قطعه را در ذهنش میساخته، حقیقت ندارد. افسانه دیگری در مورد موتزارت حاکی از این بود که او کودکی نابغه بوده و بااستعدادی بینظیر بهدنیا آمده است و اینکه او اولین کنسرتوی خود را در چهارسالگی ساخته است؛ درحالیکه درواقع او اولین قطعه پیانوی خود را در یازدهسالگی و پس از سالها تمرین متمرکز روزانه و بهاصرار پدرش نوشت که بعدها مشخص شد این قطعات ابتدایی مبتکرانه نبودند؛ بلکه بازسازی ترانههای دیگری بودند. پدر موتزارت آموزش موسیقی او را از سهسالگیاش شروع کرد و موتزارت اولین کنسرتوی خود را در هفدهسالگی نوشت؛ یعنی پس از چهاردهسال تمرین سخت و فشرده. در حقیقت موتزارت متخصصی پرتلاش و سختکوش بود که البته استعداد بسیار زیادی هم داشت.
یکی دیگر از افسانههای رایج خلاقیت در مورد ترانه «دیروز» «پل مککارتنی»ست. شایع بود که این آهنگ در خواب به او الهام شده است و پس از بیداری او توانسته این آهنگ را تماموکمال و بدون هیچ کار اضافی، با پیانو بنوازد. خود او میگوید؛ زمانیکه بیدار شد این آهنگ بهقدری بهنظرش آشنا میآمد که فکر میکرد مربوط به ترانهای باشد که قبلاً شنیده است؛ ولی حقیقت چه بود؟ آنچه در خواب دیده بود، نحوه قرارگرفتن آکوردها بودند و مککارتنی از آن زمان تا ساختن کامل آهنگ فاصله زیادی داشت. برای هرکس چنین الهامات ناگهانی وجود دارد و فقط الهام اولیهایست بهعنوان پایه یک اثر که باید با زحمت فراوان به نتیجه برسد. بیستماه تمام طول کشید تا آن ترانه تکمیل شود؛ بهحدیکه دوستان و اطرافیانش از شنیدن ترانهای که دائماً درحال تغییر بود خسته شده بودند؛ چون او درهمهجا و درهمهحال مشغول نواختن و بازنواختن این ترانه بود. آنچه در ابتدا الهام بهنظر میرسید برای مککارتنی احتمالاً پردازش ناخودآگاه موسیقی موردعلاقهاش بود. مانند بیشتر موسیقیها تکامل نحوه قرارگرفتن نتهایی بود که از قبل وجود داشتند. اغلب ما بهاشتباه دوست داریم داستان دستیابی به ایدههای نو و خلاقانه را خلاصه کنیم و در قالب زمانی کوتاهتری بیان کنیم و بیشتر بر لحظات شگفتانگیز جرقه زدن یک ایده متمرکز شویم. اما درواقع اگر دقیقتر نگاهی به گذشته بیندازیم، معلوم میشود که زمان زیادی طول کشیده است تا بسیاری از ایدههای مهم شکل بگیرند. مواردی که در نظر ما نبوغ وصفناپذیر بهحساب میآیند اغلب دلیلی برای پیدایش دارند. نظریه الهام خلاقیت از هزاران سال پیش از دوره یونان باستان وجود داشته است و کماکان در رسانهها بازگو میشود؛ اما تحقیقات دهههای اخیر نشان دادهاند که استعداد خلاقیت در همه ما وجود دارد. همه ما بااستعداد نوآوری ذاتی به دنیا آمدهایم. دقیقاً مانند تمام هنرمندان خلاقی که میشناسیم. ایدههای موفق از مبدأ اسرارآمیزی بهوجود نمیآیند، بصیرت لحظهای باعث میشود افسانههای زیادی در مورد خلاقیت ساخته شوند؛ اما آنچه ما بهعنوان لحظه زودگذر نبوغ میشناسیم در اصل فرآیندی زیستشناختیست که هرکسی میتواند آن را در خود بپرورد. با درک الگوهای خلاقیت و استفاده از ابزارها و روشهای پرورش خلاقیت، هر انسان معمولی میتواند خلاق باشد. متأسفانه افراد بسیاری بر این اعتقاد هستند که خلاقیت متعلق به نابغههاست و حتی از تلاش برای مبتکر بودن هم دست میکشند، آنها رؤیاهای خود را رها میکنند و بهجای آنکه تولیدکننده افکار و آثار خلاق باشند که به پیشرفت تمدن کمک کند صرفاً مصرفکننده آنها میشوند. خلاقیت قلمرو افراد تیزهوش و بااستعداد نیست، هرچندکه آنها استعداد بالقوه بیشتری دارند که در راههای خلاق بهکار برند. از حیاتیترین عوامل در خلاقیت، انگیزه انجام کاری خلاق است، بسیاری از متفکران خلاق، اجزای تشکیلدهنده خلاقیت را «دانش و مهارت درزمینهٔ مربوطه»، «مهارتهای تفکر و عملکرد خلاق» و «انگیزه درونی» میدانند. بهعنوانمثال زینکر درباره فرآیند خلاقیت چنین اظهارنظر نموده است «انگیزه خلاقیت یک اشتیاق در بدن، یک آرزو برای پر کردن کاسه زندگی است. این اشتیاق خود را بهصورت انرژی، جنبش و ریتم ابراز میدارد». پژوهشهای اخیر نشان دادهاند که پشت هر موفقیت تجاری و هنری در هر زمینه خلاقانهای سه جزء ذکرشده وجود دارد. از ساختن یک فیلم، نوشتن یک رمان و تولید هر اثر هنری مثل تابلو نقاشی گرفته تا راهاندازی یک شرکت موفق.
«جاناتان هاردِستی» نقاش معروفی که با آثار فراوان و فروش نجومی تابلوهایش از مطرحترین هنرمندان امروز است و در سرتاسر دنیا بهصورت مجازی تدریس میکند، نمونه قابلتوجهی از درستی پژوهشهای اخیر در ارتباط با خلاقیت است. در سال ۲۰۰۲ هاردِستی پس از فارغالتحصیلی در یک مرکز دانشگاهی به منشیگری مشغول بود. یک کار کسلکننده در محیطی بسیار کسالتآور. با اینکه سعی میکرد کارش را بهبهترینوجه انجام دهد ولی نه واکنش مطلوبی درازای آن دریافت میکرد و نه اصولاً کسی متوجه آن میشد. باقی کارمندان نیز در وضعیت مشابهی بودند. بعد از همه تلاشهایی که در محیط کارش انجام داد به این نتیجه رسید که باید تغییری بهوجود آورد. به مشاغل مختلفی فکر کرد و چندتایی را نیز آزمایش کرد. تا اینکه در خلال جستجوهایش به نقاشی رسید و متوجه شد که کار موردعلاقهاش همین است. منتها تنها مشکل این بود که از هشتسالگی به بعد هیچ نقاشیای نکشیده بود. او تصمیم گرفت از تاریخ ۱۵ سپتامبر ۲۰۰۲ هرروز یک نقاشی بکشد تا نهایتاً نقاش ماهری بشود. بهمنظور اینکه بازخورد صادقانه از آثارش دریافت کند در وبسایت آرت شروع به کار کرد. نقاشیهای او مجموعهای فوقالعاده از تلاشهای فردی برای یادگیری مهارتهای جدید بودند. او سیزدهسال تمام بهطورمرتب به کارش ادامه داد و دنبالکنندگانش را با ارسال نقاشیهایش از پیشرفت خود باخبر میکرد. تفاوت او با هر فرد دیگر علاقهمند به نقاشی، داشتن هدف بود. او کارش را هدفمند دنبال میکرد و سرانجام به یک برنامه آموزشی به نام جنبش آتلیه پیوست و چهار سال تمام با پشتکار به یادگیری تکنیکهای مختلف پرداخت. تمرین هدفمند به شخص اجازه میدهد که روشهای ذهنی جدیدی را کسب کند و بهوسیله آن تواناییهای خود را بهبود بخشد؛ درحالیکه تمرین غیرهدفمند یعنی تمرین چیزهایی که از قبل میدانستید، تنها فرایندهای ذهنیای را تقویت میکند که قبلاً شکل گرفتهاند. هاردِستی این شیوه از تمرین هدفمند را تا امروز ادامه داده و بااینکه نقاش زبردستیست که به شهرت و ثروت فراوان رسیده است، هنوز هم سعی دارد بهتر و خلاقتر شود. تحقیقات اخیر نشان میدهند استعدادهای استثنایی همیشه بهخاطر برندهشدن در بختآزمایی ژنتیکی بهوجود نمیآیند؛ بلکه نتیجه مقدار زیادی تمرین هدفمند و سازماندهی شده هستند. این تحقیقات همچنین نشان دادهاند که افراد، با هر سابقهای، بیش از آنکه خود بدانند توان خلاق بودن دارند و ضریب هوشی به توانایی خلاقیت افراد با هوش بالا یا متوسط ارتباطی ندارد. هنرمندان و دانشمندان خلاق کسانی بودهاند که توانستهاند در فراسوی موانع و محدودیتهای فکری، فرهنگی و اجتماعی و با عبور از عادات ذهنی استحکامیافته در بطن محیط پیرامون خود افقهای تازه خلاقیت و نواندیشی را در مقابل خویش بگشایند و ازطریق آموختن مهارتها و روشهای متناسب با درک و دریافت تازه خود از پدیدههای طبیعی، انسانی و اجتماعی که بهصورت عام در برابرشان حضور داشته است و با بهوجود آوردن ابزار و تکنیکهای موردنیاز، به خلق آثار و اندیشهها و روشها و نظریههای جدید دست یابند.
فرشته سعیدی