کد خبر:
291600
| تاریخ مخابره:
۱۴۰۱ چهارشنبه ۳۱ فروردين -
09:02
مدرسهها، خاطرهنویسی، «کاتارسیسم»
آیا بازگشت به «زندگیِ شکوهمند» ممکن است؟
یکی از مسائل مهمی که در نظامهای تعلیموتربیت پیشرفته به آن توجه میشود، پرورش تواناییهای عاطفی و بهتعبیری «هوش عاطفی» انسانهاست. باتوجهبهاینکه اولویتهای اصلی آموزشی بیشتر توجه به مصداقهای عقلانیست، بهنظر میرسد که در بسیاری از کلاسها و مدارس، توجه به عنصر «عاطفه» با کاستی مواجه است. براینمبنا؛ در جامعه با شهروندانی روبهروییم که بهلحاظ مواجهه با واقعیات اجتماعی، توان مدیریت عواطف و احساسات خود را نداشته و بعضاً دچار مشکلات فراوانی میشوند؛ مثلاً وقتی در زندگی با بحرانهای متعددی روبهرو میشویم، نحوه مواجهه با این بحرانها موضوع مهمیست. تصور کنید اگر زلزله بیاید، چگونه میتوانیم با این پدیده و تخریب خانه مسکونی روبهرو شویم؟ یا وقتی در کشوری مثل اکراین یا سوریه جنگ درمیگیرد، نحوه مواجهه مردم با این پدیده چگونه خواهد بود؟ یا وقتی بحران خشکسالی برای کشوری پدید میآید، نحوه مواجهه با این پدیده بهچهصورت امکانپذیر است؟ همه اینها بهنوعی میتواند در افراد جامعه بازتابهای متعددی داشته باشد؛ یعنی در نوع برخورد با واقعیات و بحرانهای مختلف ممکن است افراد یکسان باشند. اگر فردی توان مواجهه یا میزان تابآوری پائین نسبت به پذیرش ریسکها و بحرانهای احتمالی را داشته باشد، ممکن است با مشکلات روحی و روانی عمیق و حتی اختلالات پیچیده مواجه شود. این نوشتار درپیآناستکه به اینموضوع بپردازد و پاسخی به یک سؤال اصلی بدهد: «چگونه میتوانیم با پرورش عواطف، راه بهینه مواجهه با آسیبها یا بحرانهای اجتماعی را در خود تقویت کنیم؟»
بهنظر میرسد باید قدری عمیقتر موضوع را مدنظر قرار دهیم. شاید تاکنون با واژه «کاتارسیسم» مواجه شدهاید. «کاتارسیس» یک واژه یونانی؛ و در لغت بهمعنای «تطهیر»، «تزکیه» و «تخلیص» است؛ که بعدها بهصورت علمی در متون تخصصی در رشتههای مختلف فلسفه، جامعهشناسی، روانشناسی، دین و ... مورداستفاده قرار گرفته است. «ارسطو» در فن شعر بهجد به «کاتارسیسم» پرداخته؛ و براینباوراستکه نوعی احساس است که میتواند روح را تحتتأثیر قرار دهد. درواقع، وقتی روح انسان در موقعیتی خاص قرار گیرد، ممکن است ویژگیهایی از هراس یا عدمشناخت و مواجهه مبتنیبر ابهام در خود نشان دهد. «کاتارسیسم» البته در دوره مدرن بهمعنای متفاوتتری بهکار رفته است. باتوجهبه صنعتیشدن و گسترش تکنولوژی در زندگی انسان، «کاتارسیسم» بهنوعی بهمعنای مواجهه با ازخودبیگانگیست. ازخودبیگانگی، موضوعیست که «کارل مارکس» بر آن توجه ویژه دارد و براینباوراستکه انسانها در نظام سرمایهداری با خود، جهان اطراف، با کار و دیگران دچار بیگانگی میشوند. نوعی تنهایی بهرغماینکه دیگران کنار ما هستند؛ و عدمدرک اینکه ما کنار دیگران هستیم، میتواند پیامدی ناگوار برای انسان درپی داشته باشد. ازاینمنظر «کاتارسیسم» میتواند پارادوکس درونی را در ما تقویت کند؛ یعنی درعینحالکه فکر میکنیم با دیگران زندگی میکنیم اما از احساس عمیق تنهایی در رنج هستیم. سؤال ایناستکه آیا نظامهای آموزشی در سطح خانواده و مدرسه میتوانند دراینزمینه مؤثر باشند؟ آیا ما میتوانیم از انفعال فراتر رفته و بهعنوان کنشگر فعال، قدرت تأثیرگذاری بر خود و دیگران را بهبود بخشیم؟ آیا انسان توان عبور از این تنهایی را دارد؟ یااینکه بهمرور در نتیجه غلبه تنهایی بر همه جسم و روانمان، با یک فاجعه تراژیک روبهرو خواهیم شد؟ آیا احساسات انسان توان مواجهه با ترسها و تردیدهایی که از نظام سرمایهداری بر او وارد میشود را دارد؟ آیا ما میتوانیم قهرمان غلبه بر نظام سرمایهای در جامعه امروز باشیم؟ باتوجهبهاینکه پول تعیینکننده همهچیز در زندگی امروز است، آیا انسان توان اینرا دارد که در برابر پول بایستد؟ اینها نکاتیست که شاید باید به آنها توجه شود؛ که دراینصورت، تاحدزیادی تقابلهای درونی را بهبود بخشیده و نوعی التیام را برای بشر امروز بههمراه آوردهایم. درک و دریافت معنای عواطف و احساسات در انسان، نکته بسیارمهمیست. اینکه ما نسبتبهخود چه احساسی داریم؟ جهان را چگونه در خود درونی میکنیم و چگونه با موضوعات مختلف روبهرو میشویم، بسیارمهم است. در جهان جدید؛ حتی در کشورهای پیشرفته صنعتی، میزان پوچگرایی و بیاعتقادی به سرنوشت جهان، باعث شده تا میزان نرخ جرائم و خودکشی بهشدت افزایش یابد. آمار بالای خودکشی در جوامعی مثل آمریکا نشان میدهد که حتی در ممالک پیشرفته سرمایهداری، راهبردهای مناسب برای «تقویت درون» پدید نیامده. وقتی فردی در یک نظام سرمایهداری پیشرفته زندگی میکند، از توان مالی بالا برخوردار است و میتواند تعطیلات آخر هفته یا پایان سال خود را در لوکسترین نقاط دنیا بگذراند؛ اما بعد از این تعطیلات باشکوه، دچار سرخوردگی و حرمان و ترسهای درونی میشود و نوعی تزلزل را تجربه میکند. این «کاتارسیسم» میتواند به «کاتاستروف» (فاجعه) مبدل شود و این، همان نقطهایست که میتواند یک غلیان درونی را برای ما بههمراه بیاورد. وقتی فشارهای درونی زیاد میشود، «کاتارسیسم» به «کاتاستروف» مبدل میشود و زمینه بروز یک انقلاب مخرب را در فرد پدید میآورد. اگر این انقلابهای درونی مدیریت نشود و نتوانیم بر عواطف و احساساتمان غلبه کنیم، ممکن است با انفجارهای ناگهانی انسانها مواجه شویم. افرادیکه پلها، اتوبانها و برجها را منفجر میکنند؛ کسانیکه از بالای برجها و اماکن بلند خود را به پائین میاندازند و ... همهوهمه میتواند نشاندهنده اینباشدکه ما با یک فاجعه بزرگ انسانی مواجهیم؛ اما راهکار اساسی چیست؟ دراینجا لازماستکه زمینههای کنشگری فعال را در انسان ایجاد کنیم. این، همانچیزیستکه در مکتب «کنش متقابل نمادین» بر آن صحه گذاشته میشود. اگر انسان بتواند کنشگری فعال را تجربه کند؛ یعنی قدرت تقویت خود خلاق را نسبت به «خودِ وانمودی» یا «خودهای بحرانی» تقویت کند، درآنصورت ما با انسانی مواجه هستیم که خلاقانه در موقعیتهای ترسناک و هراسناک راه خود را مییابد. انسانیکه میتواند در هرلحظه معناهای جدیدی از زندگی را در ذهن خود ایجاد کند. این، همان نکتهایست که «ویکتور فرانکل» در کتاب «انسان در جستجوی معنا» بر آن صحه میگذارد. انسان، نیاز به دریافت و درک معانی جدید از زندگی دارد. اگر این معانی در ذهن ما ایجاد شود، درآنصورت راهبردهای موفقی روبهجلو پیدا خواهیم کرد و راهمان را بهخوبی تشخیص خواهیم داد. یکی از روشهایی که ازطریقآن میتوانیم مدیریت عواطف و احساسات را داشته باشیم و بهنوعی درمواجههبا ترسهای درونیمان به تطهیر و پالایش درون دست بزنیم، «خاطرهنویسی»ست. اینکار بهمعنای بیوگرافینویسی نیست؛ بلکه شما بخشی از زندگی خود را که بهنظرتان جذاب و متفاوت است، بهتصویر میکشید. خاطرهنویسی به ما کمک میکند تا فرایند برونریزی خود را بهشیوهای مناسب و بهنجار انجام دهیم. در نظامهای آموزشی میتوان خاطرهنویسی را بهعنوان روشی مؤثر به بچهها آموزش داد. باایناقدام، قدرت کنشگری خلاق در دانشآموزان تقویت میشود. آنها میتوانند بخشهایی از خود را برای خویش و دیگران بهنمایش بگذارند و این بهنمایشگذاشتن خود بهشیوه بهنجار، میتواند تأثیری عمیق بر ذهن و فکر و احساسات افراد داشته باشد؛ اما اینکه به چه شیوه اینکار را انجام دهیم، موضوع مهمیست. در خاطرهنویسی باید به نکات بسیاری توجه کرد: اولین کار ایناستکه تمرکز خود را بر مقولههای مهم محدود کنیم. درواقع، خاطرات بهگونهای نوشته شود که یک یا دو موضوع از تجربه زندگیمان را بهنمایش بگذاریم. انگار مشغول نوشتن کتابی کوچک درباره خود هستید. باید درنظر داشت که خاطرهنویسی بهمعنای ایننیستکه شما درحالبازتولید زندگینامه خود هستید؛ بلکه بدینمعناستکه شما درحالنمایشِ نقاط عطفی از وجود خود هستید؛ نقاط عطفی که میتواند تکرار آن برای شما و دیگران نقشی ارزشمند را ایفا کند. شما با پردهبرداری از خود، تجربهای عمیق از خود را با دیگران بهاشتراک میگذارید و این، اتفاقیست که میتواند بسیارمؤثر باشد. بارها دیده شده افرادیکه در دورانی از زندگیشان، دچار اعتیاد به مواد مخدر شدهاند؛ با نوشتن خاطراتشان از آندوران، فوران عمیق درونی را برای دیگران نمایش دادهاند و باایناقدام، نقشی مؤثر بر خود و دیگران گذاشتهاند. دوماینکه، تاجاییکه امکان دارد خاطرات خود را بهشیوه یک نویسنده حرفهای بنویسیم؛ پس از دانشآموزان بخواهیم نقش فعال خود را بهعنوان یک نویسنده ایفا کنند؛ یعنی باید حوادث و خاطرات را بهگونهای با تفکر و بازبینی دقیق واقعیت موردبررسی قرار دهند. این درست مثل ایناستکه شما برای دیدن بخشی از خاطرات دوران کودکیتان، به آلبوم عکسهای قدیمی خود مراجعه میکنید. دیدن عکسها آن صحنه را برای شما احیاء میکند و باعث میشود بهگونهای با آن ارتباط برقرار کنید. درنظر بگیرید وقتی را که به یک سفر چندروزه یا چندهفتهای به مقصدی خاص رفتهاید؛ میتوانید جزئیات سفر را شخصاً یا بهکمک سایرین، بهتصویر بکشید. نکته سوماینکه بهتر است در خاطرهنویسی، حقیقت را بگوییم. هرگونه بیصداقتی میتواند نقش مواجهه خود با خود را تخریب کند. ما نمیخواهیم با نوشتههایمان به کسی آسیب بزنیم؛ پس لازم است صداقت را در دستورکار خود قرار دهیم. شاید بگویید که «گفتن همه حقیقت دشوار است»؛ اگر فکر میکنید بخشهایی از حقیقت را نمیتوانید آشکار کنید، میتوان آنها را اصلاً بیان نکنید؛ اما اگر چیزی بر روی کاغذ میآید، باید حتماً مبتنیبر آنچه باشد که اتفاق افتاده است. یک نویسنده دراینباره گفته است: «خاطراتم را با صداقت وحشیانهای نوشتم؛ چون تصور میکردم اینکار برای خوانندگانم نتیجهای مناسب خواهد داشت». این، نکتهای مهم است؛ ما میتوانیم با نوشتن خاطرات خود، حقیقت را بهشیوهای متفاوت و با لحنی صریح و شفاف به دیگران منتقل کنیم؛ بنابراین، لازم است در نوشتن خاطرات «اغراق» نکنیم. اغراقگویی میتواند ما را از دیگران و خودمان دور سازد. نکته چهارم اینکه بهتر است در نوشتن خاطرات، مخاطبان را جای خودمان بگذاریم. اگر مخاطب ما کنار ما قرار میگرفت یا جای ما بود، چهچیزهایی را مینوشت؟ چگونه مطالب را بازگو میکرد؟ در بازگویی باید با خوانندگان احساس نزدیکی کنیم. آنها با خواندن خاطرات شما به زندگی شما وارد میشوند و بخشی از برجستهترین بخشهای زندگی شما را مرور خواهند کرد. نکته دیگراینکه؛ باید یک فضای احساسی مناسب ایجاد کنیم. ما باید در بیان ترسها و ناملایمات بهدرستی عمل کنیم. تصور کنید وقتی برای اولینبار از بالای نوک قله یک کوه به پائین سقوط کردهاید؛ یااینکه در یک تصادف رانندگی با خانواده خود، یکی از صمیمیترین و نزدیکترین کسان خود را از دست دادهاید؛ نوع مواجهه شما با این واقعیت میتواند بسیارمهم باشد. بیانِ واقعیت و برونریزی احساسات میتواند دیگران را در صحنه واقعی زندگی با شما همآوا سازد و آنها نیز به شما نزدیک خواهند شد؛ تا بفهمند شما چه دردی را چگونه تحمل کردهاید و این خود؛ هم نوعی رهاشدگی برای شما و هم برای خوانندگان پدید خواهد آورد. آنچه مهم است اینکه ما رشد شخصی و هویتی خود را به مخاطب نشان دهیم. ما باید نشان دهیم چگونه با درد مواجه شدهایم، چگونه از کنار آن عبور کردهایم و اکنون در ادامه اینمسیر به کجا رسیدهایم؟ درواقع، مسیر پیمودهشده را باید برای مخاطب بهنمایش گذاشت. این، کمک میکند تا افراد بتوانند در برابر مواجهه با مشکلات راهحلهای مناسبی را در مسیر زندگیشان بیابند. درهرحال هرگونه درد، رنج و ترسی میتواند عامل رشد و تقویت درونی انسان باشد. پس باید از همه اینها بهخوبی استفاده کرد و راهبردهایی درجهت پیشرفت درونی خود به دیگران پیشنهاد داد. درمجموع، آنچه گفته شد؛ یک روش مناسب برای مقابله با معضلاتیست که در زندگی هر فرد پدید میآید. اگر نتوانیم در برونریزی درونی، بهشیوه مناسب و بهنجار عمل کنیم، بیشک با بحرانهای فراگیری در زندگی مواجه خواهیم شد. برای عبور از خودکشی و ترسیم شکوهمندیِ زندگی باید کوشید، فکر کرد و بهشیوهای بهنجار قدرت تابآوری را در خود افزایش داد.
مهرداد ناظری/ جامعهشناس و استاد دانشگاه