کد خبر:
406613
| تاریخ مخابره:
1404 دوشنبه 26 آبان -
22:15
یادداشت
نقدی بر نمایش «کلکسیونر» بهکارگردانی «سعید دشتی»
نمایش «کلکسیونر» در اجرای «سعید دشتی»، یکی از آثاریست که بیشازآنکه بر روایت، رخداد یا پیشبرندگیِ داستانی تکیه داشته باشد، در ساختار روانشناختی و لایههای زیرین رفتار انسان تمرکز میکند. این اثر، همچون محفظهای بسته و کنترلشده، تماشاگر را وارد جهان ذهنی شخصیتهایی میکند که در ظاهر آرامند؛ اما در عمق، آکنده از فشارهای فروخورده و میلهای سرکوبشدهاند. «دشتی» تلاش کرده با فاصلهگرفتن از تئاترِ روایی و نزدیکشدن به تئاتر مبتنیبر «حالت» و «تنش درونی»، متنی را روی صحنه بیاورد که مخاطب را بهجای تعقیب رویدادها، به مشاهده و رمزگشایی وضعیتها وامیدارد. دراینراستا، نخستین ویژگیِ قابلتوجه کارگردانی «دشتی»، طراحی ریتم درونیِ نمایش است. او درطول اجرا از ریتمهایِ تند، کنشهای آشکار و تنشهای فیزیکی صرفاً برای جذب تماشاگر پرهیز میکند و تمرکز خود را روی جریان پنهان درونی حفظ میکند. این انتخاب، هوشمندانه؛ اما جسورانه است؛ زیرا مخاطب ایرانی، عادت به تئاترهای روایتمحور دارد و «دشتی» عمداً انتخاب کرده که نمایش را از «سمت روایت» به «سمت روان» سوق دهد. او میکوشد که تماشاگر را در موقعیت ذهنیِ شخصیتها شریک کند و ازاینطریق، عمق معناییِ اثر را پررنگتر نشان دهد. مفهوم «تملک» که هسته مرکزی نمایش است، دراینرویکرد نقشی اساسی ایفا میکند. «کلکسیونر» تنها درباره جمعکردن اشیا نیست؛ درباره اشکال مختلف تملک انسان بر انسان، رابطه بر رابطه و گذشته بر اکنون است. شخصیتهای نمایش هرکدام نماینده بخشی از این مِیل هستند: یکی برای جبران کاستیهای درونی دست به تملک میزند، دیگری برای بهدستآوردن قدرت؛ و دیگری برای احساس امنیت. این «میل به تملک» در نگاه، در انتخاب کلمات، در فاصلههای صحنه و حتی در نحوه قرارگرفتن اشیایِ روی میز نمود مییابد. «دشتی» بیشازآنکه تملک را «تعریف» کند، آنرا «اجرا» میکند؛ یعنی اجازه میدهد معنا در رفتارهای جزئی، سکوتها و مکثها شکل بگیرد. اینامر، نمایش را از سطحِ یک درام ساده، به اثری نشانهمحور و قابلتحلیل تبدیل میکند. یکیدیگر از ستونهای استحکام اثر، بازیهای کنترلشده و دقیق بازیگران است. آنها بهجای تکیهبر احساسات آشکار، از انرژیِ فروخورده استفاده میکنند. ایننوع بازیگری، نیازمند مهارت و کنترل بسیار است؛ چراکه قرار است احساسات وجود داشته باشد؛ اما دیده نشود؛ و همین حضور پنهان است که مخاطب را درگیر میکند. هماهنگی میان بازیگران؛ چه در گفتار و چه در رفتارهای غیرکلامی، نشان میدهد که «دشتی» توانسته است گروهی منسجم با درک مشترک از فضای اثر شکل دهد. او بازیگران را از «بروننمایی احساسات» بازداشته و جهان نمایش را برپایه شک و اضطرابِ پنهان، بنا کرده است. همین کیفیت، به اثر، حالتی «درگیرکننده»؛ اما «خاموش» میدهد. در کنار بازیگری، طراحی صحنه و نور نقش مهم در شکلگیری هویت نمایش دارند. صحنه عمداً ساده، خلوت و کمجزئیات است؛ اما این مینیمالیسم، صرفاً انتخابی زیباییشناختی نیست. فضای خالی صحنه، شکل استعاریِ یک ذهن خالی اما متشنج است؛ ذهنی که در آن، جایی برای تنفس نیست و همهچیز در «فشار» قرار دارد. اشیای معدود موجود در صحنه، معنابردار و دقیق انتخاب شدهاند. هر شیء (از یک کتاب گرفته تا یک عنصر کوچک تزئینی) بخشی مهم از هویت شخصیت را نمایندگی میکند. نورپردازی با ایجاد سایههای بلند، فضاهای نیمهتاریک و خطوط نوری تیز، حس ناامنی و تعلیق را تقویت میکند. نور درایننمایش، حکمِ «حقیقت نیمهپنهان» را دارد؛ چیزیکه دیده میشود؛ اما کامل و واضح نیست. با این نقاط قوت، «کلکسیونر» در بخشهایی با چالش ریتم روبهرو میشود. نیمه دوم نمایش؛ بهویژه در چند موقعیت تکرارشونده، دچار طولانیشدن است و این تکرار، موجب میشود تنش درونیِ اثر، کمی از شدت خود بکاهد. تماشاگر دراینبخشها احساس میکند با وجود فضای روانی قوی، باید منتظر تغییر ضرباهنگ یا ضربه دراماتیک باشد؛ که دیرتر از حد لازم اتفاق میافتد. این البته به ماهیت فرمگرای نمایش نیز برمیگردد؛ اما در اجرا کمی از قدرت لحظهای اثر میکاهد. بااینحال، در جمعبندی میتوان گفت: «کلکسیونر» بهکارگردانی «سعید دشتی» نمایشیست که بیشازهرچیزی بر «مطالعه ذهن انسان» استوار است؛ و ازطریق ساختارِ بسته، ریتم آهسته، طراحی مینیمال و بازیهای درونی، میکوشد نشان دهد انسان معاصر چگونه در مدار تملک، ترس و نیاز به کنترل گرفتار شده است. این نمایش، مخاطب را به پرسشی مهم دعوت میکند: آیا ما چیزها را جمع میکنیم؛ یا آنها ما را؟ و آیا مالکیت، زمانیکه از حد میگذرد، به «بَند» تبدیل نمیشود؟ «کلکسیونر» ازاینحیث یکی از تجاربِ جدی و اندیشمندانه اینفصل تئاتریست؛ که نهتنها بهخاطر ساختار اجراییاش؛ بلکه بهدلیل جسارتش در نزدیکشدن به جهان تاریک ذهن انسان، قابلتوجه و تحلیل است.
رزیتا اسکوئی