کد خبر:
291313
| تاریخ مخابره:
۱۴۰۰ سه شنبه ۵ بهمن -
08:00
چرا پزشکی درزمینه بیماریهای زنان، پیشرفت چندانی نمیکند؟
وقتی الینور کلگهورن برای مشکل پوستیاش به دکتر مراجعه کرد، در موقعیت ناخوشایندی قرار گرفت؛ پزشکان بهخوبی با بیماریاش آشنا بودند اما درمانی برای آن نداشتند. بعداً فهمید تعداد زنانی که درگیر این بیماری میشوند، نُهبرابر مردان است. او که پسزمینه قدرتمندی در تاریخ و فمینیسم داشت، بلافاصله دریافت که احتمالاً با جلوه دیگری از تبعیض جنسیتی در پزشکی روبهروست. آنجا بود که شروع کرد به خواندن تاریخِ حرفهایی که پزشکان درباره زنان و بیماریهایشان زدهاند. حاصل این مطالعات کتابی خواندنی شد که به تازگی منتشر شده است ...
بقراط؛ بنیانگذار طب نوین، بر این باور بود که زنان تحت کنترل رَحِمشان هستند. جیمز ماریون سیمز که پدر علم نوین بیماریهای زنان است، در میانه قرن نوزدهم، روی زنان سیاهپوستی که بهبردگی گرفته شده بودند آزمایشهایی انجام داد بدون اینکه از داروی بیهوشی استفاده کند چرا که معتقد بود آنها نسبت به زنان سفیدپوست درد کمتری حس میکنند (مجسمه او بیش از یک قرن در سنترال پارک نیویورک نصب بود تا اینکه در سال ۲۰۱۸ برچیده شد). پزشکان ادعا میکردند که حقرأی زنان به جسم شکننده و ذهن کوچکشان آسیب میزند. این نمونهها، مثالهای نقض نفرتانگیزی برای آن قانون بقراط است که میگوید «نخست اینکه هیچ آسیبی مرسان». تاریخ پزشکی همانقدر که علمیست، اجتماعی و فرهنگی نیز هست و غلبه جنس مذکر در تاروپود بنیانهای آن جای گرفته. کلگهورن که یکسالگذشته را در تاریخ رابطه زنان با علم پزشکی غور کرده است، به گاردین گفت؛ بسیار تعجب کرده از اینکه فهمیده این رابطه «چقدر دسیسهآمیز بوده، آنهم به صورتی آگاهانه». «نظریههای زیستشناختی درباره بدن جنس مؤنث دراینراستا بهکار گرفته شدهاند که باورهای اجتماعی محدودکننده زنان را حفظ و تحکیم کنند». کتاب تازه او زنان ناخوش، لیست بلندبالایی فراهم میکند از برداشتها و تشخیصهای نادرستی که در طول تاریخ درباره جسم و ذهن زنان وجود داشته است. کلگهورن از بدرفتاریهای هزارانساله باورنکردنی و گاهی وحشتناکی پرده برمیدارد که تحت لوای پزشکی با زنان صورت گرفته، از رحم سرگردان در یونان باستان (این باور که جایگیری نادرست رحم ریشه بسیاری از بیماریهای زنان است) و محاکمه ساحرهها در قرون وسطای اروپا گرفته تا سربرآوردن مفهوم هیستری و افسانههای امروزی درباره قاعدگی. کلگهورن قبلاً از پژوهشگران دانشگاه آکسفورد بوده و تجاربی در تاریخ و فرهنگ فمینیستی دارد. او بهیاری همین تجربه، چهارچوب دقیقی را بنا میکند که گرچه غالب اوقات انسان را به خشم میآورد ولی آشکار میکند که برخورد دنیای مردسالار پزشکی با زنان چرا و چگونه چنین ویرانگرانه بوده است؛ بهخصوص با زنان گروههای محروم و زنان رنگینپوست. کتاب زنان ناخوش نشانمان میدهد که میراث این سلبحق و تبعیض چگونه تا امروز به جای مانده و منجر شده است به اینکه زنان حضور کم و نامتناسبی در آزمایشهای پزشکی داشته باشند و این تفکر غلبه پیدا کند که درد زنان ریشه روانی و عاطفی دارد. در نتیجه این طرز فکر، نظامی درمانی شکل گرفته که ناکافی و گاه خصومتآمیز است و بهجایاینکه زنان را به سایر متخصصان ارجاع دهند و آنها را بهسمت تشخیص و درمان هدفمند هدایت کنند، داروهای ضدافسردگی و آرامبخش را برای آنها، بیشتر از مردان، تجویز میکند. فکر نگارش این کتاب زمانی در ذهن کلگهورن شکل گرفت که خودش قربانی بیاعتنایی پزشکان شد و بیماری لوپوسِ منتشر او را سالیان سال تشخیص ندادند، مرضی که تشخیص قطعی آن دشوار است و زنان نُهبرابر بیشتر از مردان به آن مبتلا میشوند (سلنا گومز، خواننده موسیقی پاپ درباره دشواریهایش در مقابله با این بیماری پیچیده و لاعلاج آشکارا سخن گفته است). «سعی میکردم بفهمم چرا هیچیک از پزشکان معالجم حرف زیادی درباره این بیماری نداشتند. میتوانستند توضیح بدهند که چه اتفاقی در بدن میافتد ولی نمیدانستند چرا من مبتلا شدهام و چرا من، بهعنوان یک زن، بیشتر مستعد ابتلا به این بیماری بودهام. شروع کردم به جستوجو در تاریخ پزشکی و یافتن زنانی که حسی مشابه من داشتند» (کلگهورن نگارش این کتاب را در دوران قرنطینه کرونا آغاز کرد و اتکای او به بایگانیهای اینترنتی پزشکی و بخش آنلاین کتابخانه ولکام بود. باخنده میگوید «خوشبختانه مردانی که درباره بدن زنان نوشتهاند پُرحرف بودهاند و از نوشتن درباره زنان لذت میبردهاند»). این «زنان همدرد» برای کلگهورن انگیزهای شدند تا درباره سایر بیماریهای مزمن و لاعلاجی بداند که زنان را بیشتر مبتلا میکنند. یکی از این بیماریها اندومتریوز یا نابهجایی آستر رحم است که 10درصد زنان جهان دچار آن میشوند و هنوز تشخیص آن بهطور میانگین هفت تا نُهسال زمان میبرد. اگرچه این بیماری در دهه ۱۹۲۰ کشف شد ولی کلگهورن به این نکته اشاره میکند که با گذشت نزدیک به یک قرن، هنوز تمام معماهای مربوط به تشخیص این بیماری به قوت خود باقیاند. «یک پزشک در دهه ۱۹۲۰، اندومتریوز را معمای سببشناسی نامید و امروزه نیز هنوز نمیدانیم علت این بیماری چیست. ردگیری این عدم پیشرفت 100ساله مثال بارز پیشرفت ناچیزیست که داشتهایم. میخواستم به گذشته برگردم و دریابم چرا هنوز پرسشهای بیشماری درباره این بیماریها بیپاسخ مانده است و این شکافها و بیعدالتیها و تبعیضها از کجا آمدهاند». صنعتِ پررونقِ بهزیستی به کمک این نقصان شتافته است. کلگهورن نشان میدهد سود این صنعت بیشتر از زنان حاصل میشود و محبوبیت آن رابطه مستقیم با میزان شیوع این بیماریهای مرموز دارد. «این صنعت میداند زنانیکه دچار این ناخوشیها هستند از جریانِ غالبِ پزشکیِ مرسوم دلزده شدهاند، پس خودش را در قامت جایگزینی ارائه میدهد که یاریرسان و شنونده است و فردیت فرد را بهرسمیت میشناسد. بخش عمده لحن و بیان صنعتِ بهزیستی من را بهطرز وحشتناک یاد قرن 19 و امراض و سندرمهای خاص آن میاندازد». کلگهورن در سراسر این کتاب تأکید میکند که نژاد، دسترسی و برتری در مقوله جنسیت اهمیت زیادی دارند. او بهایننکته اشاره میکند «در بریتانیا، ما با ناکامیهایمان درباره سلامت زنان سیاهپوست و آسیایی و چندرگه درگیر بودهایم. این گروه نسبت به زنان سفیدپوست، در حوزه سلامتی، و بهخصوص در حوزه بهداشت باروری، با نابرابریهای بسیار بیشتری مواجهاند»؛ اما از واکنش «بسیار آرام» دولت در حیرت است. «خشمآور و تکاندهنده است که برای مسائلی مانند نرخ مرگومیر مادران سیاهپوست هنگام زایمان، پول و استراتژی، تأمین بودجه و پژوهش و اولویتبخشی فوری بیشتری در کار نیست». بهموازات این تاریخِ بیعدالتی و درماندگی، تاریخی جایگزین و توانمندسازِ مملو از مقاومت و مشارکت سودمند زنان نیز در جریان است. کلگهورن از ماری پاتنم جاکوبی نام میبرد، پزشک پیشگام آمریکایی که در دهه ۱۸۷۰ این ایده را مطرح کرد که زنان در دوره عادت ماهانه نیاز به استراحت دارند. «پزشکان مرد از حرف و حدیث سایرین و حدس و گمان خودشان استفاده میکردند ولی پاتنم جاکوبی از تجربه زیسته و دانش شخصی زنان بهره گرفت و خلاف نظر آنها را ثابت کرد. باید از دانشی که زنان خودشان درباره خود دارند استفاده کنند تا فرهنگ نابرابری در پزشکی را تغییر دهند؛ در بهکارگیری این دانش افراطی جدی دیده میشود». کلگهورن در بخش آخر کتابش با نام «ما را باور کن» از آیندهای امیدبخش حرف میزند. مدتها بود که اعتمادی به روایت زنان از بدن خودشان نبود. اگرچه امروزه و در پزشکی مدرن زنان اجازه دارند درباره بدن خودشان دانش بیاموزند (امتیازی که برای قرنها ممنوع بود) و میتوانند عضوی از جامعه پزشکی بشوند ولی کلگهورن براینباوراستکه فهم سلامت زنان هنوز موضوعی فوری و جدی محسوب نمیشود. بااینحال کلگهورن میگوید دستبهکارشدن برای یافتن راهحل سخت نیست. «اولویتبخشی به صدای زنان واقعاً مهم است. فکر نمیکنم همه اینها توطئه پنهانی مردسالاری باشد. جانبداری ناخودآگاه بسیار ریشهدار است، حتی در بستر تعاملات پزشک و بیمار. خودِ من هرگاه فرصت کافی داشتهام که بیآنکه قضاوت بشوم یا هولم کنند آزادانه حرفم را بزنم، احساس کردهام که درمان بهتری دریافت کردهام». کلگهورن بهایننکته اشاره میکند استراتژی اخیر دولت بریتانیا درباره سلامت زنان پیشگامانه است زیرا شواهد مربوط به درمان زنان توسط نظام سلامت را از خودِ زنان جمعآوری کرده. «احتمالاً نخستینبار در تاریخ است که از تجربیات شخصی و صدای زنان استفاده شده است. این نقطه عزیمتی مهم است زیرا زنان که سنگ نیستند، زبان دارند و میتوانند خودشان حرفشان را بزنند». کلگهورن امیدوار است کتابش برای تمام کسانی که تجربهای دشوار و دردناک در حوزه سلامت داشتهاند مفید واقع شود و «احساس کنند اعتبار و ارزش دارند زیرا چنین تجربیاتی میتواند منجر به حس تنهایی و تضعیف روحیه شوند و مخل کرامت انسانی باشند. ازطرفی ابتلا به یک بیماری ازاینلحاظ هم معنادار است که نشان میدهد شما در جریان تولید این دانش حیاتی نقش دارید. امیدوارم خوانندگان بتوانند خودشان را در این تاریخ ببینند و جای دهند، تاریخی که امید میرود حالا دیگر توانایی تغییردادن مسیرش را داشته باشیم».
بابک طهماسبی/ ترجمان