کد خبر:
292198
| تاریخ مخابره:
۱۴۰۱ شنبه ۲۶ شهريور -
23:48
خودکشی بهمثابه رواندرد
ادوارد اشنایدمن، روانشناس و جامعهشناس آمریکایی، یکتنه، درک ما از پدیده خودکشی را تغییر داد. او که به پدرِ خودکشیشناسی مشهور است، بیش از چهل سال درباره اینموضوع تحقیق کرد و پیشنهادها و راهحلهایی که ارائه داد، هنوز که هنوز است، سالانه جان هزاراننفر از کسانیکه مستعد آسیبزدن به خودشاناند را در سراسر جهان نجات میدهد. اشنایدمن، دراینمقاله کوتاه، حاصلِ یکعمر پژوهش خود درباره خودکشی را خلاصه و جمعبندی میکند.
حالا که به پایان پژوهشهایم در حوزه خودکشیشناسی نزدیک میشوم، شاید بتوانم آنچه در ذهنم بوده را در چهار کلمه خلاصه کنم: رواندرد علت خودکشی است. رواندرد به آسیب، تألم، آزردگی، رنج و درد روانی در روان و ذهن فرد گفته میشود و اساساً دردی روانشناختی است، دردی ناشی از احساس شدید شرم، گناه، تحقیر، تنهایی، ترس، بیم، هراس از پیرشدن، مرگ ناگوار یا هرچیز دیگری. وقتی چنین دردی عارض میشود، وجود آنرا نمیتوان در درون خود انکار کرد. خودکشی هنگامی رخ میدهد که رواندرد ازنظر فرد بهحدی تحملناپذیر میرسد. این یعنی خودکشی به تفاوت درآستانه تحمل درد روانشناختی در افراد مختلف نیز مرتبط است. همه کوششهای پیشین ما برای تعیین رابطه وابستگی یا همبستگی بین خودکشی و متغیرهای غیرروانشناختیِ ساده، مانند جنسیت، سن، نژاد، سطح اجتماعی-اقتصادی، سوابق فردی (صرفنظرازاینکه چقدر وخیم است)، مشکلات روانپزشکی (ازجمله افسردگی) و ...، نتیجه مطلوبی بهدست ندادند (و نمیدهند) چون متغیری را نادیده میگیرند که رابطهای محوری با خودکشی دارد، یعنی درد روانشناختیِ تحملناپذیر یا بهاختصار، رواندرد را. درد روانشناختی ذاتاً به نیازهای روانشناختی گره خورده است. بهطورکلی، گستردهترین هدف بیشترِ فعالیتهای انسان برآوردهکردن نیازهای روانشناختی است. خودکشی ازاینلحاظ به نیازهای روانشناختی مربوط میشود که روشی خاص برای متوقفکردن جریان تحملناپذیرِ درد روانی در ذهن است. ازسویدیگر، علت این درد عبارتاستاز ممانعت، ناکامی یا برآوردهنشدن نیازهای روانشناختی معینی که به باور فرد (در زمان و شرایط خاص) برای تداوم زندگی حیاتی است. خودکشی کنشی انطباقی نیست، بلکه عملی تنظیمی است، ازاینحیث که برای کاستن از تنشِ درد ناشی از نیازهای برآوردهنشده انجام میشود. هنری موری در کتاب سترگ خود باعنوان کاوش شخصیت (۱۹۳۸) فهرستی جامع از نیازهای روانشناختی بههمراه تعریف آنها ارائه میکند: تحقیر، پیشرفت، پیوندجویی، پرخاشگری، استقلال، عمل تقابلی، خویشتنپایی، احترام، سلطهجویی، نمایشگری، آسیبگریزی، ایرادگریزی، مهرورزی، نظم، بازی، طرد، شناخت حسی، شرمگریزی، مهرطلبی و فهم. رابطهای ناگسستنی بین خودکشی و شادی -یا بهتعبیر بهتر، نبود شادی- هست. شادی واقعی خاصیت جادویی ویژهای دارد، برخلاف تعاریف مادهگرایانه قرن نوزدهمی و قرن بیستمی که صرفاً شادی را به نبود درد و وجود اسباب آسایش مادی محدود میکردند. نوعی شادی دنیوی ناشی از آسایش، دردگریزی و بیحسی روانی وجود دارد؛ اما شادی مسحورکننده واقعی ربط چندانی به آسایش مادی ندارد؛ بلکه این شادی نوعی وجد و نشاط سرمستکننده است که فرد میتواند آنرا در حالت معصومیت کودکی، بهبهترینوجه، تجربه کند. همانقدرکه خودکشی با شادی رابطه دارد، به هر سنی هم مربوط میشود، البته نه به نبودِ شادی دنیوی، بلکه به نبودِ لذات مسحورکننده کودکانه. یکی از وظایف اصلی خودکشیشناسی معاصر ایناستکه این بُعد کلیدیِ رواندرد را عملیاتی و سنجشپذیر کند. میتوان با این پرسش ساده شروع کرد: «چقدر درد میکشید؟» درجهبندی میزان چیرگیِ نیازهای روانشناختیِ بیستگانه روشی مؤثر برای شناخت فرد است که در آن، شخصیت فرد براساس وزندهی او به همه این نیازها تعریف یا توصیف میشود. برای اینمنظور، میتوان رقمی را برای هریکاز نیازهای فرد موردنظر تخصیص داد، بهطوریکه حاصلجمع نمرههای آن فرد به ۱۰۰ برسد. این به ما امکان میدهد تا بااستفادهاز روش مجموع ثابت، افراد مختلف را (یا یک فرد معین را درطولزمان) ارزیابی کنیم. اینکار بسیارساده است و فقط چنددقیقه طول میکشد (برای امتحان، اول به خودتان و سپس به شخصیتی سرشناس نمره بدهید. از همکارانتان بخواهید به همان شخصیت سرشناس نمره بدهند. پس از هر جلسه، به بیماران خود نمره بدهید و بیماران متمایل به خودکشی و بیماران نامتمایل به خودکشی را نیز ارزیابی کنید). در هر فرد، دو نوع مجموعه تمایلات یا مجموعهای از وزندهی نسبی بین نیازهای روانشناختی بیستگانه دررابطهبا خودکشی وجود دارد. این دو مجموعه عبارتاند از: الف) آندسته از نیازهای روانشناختی که فرد با آنها کنار میآید و شخصیت خود را طبق کارکرد روزانه درونروانی و میانفردیِ آنها تعریف میکند. به اینها نیازهای وجهی میگوییم؛ ب) نیازهای روانشناختی معدودی که فرد نمیتواند ناکامی آنها را بهراحتی تحمل کند، نیازهایی که بهخاطرشان میمیرد. به آنها نیازهای حیاتی میگوییم. این دو نوع نیاز در درون هر فرد ازلحاظ روانشناختی با یکدیگر سازگارند. نیازهای حیاتی وقتی وارد عمل میشوند که فرد در وضعیت تهدید یا اکراه قرار میگیرد. این نیازهای خاص را میتوان با پرسش از فرد درباره واکنش دقیق او به شکستها، ازدستدادنها، طردها یا تحقیرهای -لحظات تاریک- زندگی گذشتهاش فراخواند. شاید بتوان، بهوسیله نوعی کالبدشکافی فشرده روانشناختی، هر خودکشی را برحسب دو یا سه نیاز غالب شناسایی یا نامگذاری کرد که ناکامیشان نقشی محوری در آن مرگ بازی کرده است (با بهرهگیری از نیازهای بیستگانه، میتوانیم یک طبقهبندی از چندصد «گونه» مختلف خودکشی داشته باشیم)؛ بنابراین پیشگیری از خودکشی درباره اشخاص بسیار پرخطر عمدتاً مستلزم آناستکه به آندسته از نیازهای روانشناختی برآوردهنشده توجه کنیم که شخص را به خودکشی سوق میدهد و آنها را تاحدی تسکین دهیم. قاعده کار ساده است: رواندرد را آرام کنید. بهنظر من، در فرایندی که بهسمت خودکشی پیش میرود میتوانیم هفت مؤلفه متمایز داشته باشیم که عبارتاند از:
1. فرازونشیبهای زندگی؛ آندسته از استرسها، ناکامیها، طردها و توهینهای شکننده اجتماعی و روانشناختی که همیشه در ذات زندگی وجود دارد.
2. رویکردهای گوناگون برای درک رفتار انسان؛ مسلماً خودکشی (مانند همه رفتارهای دیگر) رفتاری چندبعدی است و این یعنی تبیین درخور آن نیز باید چندرشتهای باشد. رشتههای مرتبط با خودکشیشناسی عبارتاند از بیوشیمی (ژنتیک)، جامعهشناسی، اپیدمیولوژیِ جمعیتشناختی، روانشناسی، روانپزشکی، زبانشناسی و ... . لازم است خواننده بداند که این مقاله محدود است به رویکرد روانشناختی در مطالعه خودکشی، بیآنکه بخواهد رویکردهای قابلقبول دیگر را کماهمیت جلوه دهد.
3. فرازونشیبهای زندگی که از کانال ادراکی ذهن انسان میگذرند و ذهن انسان آنها را بهصورت شعفانگیز، لذتبخش، بیاثر، بیاهمیت یا دردناک ادراک میکند. اگر رواندرد مفرط باشد، شرط لازم برای خودکشی فراهم است؛ «بیشازحد درد میکشم».
4. درد را تحملناپذیر، طاقتفرسا و ناپذیرفتنیدانستن یک شرط لازم دیگر برای خودکشی، افزونبر رواندرد، است؛ «تاب تحمل این درد را نخواهم داشت».
5. این اندیشه (یا بینش) که چاره رواندرد تحملناپذیر، توقف خودآگاهی است. اینهم شرط لازم دیگری است. دریککلام، اگر مرگ وسیله خروج یا فرار باشد، فرد مرگ را بر زندگی ترجیح میدهد؛ «میتوانم خودم را بکشم».
6. کاهش آستانه تابآوری در برابر رواندردِ فلجکننده آخرین شرط لازم برای خودکشی است. طبق دانش پیشینی، افرادیکه میزان رواندرد کموبیش برابری دارند ممکن است، بسته به آستانه تابآوری مختلفشان در برابر درد روانشناختی، نتایج بسیارمتفاوتی از خود بروز دهند (درد همیشه و همهجا در زندگی هست و گریزی از آن نیست؛ اما احساس دردکشیدن اختیاری است).
7. نتیجه خودکشیگرایانه؛ «آنقدر درد دارم که نمیتوانم زندگی کنم». حال ممکن است خواننده هشیار و ناراضی بپرسد که پس افسردگی چه میشود؟ همه میدانند که افسردگی یک سندرم روانپزشکی جدیِ شناختهشده و قابلدرمان است؛ اما افسردگی همانند خودکشی نیست و کاملاً با هم فرق دارند. اولاینکه میزان کشندگی بسیارمتفاوتی دارند. ممکن است یک فرد زندگی طولانی و ناشادی را همراه با افسردگی سپری کند، اما این درباره حالت حاد تمایل به خودکشی صادق نیست. بهلحاظ نظری، هیچکس تاکنون از افسردگی نمرده است -افسردگی بهعنوان علت مرگ قابلقبول در گواهی فوت قید نمیشود- اما افراد زیادی، بسیارزیاد، از خودکشی مردهاند. شمار عظیمی از مردم به افسردگیهای جزئی یا شدید دچار میشوند. بهنظر میرسد افسردگی مؤلفههای فیزیولوژیکی، بیوشیمیایی و احتمالاً ژنتیکی داشته باشد. استفاده از دارو برای درمان افسردگی روش مناسبی است. بهعبارتدیگر، در افسردگی یک طوفان بیولوژیکی در مغز رخ میدهد. ازسویدیگر، خودکشی رویدادی پدیدارشناختی است، جوشوخروشی گذرا در ذهن. به گفتوگودرمانی و به تغییرات محیطی بهسرعت پاسخ میدهد. خودکشی یک اختلال روانپزشکی نیست. خودکشی نوعی اختلال عملکرد عصبی است، نه بیماری روانی. همه کسانیکه دست به خودکشی میزنند -صددرصد آنها- دچار آشفتگی میشوند، اما لزوماً ازنظر بالینی افسرده (یا دچار اسکیزوفرنی یا وابسته به الکل یا معتاد و یا ازنظر روانپزشکی بیمار) نیستند. بحران خودکشی را میتوان بهروش خاص خودش بهبهترینشکل پشتسر گذاشت. خودکشی یک رواندرد جدی و مرگبار (و موقتی و درمانپذیر) است.
افسردگی هرگز باعث خودکشی نمیشود بلکه خودکشی از رواندرد شدیدِ همراه با ملالت، محدودیت دامنه ادراک و مرجحدانستن مرگ بر زندگی ناشی میشود. نشانههای بالینی افسردگی بهتنهایی ناتوانکننده هستند، اما ماهیتاً مرگبار نیستند؛ اما ازطرفدیگر، رواندرد شدید میتواند بهخودیخود برای زندگی تهدیدکننده باشد. تعیین رابطه خودکشی با مقولههای طبقهبندیِ دیاسام ربطی به کنشهای واقعی در محفظه اصلی ذهن ندارد. افسردگی بهخودیخود سزاوار درمان است، اما این ادعا که خودکشی دراصل همان افسردگی است اشتباهی منطقی و مفهومی یا مانوری حرفهای است. بههرحال، این اصلاح باید پیشازاین صورت میگرفت. اکنون چکیده باورهایم درباره خودکشی، با بیش از چهل سال تجربه در مقام یک خودکشیشناس، بهقرار زیر است.
1. تبیین خودکشی در بشر با تبیین خودکشیِ هر انسان خاص یکسان است. خودکشیشناسی، یعنی مطالعه خودکشی انسان و کالبدشکافیِ روانشناختی (در موارد خاص) اهداف یکسانی را دنبال میکنند: رمزگشایی از معمای خودویرانگری انسان.
2. بدیهیترین واقعیت درباره خودکشیشناسی و رویدادهای مربوط به خودکشی ایناستکه چندبعدی، چندوجهی و چندرشتهای هستند و معمولاً شامل عناصر زیستشناختی، جامعهشناختی، روانشناختی (میانفردی و درونروانی)، اپیدمیولوژیک و فلسفی میشوند.
3. ازنظر عوامل روانشناختی دخیل در خودکشی، عنصر کلیدی در هر موردی درد روانشناختی است: رواندرد. همه حالتهای عاطفی (مانند خشم، خصومت، افسردگی، شرم، احساس گناه، بیعاطفگی، نومیدی و ...) فقط تاحدی به خودکشی ارتباط دارند که به درد روانشناختی تحملناپذیر مربوط میشوند. مثلاً اگر احساس گناه یا افسردگی یا عذاب وجدان و یا خشم ناخودآگاه و طاقتفرسا فردی را به خودکشی متمایل میکند، این تمایل بهدلیل دردناکبودن چنین احساسی است. ولی اگر دردی نداشته باشد، مهم نخواهد بود. در نبود رواندرد، خودکشی هم منتفی است.
4. افراد مختلف آستانه تابآوری متفاوتی در برابر درد دارند؛ بنابراین تصمیم فرد برای تحملنکردن درد -آستانه تحمل درد- نیز رابطه مستقیمی با خودکشی دارد.
5. در هر مورد، درد روانشناختی را نیازهای روانشناختیِ برآوردهنشده ایجاد و تشدید میکند. این نیازها را موری تشریح کرده است.
6. یکدسته نیازهای روانشناختیِ هنجاری وجود دارد که شخص با آنها زندگی میکند (و این نیازها معرف شخصیت او هستند) و یکدسته نیازهای روانشناختی حیاتی هست که ناکامی آنها را نمیتوان تحمل کرد (و خودکشی را تعریف میکنند). این دو نوع نیاز در درون هر فرد ازلحاظ روانشناختی با یکدیگر سازگارند، هرچند لزوماً عین هم نیستند.
۷. اصلاح (یا درمان) وضعیت متمایل به خودکشی درگروِ توجه به نیازهای حیاتی برآوردهنشده و فرونشاندن آنهاست. درمانگر بادرنظرگرفتن این الگوی نیازهای روانشناختی میتواند درمان را برای بیمار خود شخصیسازی کند و باموفقیت بهپیش برود. غالباً، تنها اندکی فرونشاندن نیازهای برآوردهنشده بیمار میتواند تعادل حیاتی را بهاندازه نجات زندگیاش تغییر دهد.
مجتبی هاتف/ ترجمان