در دهههای اخیر، خاورمیانه همواره در کانون توجه قدرتهای جهانی؛ بهویژه ایالاتمتحده قرار داشته. یکی از برجستهترین طرحهایی که با هدف بازطراحی ساختار سیاسی، قومی، مذهبی و اقتصادی اینمنطقه ارائه شد، طرحی بود باعنوان «خاورمیانه بزرگ». اینپروژه نهفقط نقشهای ژئوپلیتیکی؛ بلکه مجموعهای از سیاستها، جنگها، مداخلات فرهنگی و اقتصادی بود که هدف نهاییاش، «تضعیف انسجام کشورهای منطقه و گسترش نفوذ اسرائیل و آمریکا» عنوان میشد.
طرح خاورمیانه بزرگ، بادرنظرداشتن کشورهای عربی، کشورهای ایران، ترکیه، پاکستان، کشورهای مسلمان قفقاز و رژیم اسرائیل، بهدنبال ایجاد بلوکی اقتصادی-سیاسی با محوریت رژیم صهیونیستی بود. ایالاتمتحده با اجرای اینپروژه قصد داشت کشورهای منطقه را به دولتهایی کوچک، ضعیف و وابسته تجزیه کند؛ که برای کسب امتیازات بیشتر، ناگزیر به رابطه و تعامل با اسرائیل شده و همزمان درگیر منازعات قومی، مذهبی و مرزی با یکدیگر باقی میماندند. چنین وضعیتی، منجر به اتلاف منابع، انرژی و فرصتهای توسعهای خاورمیانه شد و البته به شکلگیری وضعیتی نابسامان در بسیاری از کشورها انجامید.
ریشههای طرح: از «شیمون پرز» تا «نون»
پایهگذار ایدئولوژیک طرح خاورمیانه بزرگ، «شیمون پرز» (نخستوزیر اسبق رژیم صهیونیستی) بود که در کتاب معروفش: «خاورمیانه جدید» در سال 1993 (1372 شمسی) نقشه اقتصادی-سیاسی جدیدی برای منطقه ترسیم کرد. او خواستار نظمی منطقهای با محوریت اسرائیل و مشارکت اقتصادی کشورهای مسلمان بود. درکنارآن، مقاله معروف «ینون» (Yinon Plan) بهعنوان نقشهراه استراتژیک اسرائیل برای تضعیف کشورهای عربی و اسلامی، نقش مؤثری در شکلگیری پروژه داشت. «ینون» تأکید داشت: اسرائیل باید بهعنوان تنها قدرت باثبات در منطقه، کشورهای بزرگ و متحد عربی مانند عراق، سوریه و مصر را از درون تکهتکه کرده و ازطریق تفرقه مذهبی، قومی و سیاسی، حاکمیت خود را حفظ کند. مثال روشن آن: طرح تجزیه عراق به سه واحد کردی، شیعی و سنی بود که سالهابعد از زبان برخی سیاستمداران آمریکایی نیز شنیده شد.
مراحل اجرای طرح خاورمیانه بزرگ مرحله اول: حملات ۱۱ سپتامبر و حمله به افغانستان
اینمرحله از پروژه، با وقایع 11 سپتامبر ۲۰۰۱ آغاز شد. پس از وقوع حملات، مقامات کاخ سفید از فضا و شوک ایجادشده استفاده کردند تا زمینه را برای مداخلات نظامی و اجرای سیاستهای کلان خود در خاورمیانه فراهم آورند. در اولینگام، ایالاتمتحده با شعار «مبارزه با تروریسم»، در سال 2001 به افغانستان حمله کرد. ایالاتمتحده چنان به موفقیت اینطرح اطمینان داشت که حتی متهم شد برای اجرای آن، هزینههایی مانند حادثه 11 سپتامبر را پذیرفته است. دراینرویداد، بیش از ۳۰۰۰نفر کشته شدند؛ اما موج جهانی ضدتروریسم که پسازآن شکل گرفت، دست آمریکا را برای مداخلات بعدی باز گذاشت.
مرحله دوم: اصلاحطلبی نمایشی با شعار توسعه انسانی و دموکراسی
پس از عملیات نظامی، نوبت به فاز نرمتر طرح رسید: گسترش دموکراسی، توسعه اقتصادی و حمایت از حقوق زنان و اقلیتها. این شعارها، ظاهری فریبنده داشت و با هدف کاهش مقاومت جوامع منطقه طراحی شده بود. در تاریخ 12 سپتامبر 2002 (21 شهریور 81)، «کالین پاول» (وزیر امور خارجه وقت آمریکا)، در بنیاد محافظهکار «هریتیج»، اینمسیر را تشریح کرد. «دیک چنی» (معاون جورج بوش) نیز در ژانویه 2003 در اجلاس «داووس» گفت: «استراتژی ما، گسترش آزادی در خاورمیانه است»؛ اما این استراتژی بیشازآنکه توسعهای باشد، راهی برای استقرار نظامهای وابسته و بازسازی ساختارهای سیاسی منطقه بهنفع منافع غرب بود. بسیاری از رهبران عرب مانند «حسنی مبارک»، اینطرح را «توهمآمیز» خواندند. «زبیگنیو برژینسکی» در کتابش باعنوان «کجراهه: فروش دموکراسی به اعراب»، بهایننکته اشاره میکند که این اصلاحات، بیشازآنکه واقعی باشد، ابزار سلطهگری غرب است.
مرحله سوم: تغییر جغرافیای سیاسی منطقه
در سومین و شاید خطرناکترین مرحله، اهداف واقعی طرح نمایان شد: تجزیه جغرافیای منطقه. «رالف پیترز» (سرهنگ بازنشسته ارتش آمریکا)، در مقالهای در نشریه «نیروهای مسلح آمریکا»، خواستار طراحی مجدد مرزهای خاورمیانه شد تا منافع آمریکا و اسرائیل تأمین گردد. دراینطرح، کشورهایی مانند عراق، سوریه، ایران، ترکیه و عربستان سعودی باید به بخشهای قومی و مذهبی کوچکتری تقسیم میشدند. برایمثال: عربستان سعودی به پنج کشور تجزیه میشد: وهابستان در مرکز، یک کشور در غرب، یکی در شرق، یکی در جنوب و دیگری در شمال/ عراق به سه بخش کردی، سنی و شیعی تبدیل میگردید/ سوریه نیز به مناطق علوی، سنی، کردی و دروزی تقسیم میشد. زمانیکه نقشه این تجزیهها در «دانشکده نظامی ناتو» در رُم نمایش داده شد، واکنش کشورهایی مانند ترکیه بسیارتُند بود. مقامات ترک سریعاً علیه نمایش نقشهای که «تجزیه» کشورشان را نشان میداد، موضعگیری کردند.
جنگها و منازعات بهمثابه ابزار اجرای طرح
در کنار حمله به افغانستان و عراق، دیگر وقایع منطقهای نیز در چارچوب اینطرح قابلتحلیل است. بهطورمثال: جنگ 33روزه لبنان (تابستان 2006): طی این نبرد میان حزبالله لبنان و ارتش اسرائیل، «کاندولیزا رایس» (وزیر خارجه وقت آمریکا) گفت: «آنچه درحالوقوع است، درد زایمان یک خاورمیانه جدید است!» یا مصوبه سنای آمریکا در 29 سپتامبر 2007 (7 مهر 1386): این مصوبه، رسماً خواستار تجزیه عراق به سه منطقه فدرالی بود که دقیقاً مطابق با سناریوی «یینون و پیترز» است.
راهبرد اسرائیل به کجا ختم شد؟
اسرائیل از ابتدای تأسیس، تجزیه کشورهای بزرگ منطقه را راهبردی امنیتی میدانست. «یینون» در مقاله معروف خود تأکید کرده بود: عراق، بهدلیل منابع نفتیاش، بزرگترین تهدید برای اسرائیل است. او جنگ ایران و عراق را فرصتی برای تضعیف و درنهایت تجزیه عراق میدانست. او پیشبینی کرده بود عراق به سه بخش تقسیم خواهد شد: شیعیان در جنوب (بصره)، سنیها در مرکز (بغداد) و کردها در شمال (موصل). این تقسیمبندی، طبق مرزهای سابق امپراتوری عثمانی انجام میگیرد. دراینراستا، راهبرد اسرائیل در قبال فلسطین نیز تجزیهطلبانه است. «جورج بال» (دیپلمات آمریکایی)، در اظهاراتی که «یوگنی پریماکوف» به آن استناد میکند، گفته است: «آریل شارون» برنامه داشت فلسطینیها را از کرانه باختری اخراج و به شرق اردن منتقل کند؛ درحالیکه اردن نیز در طرح «یینون»، هدف انحلال قرار گرفته بود.
و اما ...
درنهایت طرح «خاورمیانه بزرگ» هرچند در برخی کشورها مانند عراق، سوریه و یمن تأثیرات عمیق و مخربی برجا گذاشت؛ اما بهدلایل گوناگون نتوانست بهطورکامل محقق شود. مقاومت ملتها، افزایش آگاهی عمومی، ورود بازیگرانی مانند ایران، ترکیه، روسیه و حتی چین و همچنین ناکامیهای نظامی آمریکا و اسرائیل در برخی نبردها مانند «جنگ 33روزه»، از عوامل بازدارنده اینپروژه بودند. بااینحال، طرح «خاورمیانه بزرگ» هنوز بهعنوان تهدیدی بالقوه مطرح است و نمود آنرا میتوان در بیثباتیهای جاری، جنگهای نیابتی، رقابتهای فرقهای و فروپاشی برخی از دولتها مشاهده کرد. اینطرح، نمونهای کلاسیک از «استعمار نوین» در قالبی مدرن است که با ترکیب ابزارهای سخت (جنگ) و نرم (دموکراسیسازی جعلی)، سعی در بازآفرینی نظم جهانی بهنفع غرب دارد.
حسین صالحی